خبر پارسی – احسان انصاری – ناقوس مهمترین انتخابات مجلس تاریخ انقلاب به صدا درآمده است. این را میتوان از نجواهای سیاستمداران و التهاب رسانههای گروهی به خوبی متوجه شد. شاید تا پیش از آغاز ثبت نام برخی در این مساله شک داشتند که با مهمترین مقطع تاریخ انقلاب مواجه هستند اما زمانی که جریانهای سیاسی ژنرالها و سربازان خود را گروه گروه و دسته دسته روانه محلهای ثبت نام کردند همگان به این نکته پی بردند که سرنوشت نسل آینده و شاید نسلهای دیگر در گرو انتخابات آینده است. به همین دلیل و برای تجزیه و تحلیل آرایش سیاسی انتخابات آینده با محمد عطریانفر رئیس شورای شهر تهران در دوره اول، معاون سیاسی وزرات کشور در دولت آیتا… هاشمی و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی گفتوگو کردیم؛ سیاستمدار سرد و گرم چشیدهای که گاهی به عنوان یک سیاست ورز سخن میگفت، گاهی همانند یک تئوریسین سیاسی و زمانی به مانند یک مدافع منافع ملی. عطریانفر معتقد است: « اکثریت مجلس آینده در اختیار اصولگرایان قرار خواهد داشت. و اصلاحطلبان یک اقلیت قدرتمند را تشکیل میدهند. جماعت پراکنده و اندکی نیزاقلیت کوچک و افراطی خواهد بود که هویت خود را ازتفکر جبهه پایداری الهام گرفته است.» وی همچنین تصریح میکند: « در صورتی که دولت قصد داشته باشد در انتخابات حضور داشته باشد، از طریق حزب اعتدال و توسعه وارد انتخابات میشود.» در ادامه متن گفتوگوی «آرمان» با محمد عطریانفر را که روزنامه آرمان منتشر کرده از نظر میگذرانید.
جریانهای سیاسی اعم از اصولگرا و اصلاحطلب عزم خود را برای تصاحب صندلیهای بهارستان جزم کرده و با تمام قوا به میدان آمدهاند. چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟ چرا ثبتنامها در انتخابات مجلس فراتر از انتظارها صورت گرفت؟ آیا «امید به تغییر» سبب تحرک بیشتر جریانهای سیاسی شده است؟
از انتخابات ریاستجمهوری سال۸۸ به این سو، یک سوءتفاهم بزرگ به همراه نوعی خشونت طلبی غیرقانونی در عرصه ملی رخ داد و بخش نیرومندی از ظرفیت سیاسی جامعه که درابعاد اندیشه اصلاحطلبی بروز کرده بود، به صورت عمومی و به دور از ضرورت تقکیک سیاست ورزی از خشونت و مرزبندی با روندهای ساختارشکنانه، مورد اتهام قرار گرفت. تندروها از حوادث سال ۸۸ علیه اصلاحطلبان بد استفاده کردند و کوشیدند تاثیرگذاری سیاسی اصلاحطلبان در عرصه ملی را کاهش دهند و جریان اصلاحات را به انزوا بکشانند. رادیکالها پس از ۸۸ به یکه تازی در عرصه سیاسی کشور پرداختند و تا آنجا که در توان داشتند عرصه را بر اصلاحطلبان تنگ کردند. این سوءتفاهم بزرگ عارضههای زیادی برای اصلاحطلبان در پی داشت. مهمترین آن، این بود که بخش بزرگی از بدنه جریان اصلاحات دچار نگرانی، انفعال یا سرخوردگی نسبت به آینده خود شد واین انفعال میتوانست سبب کمرنگ شدن حضور آنان در فضای سیاسی کشور باشد. این وضعیت تا بزنگاه انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ ادامه داشت. آنچه بر خلاف تصور آنها رخ داد، این بود که آقای روحانی در این سال برخلاف میل اصولگرایان و با حمایت اصلاحطلبان به قدرت رسید. مساله ای که برای رادیکالهای جریان اصولگرا سنگین و غیرقابل تحمل