جایگاه ولایت را بشناسیم/دفاع علی(ع) از جایگاه ولایت
خبرپارسی-ابراهیمی-ولی فقیه. واژه و عبارتی که هر کس به فراخور نگاه خود و سطح بینشش به آن می پردازد. در سالهای اخیر منتقدان بسیاری این جایگاه را مورد هجمه قرارداده اند و مواردی را با ادله هایشان مطرح کرده اند که نشان می دهد آنچه خود می پندارند را قانونی جهان شمول فرض کرده و به آن دامنه می دهند.
نگاهی به برخی خطبه های نهج البلاغه می تواند درس خوبی برای این افراد باشد. آنجایی که اول مظلوم عالم در خطبه هایش حتی ابوبک و عمر را به دلیل آن که به هر دلیلی خلیفه مسلمین شده اند مورد تخریب قرار نمی دهد و جایگاه ولایت رامحترم می شمرد.با هم این خطبه ها را مرور می کنیم:
خطبه ۵ نهج البلاغه
لمّا قبض رسولالله صلى الله علیه وآله وخاطبه العباس وأبوسفیان فی أن یبایعا له بالخلافه [وذلک بعد أن تمّت البیعه لابیبکر فی السقیفه، وفیها ینهى عن الفتنه ویبین عن خلقه وعلمه:] [النهی عن الفتنه]أیُّها النّاسُ، شُقُّوا أمْواج الفِتنِ بِسُفُنِ النّجاهِ، وعرِّجُوا عنْ طریقِ الـمُنافرهِ، وضعُوا تِیجان الـمُفاخرهِ. أفْلح منْ نهض بِجناحٍ، أوِ اسْتسْلم فأراح، ماءٌ آجِنٌ ولُقْمهٌ یغصُّ بِها آکِلُها، ومُجْتنِی الّثمرهِ لِغیْرِ وقْتِ إِیناعِهاکالزّارعِ بِغیْرِ أرْضِهِ.[خلقه وعلمه] فإِنْ أقُلْ یقُولُوا: حرص على الـمُلْکِ، وإنْ أسْکُتْ یقُولُوا: جزعمِن الموْتِ! هیْهاتبعْد اللّتیّا والّتِی واللهِ لابْنُ أبیطالِبٍ آنسُ بالموْتِ مِن الطِّفْلِ بِثدْی أُمِّهِ، بلِ انْدمجْتُعلى مکْنُونِ عِلْمٍ لوْ بُحْتُ بِهِ لاضْطربْتُمُ اضْطِراب الاْرْشِیهِفی الطّوِیِّالبعِیدهِ!
پس از رحلت پیغمبر(و پایان بیعتسقیفه)عمویش عباس و ابو سفیان پیشنهاد بیعتباامام را کردند امام(ع)که از سوء نیت ابو سفیان آگاه بود چنین فرمود:اى مردم!امواج کوه پیکر فتنه ها را،با کشتیهاى نجات(علم و ایمان و اتحاد)درهم بشکنید از راه اختلاف و پراکندگى کنار آئید،تاج تفاخر و برترى جوئى را از سربنهید.(دو کس راه صحیح را پیمودند)آنکس که با داشتن یار و یاور و نیروى کافى به پاخاست و پیروز شد،و آن کس که با نداشتن نیروى کافى کنارهگیرى کرد و مردم را راحتساخت.
زمامدارى بر مردم همچون آبى متعفن و یا همانند لقمهاى است که گلوگیر مىشود،آنان که میوه را پیش از رسیدن چینند،به کسى مانند،که بذر را در کویر و شوره زار پاشد(هر قیامى وقت معینى دارد تا به ثمر برسد و اگر پیش از موعد دستبه آن زده شود بى حاصلو بى نتیجه خواهد ماند).اگر سخن گویم(و حقم را مطالبه کنم)گویند:بر ریاست و حکومتحریص است،و اگر دم فرو بندم(و ساکت نشینم)خواهند گفت از مرگ مىترسد!(اما)هیهات پس از آنهمه جنگها و حوادث(این گفته بس ناروا است).بخدا سوگند!علاقه فرزند ابو طالب،به مرگ از علاقه طفل شیرخوار به پستان مادربیشتر است.اما من از علوم و حوادثى آگاهم که اگر گویم همانند طنابها در چاههاى عمیق بهلرزه در آئید!.
