نامه ای به امام زمان (عج): آقا تشریف بیاورید اما روی ما خیلی حساب نکنید!/ کاش رفتارهایمان رنگ ظهور داشت/ حرف و رفتارمان رنگ وبوی دجالی گرفته/«عجل لولیک» هایمان واقعی نیست آقا

خبر پارسی – عبدالصمد ابراهیمی – نیمه شعبان بهانه ای است برای حسابرسی از خودمان. مایی که منتظران ظهور آن حضرت هستیم.

متن زیر نامه ای است به مهدی فاطمه (س)

آقا سلام!

می دانم که نامه مان را نانوشته هم می خوانید اما سالروز تولدتان بهانه ای شد تا از غیبت خودمان بنویسیم. همه عمر گفته اند وشنیده ایم که شما غایبید اما آن که غیبت دارید ماییم نه شما. شمایی که رو از ما برگردانده اید وما میان قاب خالی باورهایمان برایتان «عجل لولیک الفرج » می خوانیم بی آنکه لحظه ای بیاندیشیم نکند ما نیز سرباز دجال باشیم.

برای آمدنت بی تابیم اما از شما چه پنهان آنچه را بر زبان می آوریم عملی نمی کنیم. همین چند سال پیش لوح فشرده ای را به دستمان دادند که می گفت«ظهور نزدیکست».

می بینید آقا؟ برای آمدنت چه ها که نمی کنیم. کاش دروغ هایمان را فشرده می کردیم!کاش رفتارهایمان رنگ ظهور داشت. اما نه؛ ما در مقام عمل شرمنده ایم. می دانیم اگر بیایید ماجرای کربلا وکوفه را تکرار می کنیم. تعارف که نداریم. خودمان را بهتر از هرکسی می شناسیم. چند نفر از ما اگر صحنه ای مانند آنچه در سریال مختار مقابل دارالاماره کوفه  در زمان حیات پسر عقیل رخ داد را ببینیم می توانیم اثبات تعهد کنیم؟

آنجایی که زنی رو به شوهرش فریاد می زد« اگر تو بروی کشته شوی نه باغ داریم ونه شتر ونه ملک ومال ومنال.من با بچه های یتیمت چه کنم؟» وشوهر مومن ومعتقدش چه راحت تسلیم شد ومسلم را رها کرد ورفت.

آقای من!

بارها با خودمان چرتکه انداختیم. ما هم اگر جای آن مرد بودیم می رفتیم. این جمله علامت تعجب ندارد. خودمان را خوب می شناسیم.راست می گفت همسرش. اگر مردش کشته می شد چه باید می کرد؟ نه ؛ ما هم متولد کوفه ایم انگار و درون سجل هایمان محل صدورش را کوفه نوشته اند. ما تاب عدالت علی( ع) نداریم. از بیت المال سهم فزون می خواهیم. چشم هایمان باز باز است. گمان نکنید می توانید مانند مولا علی(ع) آتش گداخته کف دستمان بگذارید!

آقاجان!

مرزهای درونمان را بارها برانداز کرده ایم و هر چه عجل لولیک الفرج می خوانیم را محک زده ایم. کو؟ کجا؟ تمام ندبه هایمان را که فریاد می زنیم« أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاهِ وَالْمَرَدَهِ؟ أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟ أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَهِ عَلَى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ اللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟ أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟ أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَهِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى؟ أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى یُجابُ إِذا دَعی؟ أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى؟ أَیْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى؟ وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى؟ وَابْنُ خَدیجَهَ الْغَرّاءِ؟ وَابْنُ فاطِمَهَ الْکُبْرى؟ بِأَبى أَنْتَ وَ أُمّى وَ نَفْسى لَکَ الْوِقاءُ وَالْحِمى، یَابْنَ السّادَهِ الْمُقَرَّبینَ، یَابْنَ النُّجَباءِ الْأَکْرَمینَ، یَابْنَ الْهُداهِ الْمَهْدِیّینَ، یَابْنَ الْخِیَرَهِ الْمُهَذَّبینَ» را شنیده اید.اشک می ریزیم اما…..آقا جان شرمنده ایم.اشک هایمان را جدی نگیرید. آقا اگر قرار است بر دروغگو غالب شوید ما با شما نیستیم. یعنی نمی توانیم غلبه کسی بر خودمان را ببینیم. ما روزانه اگر دروغ نگوییم خورشیدمان از غرب طلوع خواهد کرد. این یک مورد تنها نیست. تمام انتظاراتی که از شما داریم علیه خودمان است. حرف و رفتارمان رنگ وبوی دجالی گرفته. مانند آب خوردن سر همدیگر کلاه می گذاریم. نه…ما «عجل لولیک» هایمان واقعی نیست آقا.