بود. پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاستجمهوری تا حد زیادی یاس و اضطراب را از ذهن و ضمیر اصلاحطلبان بیرون برد. با پیروزی حسن روحانی، اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند، در صورتی که با واقعیتهای سیاسی، مسئولانه روبه رو شوند و از آرمانگراییهای غیرواقعی دست بردارند، میتوانند در سپهر سیاسی ایران نقش مجدد تاریخی خود را به درستی ایفا کنند. این ظرفیت امروز در آستانه انتخابات مجلس دوباره در درون جریان اصلاحات احیا شده است. بدون شک بخش عظیمی از نشاط و طراوت سیاسی که به وجود آمده، ناشی از حضور پرشور و متعهدانه اصلاحطلبان در انتخابات مجلس است. این واقعیت چنان است که اعتقاد و سیاست عملی اصلاحطلبان برای آینده کشور با سیاستهای کلی نظام و منویات رهبری نیز همراه و همسو شده است. به همین دلیل بهنظر میآید آیندهای روشن و شفاف در انتظار جریان اصلاحات خواهد بود. چه اتفاقی در فضای سیاسی کشور رخ داده که اعتدالگرایان نقش محوری در فضای انتخاباتی پیدا کردهاند و مرزبندیهای سیاسی تا حدود زیادی کمرنگ شده است؟آیا افراط و تفریط دولتهای گذشته و به ویژه دولت محمود احمدینژاد ما را به این نقطه رسانده است یا اینکه گفتمان اعتدالی که آقای روحانی منادی آن بوده است، محقق شده و جریانهای سیاسی تلاش میکنند مسیر ایشان را ادامه بدهند؟
بنده تصور نمیکنم مرزبندیهای سیاسی وتاریخی دو جناح از بین رفته باشد. در فلسفه سیاسی مدرن غالب گرایشهای سیاسی به سمت دو مکتب فکری لیبرالیسم و سوسیالیسم جریان دارد. این منطق و این وضعیت در ایران نیز حاکم است و دو گرایش آزادیخواهی و عدالتطلبی، مبنای فکری دو جریان اصلی سیاست در ایران است. تفکر اصولگرایان در ایران تاحدی بر نظریه عدالت و روشهای آن تاکید میکند. در مقابل جریان اصلاحات حول اندیشه و اصالت دموکراسی، اندیشه خود را بنا کرده و در این راستا حرکت میکند. این دو نظریه به صورت تاریخی همچنان در ایران واجد اعتبار، ظرفیت و کنش اجتماعی است و مرزبندیهای خود را نسبت به یکدیگر حفظ کردهاند. با این وجودهمگراییهایی در رفتار امروز جریانهای سیاسی مشاهده میشود که ناشی از فاصلهگرفتن از پیامدهای ناهنجار و عوارض رادیکالیسم به وجود آمده در درون احزاب در گذشته است. در شرایط کنونی عقلانیت و تدبیر جدیدی بر جریانهای سیاسی حاکم شده که تصویر مناسبی به ما عرضه میکند. لذا به دلیل دفع مشترک تندروها توسط دو نحله فکری، به اشتباه تصور میکنیم مرزبندیها و خط فاصلهها از بین رفته است. جریان اصلاحات مدتهاست از رویکردهای تندروهای خود فاصله گرفته است. اصلاحطلبان در شرایط کنونی به نوعی عقلانیت در سیاست ورزی وتغییرات تدریجی که ماهیت آینده اصلاحطلبی را مشخص میکند، دست زدهاند که مسیری کاملا صحیح و منطبق براصول نظام وانقلاب است. اصولگرایان نیز تجربه تلخ سالهای ۸۴ تا۹۲ حول محور دولت آقای احمدینژاد را از سر گذراندهاند. اصولگرایی نیز به این نتیجه رسیده که رفتارهای رادیکال هیچ دردی از مردم دوا نمیکند، بلکه مشکلات مردم را افزایش میدهد. در شرایط کنونی آنان نیز تلاش میکنند از تفکر رادیکالها فاصله بگیرند و به همین دلیل رویکرد اعتدالی در پیش گرفتهاند. تحولاتی که در درون دو جبهه سیاسی کشور رخ داده، باعث شده