خطبه ۱۳۴ نهج البلاغه
وقد شاوره عمر بن الخطاب فی الخروج الى غزو الروم وقد توکل الله لاهل هذا الدین باعزاز الحوزه ، وستر العوره، والذی نصرهم وهم قلیل لا ینتصرون ، ومنعهم وهم قلیل لا یمتنعون ، حی لا یموت. انک متى تسر الى هذا العدو بنفسک ، فتلقهم بشخصک فتنکب ، لا تکن للمسلمین کانفه دون اقصى بلادهم ، ولیس بعدک مرجع یرجعون الیه ، فابعث الیهم رجلاً محرباً ، واحفز معه اهل البلاء والنصیحه ، فان اظهر الله فذالک ما تحب ، وان تکن الاخرى ، کنت رداءاً للناس ومثابه للمسلمین.
هنگامى که«عمر»با امام براى رفتن بجنگ روم مشورت کرد چنین فرمود:خداوند به پیروان این دین وعده داده و بر عهده گرفته که اسلام را سر بلند،و نقاط ضعفآنها را بر طرف سازد.آنکس که آنان را در آنهنگام که اندک بودند یارى کرد،و در آنموقع که در اثر کمى نفرات نمى-توانستند از خود دفاع کنند از آنها دفاع نموده همو زنده است.هرگز نمی میرد ولى تو اگر شخصا بسوى دشمن حرکت کنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دست مسلمانان پناهى نمى ماند،(و اگر تو در میدان جنگ کشته شوى،پیش از آن که مردم با دیگرىبیعت کنند)کسى نیست که به او مراجعه کنند.پس مرد جنگ آزمودهاى را به سوى آنها بفرست و گروهى که مشکلات و سختیهاى جنگها را دیدهاند و خیر خواه و نصیحتپذیرند با او همراه ساز!پس اگر خداوند پیروزى داد همان است که تو مىخواهى.و اگر نشد تو مدافع مردم و پناه آنها خواهى بود،(و در سنگر پشت جبهه قرار خواهىداشت.)
خطبه ۱۴۶نهج البلاغه
وقد استشاره عمر بن الخطاب فی الشخوص لقتال الفرس بنفسه إنّ هذا الاْمْر لمْ یکُنْ نصْرُهُ ولا خذْلانُهُ بکثْرهٍ ولا بقلّهٍ، وهُو دینُ الله الّذی أظْهرهُ، وجُنْدُهُ الّذی أعدّهُ وأمدّهُ، حتّى بلغ ما بلغ، وطلع حیْثُ طلع، ونحْنُ على موْعُودٍ من الله، واللهُ مُنْجزٌ وعْدهُ، وناصرٌ جُنْدهُ.