یوسف زهرا!

عاشوراهایمان را که می بینید؟صورت های خیس  از اشک هایی که برای جدت حسین(ع) بی شباهت به آسمان بارانی نیست. آقا خودمان را می گوییم. خیلی روی این اشک هایمان حساب نکن. بدتر از اینها را هم ریخته ایم.یادتان هست آنجایی که کلاه سر یک بنده خدایی گذاشته بودیم تا دوزار بیشتر کاسب شویم و بعد لو رفتیم؟ یا اصلا” روزی که پای پسرمان زخمی شده بود؟ ما وابسته به دنیاییم لطفا اشک هایمان را معنوی نبینید. اصلا” حالا که این نامه بین ما وشما می ماند بگذارید اعتراف کنیم آن شبی که برای عاشوراهایی اشک می ریختیم رقابت بود. مگر نمی دیدید محمدآقا، همسایه مان چگونه زار می زد؟ نمی شد او در گریه کردن از ما سبقت بگیرد. می شد؟فردا اهل محل چه می گفتند؟

آقا! از زخم پای پسرمان گفتیم یاد ماجرای « ام وهب » در کربلا افتادیم. چگونه فرزندش را برای یاری سید الشهداء(ع) روانه میدان حرب کرد.نمی دانم منظورمان را رساندیم یا نه.روی ما اگر حساب هم می کنید حداقل نه تا آن حد. سعی می کنیم در زمره « توابین» باشیم.فقط سعی می کنیم آقا!

آقا! یک وقت زبانم لال ما را به چشم حبیب وزهیر وقاسم وعلی اکبر نبینید! به خاطر خودتان می گوییم. می خواهیم تخمین قوایتان اشتباه نباشد. ما حتی اصغر هم نیستیم. راستی همان شب عاشورا،آن واعظ بالای منبر یادتان هست؟ می گفت حسین( ع) مظلومترین مظلومان است. چرا؟ حسین که عباس (ع) داشت مظلوم بود شمایی که ماها داعیه علمداری تان را داریم مظلوم نیستید؟ حسین (ع) که عون وعبدالله وجعفر داشت را مظلوم می دانند وشمایی که….نه نخواهید بیش از این از خودمان بنویسیم. مگر در کربلا آنهایی که مقابل پسر فاطمه(س) ایستادند همان ها نبودند که برایش دعوتنامه فرستادند؟ حسین(ع) را مگر منتظرانش به شهادت نرساندند؟ آقا؛ می ترسیم از این «عجل لولیک الفرج» هایمان! می ترسیم  از درونمان. حسین( ع) را مگر مستضعفان شهید نکردند؟ خولی مگر برای دلخوشی همسرش سر نورانی را درون تنور نگذاشت؟ آقا؛ نمی شود همه چیز را نوشت. عصر ارتباطات است. دوره چاپار وقاصد نیست. می ترسیم زبانمان لال، آقا رسول کاسب فضول محل چشمش به این نامه بیافتد حالا بیا ودرستش کن. می خواستیم بنویسیم ما هم دیدیم که …… آن روز از دخل آقا رسول پول برداشت. بعد می گفت همسرم آرزوی یک انگشتر دارد. آقا از شما چه پنهان دلمان برایش سوخت وندیده گرفتیم.

آقا؛ می دانیم نامه زیاد برایتان می نویسند. بیش از این وقتتان را نمی گیریم. باید برویم.امشب در مسجد محل دعای کمیل است. می ترسیم دوستان از ما سبقت بگیرند.برای ریا نمی گوییم.ما هم خوانده ایم« و السابقون السابقون اولئک المقربون فى جنات النعیم» حالا اجر دنیوی هم دارد البته. برای ظهورتان هم دعا می کنیم اما شما هم روی حرفهایمان فکر کنید.راستی تولدتان مبارک. اینجا به بهانه تولد شما جشنی برپاست. منکراتش را به بزرگواری خودتان ببخشید. یک شب که هزار شب نمی شود. زیاده عرضی نیست.شما را به خدا می سپارم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.