است، هر دو جریان اصولگرا و اصلاحطلب به سمت تعادل حرکت کنند و به همین دلیل این توهم به وجود آمده که این دو جریان به سمت درهم تنیدگی درحال حرکتاند. واقعیت قضیه این است که هر دو اندیشه سیاسی همچنان براصول و مبانی خود استوار هستند، اما با توجه به مقتضیات زمان به مرزهایی ازمشترکات در اعتدال دست پیدا کردهاند. اگر مرزبندیهای سیاسی از بین نرفته پس چرا برخی از شخصیتهای سیاسی حالت چند وجهی پیدا کردهاند. به عنوان مثال علی لاریجانی قابلیت حضور در دو لیست اصولگرایان و اعتدالگرایان را دارد و در عین حال بحث سرلیستی وی برای اصلاحطلبان نیز مطرح شده است. مثال دیگر حزب اعتدال و توسعه است که از مبانی و شاکله اصولگرایی تشکیل شده اما عملا رفتارهای اصلاحطلبانه از خود بروز میدهد و درباره بسیاری از اتفاقات سیاسی مواضعی همسو با اصلاحطلبان اتخاذ میکند؟ دلیل حالت چند وجهی شخصیتها و امتزاج مواضع بین جریانهای سیاسی چیست؟
به نظر من مبانی و چارچوب جریانهای سیاسی همچنان حفظ شده است، اما رفتاربرخی کنشگران عرصه سیاست، معمولا با دامنه فراخی مواجه است و به صورت طیف عمل میکند. حتی پس از دوم خرداد۷۶ افرادی در حوزه اصلاحطلبی فعالیت میکردند که وجه اشتراکی با اصولگرایان داشتند که از وجه اشتراک آنها با اصلاحطلبان نیز بیشتر بود. از سوی دیگر برخی از اصولگرایان نیز وجود دارند که از نظر اندیشه قرابتی با جریان اصلاحات دارند اما از نظر جایگاه تاریخی درطیف جریان اصولگرا تعریف میشوند. به همین دلیل ما باید بین رفتارشناسی کنشگران سیاسی با تئوری سیاست ورزی اصولگرا و اصلاحطلب تفاوت قائل شویم. در مقام تبیین تئوریک همچنان جناح چپ و راست در ایران وجود دارد، اما درعمل سیاسی و حضور انتخاباتی ممکن است چهرههایی وجود داشته باشند که ذوابعاداند و قابلیت حضور در لیستهای مختلف انتخاباتی را داشته باشند. شما عنوان میکنید افرادی مانند آقایان علی لاریجانی و علی اکبر ناطق نوری چنان استعدادی از خود نشان دادهاند که میتوانند به عنوان سرلیست اصلاحطلبان قرار بگیرند. زمانی که اصلاحطلبان از آقای لاریجانی و ناطق نوری دعوت کردند در انتخابات حضور پیدا کنند به منزله این نبود که در لیست آنان حضور داشته باشند. پیام به جریان رقیب این بود که با دعوت از آقایان لاریجانی و ناطق نوری، سطح رقابتها از سطح نازل گذشته، ارتقا مییابد و اجازه پیدا میکنند شخصیتهای نامور، دلسوز وچهرههایی که ملی فکر میکنند در صدر لیستهای انتخاباتی بدرخشند و اصلاحطلبان با چنین شخصیتهایی رقابت کنند. شما عنوان کرده بودید لاریجانی میتواند در زمین اصلاحات بازی کند و در شرایط حداقلی به عنوان سرلیست اصلاحطلبان معرفی شود. آیا هنوز هم به این مساله اعتقاد دارید؟
برخی رسانههای مغرض با تقطیع کلام بنده و سرهمبندی واژهها به شکلی که تمایل داشتند، به افکار عمومی چنین القا کردند که بنده از آقای لاریجانی خواستهام سرلیست جریان اصلاحات شوند. این مساله از اساس کذب است. بنده عنوان کردم آقای لاریجانی و ناطق نوری در انتخابات حضور داشته باشند تا سبب ارتقای کیفیت رقابتهای انتخاباتی شوند. درگذشته رقابت اصلاحطلبان و اصولگرایان همواره در قالب «خوب» و «بد» تعریف میشد. در چنین رقابتی همواره یک طرف خوب و قهرا