ومکانُ الْقیّم بالاْمْرمکانُ النّظاممن الْخرز یجْمعُهُ ویضُمُّهُ: فإن انْقطع النّظامُ تفرّق وذهب، ثُمّ لمْ یجْتمعُ بحذافیرهأبداً. والْعربُ الْیوم وإنْ کانُوا قلیلاً، فهُمْ کثیرُون بالاْسْلام، عزیزُون بالاجْتماع! فکُنْ قُطْباً، واسْتدر الرّحا بالْعرب، وأصْلهمْ دُونک نار الْحرْب، فإنّک إنْ شخصْتنص منْ هذه الارْض انْتقضتْ علیْک الْعربُ منْ أطْرافها وأقْطارها، حتّى یکُون ما تدعُ وراءک من الْعوْرات أهمّ إلیْک ممّا بیْن یدیْک.إنّ الاعاجم إنْ ینْظُرُوا إلیْک غداً یقُولُوا: هذا أصْلُ الْعرب، فإذا اقْتطعْتُمُوهُ اسْترحْتُمْ، فیْکُونُ ذلک أشدّ لکلبهمْ علیْک، وطمعهمْ فیک. فأمّا ما ذکرْت منْ مسیر الْقوْم إلى قتال المُسْلمین، فإنّ الله سُبْحانهُ هُو أکْرهُ لمسیرهمْ منْک، وهُو أقْدرُ على تغْییر ما یکْرهُ. وأمّا ما ذکرْت منْ عددهمْ، فإنّا لمْ نکُنْ نُقاتلُ فیما مضى بالْکثْره، وإنّما کُنّا نُقاتلُ بالنّصْر والْمعُونه!
پس از مشورت عمر ابن خطاب در این که شخصا براى جنک با ایران حرکت کند،(بخاطر حفظ موجودیت اسلام و مسلمین(به او فرموده است:پیروزى و شکست این امر(اسلام)بستگى به فزونى و کمى جمعیت نداشته این دینخدا است که آن را پیروز ساخت و سپاه او است که آن را آماده و یارى کرد تا به آن جا که باید برسد رسید، و به هر جا که باید طلوع کند،طلوع نمود،از ناحیه ى خداوند به ما وعده پیروزى داده شده،و میدانیم خداوند به وعده خود جامه عمل خواهد پوشانید،و سپاه خویش را یارى خواهد فرمود.موقعیت زمامدار،همچون ریسمانى است که مهره ها را در نظام مى کشد و آنها راجمع کرده ارتباط مى بخشد:اگر ریسمان از هم بگسلد مهره ها پراکنده می شوند و هر کدام بجائى خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود،و از نو نظام بخشید.عرب امروز گرچه از نظر تعداد کم،اما با پیوستگى به اسلام فراوان،و با اتحاد واجتماع و هماهنگى عزیز و قدرتمند است.بنابراین تو همچون محور آسیا باش!و جامعه را بوسیله اى مسلمانان عرب به گردش در آور،و با همکارى آنها در نبرد،آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز!
زیرا اگر شخصا از این سرزمین خارج شوى عرب از اطراف و اکناف سر از زیر بارفرمانت بیرون خواهند برد(و آن گاه خواهى یافت)که آن چه پشت سر گذاشته اى مهمتراز آن است که در پیش رو دارى.
اگر چشم عجم ها فردا بر تو افتد خواهند گفت:این اساس و ریشه ى عرب است اگر قطعش کنید راحت مى گردید،و این فکر آنها را در مبارزه ى با تو و طمع در نابودیت حریص تر و سر سخت تر خواهد ساخت.و این که یادآور شدى.آنها به جنگ مسلمانان آمده اند و ناراحت هستى-خداوند سبحان بیش از تو این کار را مکروه می دارد،و او برتغییر آنچه نمی پسندد تواناتر است.و اما یاد آوریت در مورد تعداد زیاد سربازان دشمن،(بدان)که ما در گذشته درنبرد، روى تعداد تکیه نمى کردیم،بلکه به یارى و کمک خداوند دستبه مبارزه میزدیم(و پیروز می شدیم).
درس بزرگ علی (ع)
مولا علی(ع) در هر سه خطبه به آنچه توجه دارد جایگاه ولایت و رهبری است. او که خود ولی برحق زمان خود بود اما جایگاهش غصب شده بازهم حاضر نیست جایگاهی که ابوبکر در آن قرار گرفته را تخریب کند. می فرمایند: «اى مردم!امواج کوه پیکر فتنهها را،با کشتیهاى نجات(علم و ایمان و اتحاد)درهم بشکنید از راه اختلاف و پراکندگى کنار آئید،تاج تفاخر و برترى جوئى را از سربنهید» او نمی خواهد جایگاه ولایت آسیب ببیند حتی اگر ابوبکر در آن قرار گرفته باشد.
