برای پیاده شدگان از چهارپای مراد/فریاد مردم ، زمینه ساز پرواز بود
خبرپارسی-میدان تاخت و تاز و یکه سواری برای عده ای که خود را قیم مردم می دانستند بگونه ای تنگ شده که اکنون برای ماندن در عرصه ،پا در رکاب چهارپای خود سفت کرده و قاچ زین را دو دستی چسبیده اند.
عجیب نیست اگر عده ای که تا دیروز اصلاحات را گروهی منحط می پنداشتند امروز به پرتعداد بودن آنها اعتراف کرده و البته در لوای این اعتراف تلاش دارند با ایجاد دو دستگی در بین اصلاح طلبان ، از این نمد در زمهریر سیاسی به وجود آمده برای آنها- که ریشه در عملکردشان دارند-کلاهی برای خود دست و پا کنند.
کسانی که خود را داروغه وار به تریبون ها چسبانده و کوپن «حق تنفس مدیریتی» صادر می کنند همان هایی هستند که اسطوره های مدیریتی جناح وابسته به آنها مملکت را به لبه پرتگاه برده و حالا بازگشت از این منزلگاه پر خطر را باید با حربه«تدبیر» و «امید» چاره جویی کرد و در پی «اصلاح» دیکته های پر غلط ۸ ساله بر آمد.
کسانی که در هشت سالی که کشور تحت مدیریت های «هاله نور» و تشریح مدیریت «حضرت نوح» و تئوری برادری ملت های «ایران و اسراییل» اداره می شد، همان سالهایی که نوازنده هایشان شبانه ساز می زدند و حالا در تحقیق و تفحص مجلس صدای سازشان آشکارا به گوش رسیده سکوت کرده بودند و مملکت را مملکت گل و بلبل می دیدند امروز باید هم برای دولت جدید تعیین تکلیف کنند که کدام مهره می تواند مفید باشد و کدام نه؛ بالاخره آنها در ۸ سال پاس کردن واحدهای شخصیت شناسی ، تجارب ارزنده ای کسب کرده اند.
اصل و اسب برای آنهایی که حالا دوران پیاده شدنشان از مرکب زین شده هشت ساله رسیده تداعی کننده خاطرات خوبی نیست. آنهایی که پیاده نظام لشکری متفرق شده هستند، توان تماشای سواری دیگران را ندارند. برجای ماندگان فیلسوفی که اسلام و اسلام گرایی را به اسب و اسب سواری تشبیه می کرد امروز اگر بر تحلیل هایی اینگونه قلم ندوانند احتمالا «نعل» افکارشان در باتلاق های خود ساخته فرو خواهد رفت.
اصلاحات و اصلاح طلبان در تمام این سالها در میدان بوده اند و تصور اینکه سنگرسازی تازه ای پیشه کرده اند و قبل از این دور از صحنه بوده اند ، لالایی آرامش بخشی است که شاید درد دوری از مسند را برایشان آرامش ببخشد.
حمله به افراد و تخریب شخصیتی ارثیه ای شوم است که از آن همه تئوری مخرب بر جای مانده و اگر غیر از این باشد باید تعجب کرد.قطار دولت جدید در حال حرکت است و از دیرباز به این قطار در حال حرکت سنگپرانی کرده و می کنند و البته که «عرض خود می برند و زحمت ما می دارند»
مملکت ما همواره از گل به خودی های غضنفرها، بیش از هنرنمایی مارادوناهای غریبه آسیب دیده است. امروز هم غضنفرها پا به توپند.نه معنای آفساید را می دانند نه قواعد فیرپلی را می شناسند و نه حتی تفاوتی بین تیم خودی و غیر خودی متصورند.از این مشی «اشعری»ها باید بیمناک بود. «چاه» هم گاهی برای فریاد زدن کم است. اینها مسیرشان معلوم است و بر اینان حرجی نیست. سرمستی قدرت حالا به بامداد خمار دوری از صندلی و میز ختم شده و تیتراژ پایانی سریالشان اگر شنیدنی نیست نباید غمی باشد.
پ.ن: دو خلبان نابینا که هر دو عینکهای تیره به چشم داشتند، در کنار سایر خدمه پرواز به سمت هواپیما آمدند، در حالی که یکی از آنها عصایی سفید در دست داشت و دیگری به کمک یک سگ راهنما حرکت میکرد.
زمانی که دو خلبان وارد هواپیما شدند، صدای خنده ناگهانی مسافران فضا را پر کرد. اما در کمال تعجب دو خلبان به سمت کابین پرواز رفته و پس از معرفی خود و خدمه پرواز، اعلام مسیر و ساعت فرود هواپیما، از مسافران خواستند کمربندهای خود را ببندند.
در همین حال، زمزمههای توام با ترس و خنده در میان مسافران شروع شده و همه منتظر بودند، یک نفر از راه برسد و اعلام کند این ماجرا فقط یک شوخی یا چیزی شبیه دوربین مخفی بوده است.
اما در کمال تعجب و ترس آنها، هواپیما شروع به حرکت روی باند کرده و کم کم سرعت گرفت. هر لحظه بر ترس مسافران افزوده میشد چرا که میدیدند هواپیما با سرعت به سوی دریاچه کوچکی که در انتهای باند قرار دارد، میرود. هواپیما همچنان به مسیر خود ادامه میداد و چرخهای آن به لبه دریاچه رسیده بود که مسافران از ترس شروع به جیغ و فریاد کردند.
اما در این لحظه هواپیما ناگهان از زمین برخاست و سپس همه چیز آرام آرام به حالت عادی بازگشته و آرامش در میان مسافران برقرار شد.
در همین هنگام در کابین خلبان، یکی از خلبانان به دیگری گفت: «یکی از همین روزها بالاخره مسافرها چند ثانیه دیرتر شروع به جیغ زدن میکنند و اونوقت کار همهمون تمومه!» پیام ۲۴ خرداد همان جیغ و فریاد مردمی بود که می دیدند هواپیما در حال فرو رفتن در دریاچه است. باقی بقایتان.