طرف دیگر بد بوده است و هیچگاه تعادلی در این زمینه به وجود نمیآمد. مرزهای چنین رقابتی همواره شکننده است و نتیجه خشونت باری به بار میآورد. اینگونه رقابت کردن همواره سبب بروز رفتارهای غیراخلاقی و ناجوانمردانه درفضای انتخاباتی ایران شده است. وضعیت به این شکل بوده که اصلاحطلبان گمان میکردند اگر آنها وارد مجلس شوند بهترین مجلس تاریخ شکل خواهد گرفت و اگر اصولگرایان پیروز شوند بدترین مجلس تاریخ شکل خواهد گرفت. اصولگرایان نیز عکس این وضعیت را فکر میکردند، اگر آنها وارد مجلس شوند جامعه آرمانی شکل خواهد گرفت و اگر اصلاحطلبان وارد مجلس شوند منافع ملی و مردم به صورت جّدی به خطر خواهد افتاد. دیدگاه بنده این بوده که در انتخابات آینده باید رقابت بین «خوب» و «خوب تر» صورت گیرد. به نظر شما این پتانسیل در بین اصولگرایان وجود دارد؟آیا اصولگرایان این مساله را قبول دارند که اگر آنها پیروز انتخابات شدند مجلس خوبتری شکل خواهد گرفت واگر اصلاحطلبان موفق شدند وارد مجلس شوند مجلس خوبی تشکیل خواهند داد؟
در برخی شخصیتهای اصولگرا این روحیه وجود دارد. در مجلس کنونی برخی از اصولگرایان با اینکه دارای خاستگاه اصولگرایی هستند اما روح همزیستی سیاسی و مدارا در آنها موج میزند. البته برخی پدیدههای منکر نیز در مجلس حضور دارند که جز توهین کار دیگری انجام نمیدهند. از نظر عقلای دو گروه، مجلس به تریبونی برای خشونت طلبی و افتراق افکنی و به هم زدن نظم اجتماعی تبدیل شده است. به همین دلیل اگر شخصیتهای ممتاز اصولگرایی در انتخابات حضور داشته باشند، فرصت جولان از این افراد گرفته میشود و سطح رقابتهای انتخاباتی متناسب با سطح اعتقادی و منافع ملی ارتقا خواهد یافت. ما از رقابت عارف و لاریجانی یا نجفی و ناطق نوری وامثال این شخصیتها دفاع میکنیم. هر کدام از این افراد که به پیروزی برسند برای ما قابل احترام هستند. از نظر مدیریتی بین آقای عارف و لاریجانی کدام یک برای ریاست مجلس مناسبتر هستند؟
در نگاه اول آقای لاریجانی به دلیل اینکه تجربه موفقی در مدیریت مجلس داشته و نسبت به سازوکار پارلمان و مشکلات آن آگاهتر است، نسبت به آقای عارف که تجربه پارلمانی نداشتهاند مناسبتر به نظر میرسد. درحالی که آقای عارف در مدیریت اجرایی به عنوان وزیر، معاون اول و حتی «رئیسجمهور در تقدیر»، دارای تجارب ارزندهای است که روزی بهکار میآید. با ثبتنام چهرههای اصلاحطلب در انتخابات مجلس و حوزههای انتخابیه آنها میتوان به این نتیجه رسید که تمرکز اصلی اصلاحطلبان در تهران خواهد بود و در عین حال برخی از شخصیتهای صاحب نام نیز نقش سرلیستی اصلاحطلبان را در پنج کلانشهر مهم کشور ایفا خواهند کرد. به احتمال زیاد و در صورت تایید صلاحیت مصطفی معین سرلیست اصلاحطلبان در استان فارس، ابراهیم اصغرزاده سرلیست اصلاحطلبان مشهد، مرتضی مبلغ سرلیست اصفهان و مسعود پزشکیان سرلیست اصلاحطلبان تبریز خواهند بود. به نظر شما این استراتژی اصلاحطلبان با چه هدفی تدوین شده است؟
