خبر پارسی – وحید دلپسند – در نوشتار قبل به نقش شناخت انسان به عنوان محور و موضوع هر فعالیت فرهنگی اشاره شد. اشاره شد که اگر یک برنامه ریز و یا مدیر فرهنگی شناخت درستی از انسان و ماهیت وجودی آن نداشته باشد، توان تغذیه و تقویت قوای روحی و معنوی وی را نخواهد داشت.این بار فرض بر آنست که مدیریت فرهنگی، شناخت کاملی از انسان یافته؛ آیا اگر با این فرض هرگونه برنامه فرهنگی را تدارک ببینید با موفقیت تضمین شده ای روبرو خواهد بود؟!
باز هم پاسخ منفی این پرسش روشن تر از آفتاب است، چرا که همه ما می دانیم شرط موفقیت، فقط لحاظ گزاره ابتدایی نیست. برنامه ریزی فرهنگی علاوه برشناخت اولیه و جامع از انسان، نیازمند کسب توانمندی و مهارت در به کارگیری ابزارهای دیگری نیز هست و علاوه بر آن نیازمند وجود و یا تقویت برخی ابعاد روحی و فکری خود در برنامه ریزی فرهنگی است؛ مثل خلاقیت و ایده پردازی. یک برنامه ریز فرهنگی اصل اساسی اقدامات فرهنگی خود را بایست بر نوپردازی و خلاقیت بگذارد.
بایست از دوباره کاری و تکرار ملال آور ایده هایی دیگران پرهیز کند. اگر مدلی از برنامه ها در گوشه دیگری از جغرافیای فرهنگی این کشور یا جهان تجربه شده و موفق بوده، می توان از آن الهام گرفت، اما یقین است که مونتاژ و بدل سازی آن بدون در نظر گیری مختصات بومی منطقه مقصد، خطای راهبردی و هزینه بری است که برنامه ریز فرهنگی مرتکب می شود.
برنامه ریزان با شناخت عمیقی که از نیازهای مخاطبان خود در حوزه نفوذ اقدامات فرهنگی پیدا کرده اند اقدام به طراحی و اجرای یک فعالیت می کنند ؛ ساده اندیشی است که گمان بریم به عنوان یک مدیر فرهنگی می توانیم بدون لحاظ بسترها و مختصات بومی یک برنامه موفق، فرمول های آن را یافته و در جای دیگری پیاده سازی کنیم و موفق باشیم.
هر زادبومی، الزامات و اقتضاهای فرهنگی خاص خود را دارد. برای مثال شما نمی توانید برای منطقه ای که بافت مذهبی محکم و بنیادگرایانه ای دارد، اقدام به طراحی و اجرای یک فعالیت فرهنگی کنید که مبنای آن بر رواداری و آسان گیری است.طبیعی است که این گونه خام دستی ها هم بنیاد کار را با تلاشی مواجه می سازد، هم بنیان مدیر را.
نوآوری مدیران آن گاه خود را به رخ می کشد که برای ارتقای شاخص های فرهنگی قلمرو خود، قالب هایی برای فعالیت می سازند یا می یابند که گاه چنان بکر و استثنایی است که سحرجاذبه ی آن ناخودآگاه هر مخاطبی را با هر خاستگاه فکری و عقیدتی به طرف خود می کشد.
آن ایده ای که اول بار مسابقه هایی محلی و منطقه ای برای شناسایی برترین هنرمندان مولد در یک رشته خاص هنری طراح کرد، بی تردید به کشف و پرورش استعدادهای درخشان، ارتقای استانداردهای تولیدات هنری در آن منطقه و از همه مهمتر نقش این مسابقه(یا جشنواره) در ایجاد شور و انگیزه جمعی در آن بوم زیست، نظر داشته است. همان ایده امروز در جای جای جهان به عنوان یک مدل و قالب فعالیت فرهنگی، متناسب با نیازهای محلی بومی سازی می شود و چه بسا در آن دخل و تصرف هم صورت گیرد.
در نوشتار بعد به تشریح جنبه های دیگر پرداخته خواهد شد.