در جایی که عمر با آن حضرت مشورت می کند که شخصا به جنگ رومیان و ایرانیان برود یا نه جملات حضرت تکان دهنده است. شاید بدیهی باشد که او به رفتن عمر و کشته شدنش راضی باشد ولی می فرمایند« تو اگر شخصا بسوى دشمن حرکت کنى و مغلوب گردى براى شهرهاى دور دستمسلمانان پناهى نمىماند،(و اگر تو در میدان جنگ کشته شوى،پیش از آن که مردم با دیگرىبیعت کنند)کسى نیست که به او مراجعه کنند» یعنی مولا علی نمی داند که عمر ولی الهی این مردم نیست؟ او اما جایگاه ولایت را حفظ می کند و راضی به شکستن آن نیست.
یادر خطبه آخر مقصود از « نظام» بند تسبیح است و زمامدار را به مانند آن بند تشبیه می کند که مهره ها را در کنار هم قرار می دهد تا از هم دور و متفرق نشوند. خواه آن زمامدار عمر باشد خواه هر فرد دیگری. مهم برای حضرت علی(ع) آن است که این جایگاه محفوظ باقی بماند.کاش در جامعه ما هم نگاه علی وار حاکم شود. در جامعه اسلامی در زمان غیبت، عده ای فقیه و عالم دینی که خود توسط مردم برگزیده می شوند(مجلس خبرگان) وظیفه تعیین ولی فقیه را بر عهده دارند. چنین گزینشی جای شبهه ندارد و باید جایگاه و شان آن ولی حفظ شود. قیاس کنید رفتار مولا علی را با حکومت فعلی ایران. عمر و ابوبکر و امثالهم بی تردید با غصب جایگاه خود را در ان منصب به کرسی نشانده اند و اینجا خبرگان، رهبر را برگزیده. آنجا غدیر نفی شده ، اینجا منطق انتخاب و معیارها مشخص است آن گاه نباید همان اندازه که مولای متقیان به آن جایگاه اهمیت می داد ، اهمیت داده شود؟ بیانیه دادن و هوار کشیدن مقابل رهبر و و لی آیا جایز است؟ ابراز نظر در قالب فریاد علنی صحیح است؟
خدای متعال هم در آیه ۲ سوره حجرات می فرمایند «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکُمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»اى کسانى که ایمان آوردهاید صدایتان را بلندتر از صداى پیامبر مکنید و همچنانکه بعضى از شما با بعضى دیگر بلند سخن مىگویید با او به صداى بلند سخن مگویید مبادا بىآنکه بدانید کردههایتان تباه شود .
قرار نیست بگوییم این آیه مختص زمان پیامبر بوده و حالا که پیامبری وجود ندارد پس نهایتا” کسی که به مقابل قبر پیامبر رسید نباید فریاد بزند.نه، شان نزول آیات اگر ما را در خود گرفت پس باید آیات قران را به موزه و بایگانی بسپاریم اما این آیه به همین زمان هم ناظر است و می گوید مقابل ان که ولی شماست صدایتان را بلند نکنید.صدا بلند کردن و صدای «جهری» داشتن منظور فقط فریاد نیست، علنی انتقاد و بهانه جویی کردن است. می گوید پیامبر و و لی مشورت می کند اما بگذارید او تصمیم بگیرد.برای همین است که در آیه ۷همین سوره می فرمایند «و بدانید که پیامبر خدا در میان شماست اگر در بسیارى از کارها از [راى و میل] شما پیروى کند قطعا دچار زحمت مىشوید »
مخلص کلام آن که ولی جامعه اسلامی همان نقش نخ تسبیه را دارد. اجازه ندهیم با هجمه به ولی نخ تسبیه بگسلد که مهره ها متفرق خواهند شد.