با توجه به نظارتی که از طریق هیاتهای نظارت بر انتخابات ذیل عنوان نظارت استصوابی اعمال میشود، مسیرهای پیش روی اصلاحطلبان به ویژه قبل از مشخص شدن وضعیت تایید صلاحیتها قابل پیش بینی نیست و نمیتوان با قطعیت در این زمینه اظهارنظر کرد. شیوه عمل نظارت استصوابی برای ما قابل گمانه زنی نیست. در گذشته برای برخی از رد صلاحیتها پاسخ مناسبی دریافت نشد و برخی از افراد به دلایل نامعلومی اجازه حضور در انتخابات پیدا نکردند. در شرایط کنونی اصلاحطلبان از نقطه هدف، فاصله زمانی طولانی دارند و برای آنها مشخص نیست در چشمانداز انتخاباتی آینده چه دست اندازهای سیاسی ممکن است برسر راه آنها قرار گیرد. به دلیل اینکه افق آینده برای اصلاحطلبان نامشخص است، اصلاحطلبان تصمیم گرفتهاند افرادی با هر ظرفیتی که توانایی نقش آفرینی در پارلمان دارند، در انتخابات ثبتنام کنند. به نظر شما نظارت استصوابی سبب ریزش نیروهای اصلاحطلب خواهد شد؟
اصلاحطلبان به طورطبیعی با اعلام نظرهیاتهای نظارت با ریزش نیرو مواجه خواهند شد. آیا این ریزش بزرگ و سهمگین خواهد بود؟
اصلاحطلبان چندان نگران نیستند، اگرچه شورای نگهبان همچنان به روشها و رویکرد گذشته خود وفادار و پایبند است و از آن عدول نمیکند. لذا رویکرد سابق نهادهای نظارتی معیار شرایط کنونی است و درآینده نیز به همان صورت گذشته عمل خواهد شد. مواضع اخیرجناب آقای جنتی به عنوان دبیرمحترم شورای نگهبان نشان میدهد، این شورا درصدد غربال گسترده اصلاحطلبان به عناوین مختلف خواهد بود. نکته دیگر اینکه برخی از چهرههای مطرح اصلاحطلب از حوزههایی به جز تهران کاندیدای مجلس شدهاند، که این مساله مدبرانهای است که حسن تدبیر فکر اصلاحطلبی را نشان میدهد. بسیاری از افراد که شما نام بردید شخصیتهای موجهی هستند که میتوانند در حوزههایی که کمتر شخصیتهای موجهی حضوردارند، تاثیرگذار باشند. به همین دلیل تصمیم این بوده تا نیروهایی که رابطهای با حوزه انتخابیه غیر تهران دارند از آنجا کاندیدا شوند تا بتوانند تاثیرملی و بیشتری بر فضای انتخاباتی بگذارند. اصولگرایان نیز چنین رویکردی را در دستور کار خود قرار خواهند داد. در گذشته نیز آنها از چنین روشهایی استفاده کردند. به عنوان مثال آقای باهنر در چند دوره از کرمان کاندیدا شد و آقای لاریجانی ازحوزه انتخابیه قم وارد مجلس شورای اسلامی شدند. علی لاریجانی به صراحت عنوان کرد که به صورت مستقل در انتخابات شرکت کرده است. «نه» بزرگ وی به ائتلاف اصولگرایان چه پیامدهایی برای وی و همچنین اصولگرایان به همراه خواهد داشت؟ آیا لاریجانی مسیری را در پیش گرفته که پیش از این علی اکبر ولایتی در انتخابات ریاستجمهوری در پیش گرفته بود؟
اعلام حضور مستقل آقای لاریجانی هنگام ثبت نام در انتخابات، ناشی از ترفند غیر اخلاقی نیست که تداعیکننده «خنجر از پشت زدن» به جریان اصولگرایی باشد. در شرایط کنونی آقای علی لاریجانی به جز این، تصمیم دیگری نمیتوانسته اتخاذ کند. جریانهای سیاسی باید به اندازه وزن و ثقل سیاسی شخصیتهای خود به آنها بها دهند. شخصیت آقای لاریجانی در متن جریان اصولگرایی شکل گرفته و ایشان علاقهمند است اردوگاه اصولگرایان، اردوگاه منسجمی باشد. با این وجود ایشان مشاهده کرد، عدهای تندرو به دنبال بازیگری هستند و وحدت وانسجام اصولگرایان در اولویت بعدی آنها قرار گرفته است. در چنین شرایطی آقای لاریجانی که دارای وجهه ملی است و از نفوذ گستردهای در جریان اصولگرایی برخوردار است گلیم خود را از آب گل آلود تندروی، بیرون کشید. با توجه به تجارب و نقشآفرینی موثر آقای علی لاریجانی، چنان نیست که او باید خود را به اصولگرایان نزدیک کند، بلکه این اصولگرایان هستند که باید به آقای لاریجانی نزدیک شوند و اقتدا کنند. حضور مستقل علی لاریجانی در انتخابات به معنای برهم زدن تعادل و انسجام جریان اصولگرایی نیست، بلکه به عنوان اقدامی پیشگیرانه است که از اضمحلال وحدت در یک جریان سیاسی مهم جلوگیری میکند. در واقع آقای لاریجانی با دو قدم به جلو و یک قدم به عقب، سرعت وحدت درونی اصولگرایان را افزایش داده است. اگر از شخصیت موجه و منطقی آقای ناطق نوری در جریان اصولگرایی عبور کنیم که عملا ایشان خود را از نظرانجام مناسک سیاسی بازنشسته کردهاند، شخصیت ممتاز دیگری که بتواند محور وحدت اصولگرایان باشد قطعا علی لاریجانی است. به نظرمی رسد مجلس آینده از سه اقلیت اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالگرا تشکیل خواهد شد که اعتدالگرایان نزدیک به اصلاحطلبان محوریت مجلس را برعهده خواهند داشت. در چنین شرایطی بین جریانهای سیاسی اصطکاک زیادی برای انتخاب رئیس مجلس به وجود خواهد آمد. نظر شما درباره رقابت احتمالی عارف و لاریجانی برای ریاست مجلس آینده چیست؟
بنده احتمال چنین ترکیبی را واقعی نمی دانم. در هیچ کدام از مجالس ایران پس از انقلاب اسلامی، با سه اقلیت روبه رو نبودهایم و وضعیت به شکلی نبود که یک اقلیت بتواند از اهرم فشار خود علیه رقیب استفاده کند. در همه مجالس گذشته، اکثریت مجلس یا در اختیار اصولگرایان قرار داشته یا اینکه اصلاحطلبان مجلس را در اختیار داشتهاند. از سال ۶۸ تا کنون جز سال ۷۸ هیچ گاه یک مجلس اصلاحطلب در ایران تشکیل نشده است. تنها مجلسی که اصلاحطلبان سهم بیشتری در آن داشتند مجلس ششم بوده که حالت استثنائی در بین مجالس دیگربوده است. مجلس ششم تحت تاثیر حماسه بینظیر دوم خرداد۷۶و اتمسفر سیاسی آن زمان شکل گرفت. ممکن است برخی گمان کنند انتخابات مجلس دهم نیز ممکن است تحت تاثیر انتخابات ریاستجمهوری و پیروزی آقای حسن روحانی قرار گیرد و اصلاحطلبان موفق شوند اکثریت مجلس را به دست گیرند. به نظر من این اتفاق واقع بینانه نیست وغیرقابل تکرار است. نکته دیگر اینکه اگر بپذیریم مجلس آینده از سه اقلیت تشکیل شود بدون شک این سه اقلیت اصولگرایان، اصلاحطلبان و اعتدالیون نخواهند بود. به نظر من مجلس آینده در اختیار اصولگرایان قرار خواهد داشت. اصلاحطلبان نیز یک اقلیت قدرتمند را خواهند تشکیل داد. گروه احتمالی سوم نیز جماعت محدود ورادیکالی خواهد بود که هویت خود را از جبهه پایداری الهام گرفته است. شما معتقدید اعضای جبهه پایداری در مجلس دهم نیز حضور خواهند داشت؟
بله، به نظر من حضور خواهند داشت. البته نمیتوان نام این عده را اقلیت گذاشت. بلکه شامل عناصری پراکنده خواهند بود که فاقد انسجام و تشکیلات منسجم هستند. کسانی که شما از آنها به نام جریان اعتدالی نام میبرید در فضای انتخاباتی ذیل نام جریان اصلاحطلبی فعالیت خواهند کرد و جریان اصلاحات آنها را پوشش خواهد داد. در نتیجه اعتدالگرایان بارویکرد اصلاحطلبی وارد مجلس میشوند و پرچم مستقلی در مجلس بلند نخواهند کرد. دولت اعتدالی اجازه ورود مستقیم به انتخابات را ندارد.