سقوط سنگکی! ؛کاش روزی یک گله گوسفند میکشتید
خبر پارسی – رسول بهروش – اخیرا گزارشی در مورد زندگی خصوصی محمود احمدینژاد منتشر شد که بدون تردید باید آن را در بین سخیفترین اخبار چند سال اخیر حوزه سیاسی و اقتصادی کشور دستهبندی کرد. در این گزارش که بازتاب وسیعی هم در رسانههای رسمی داخلی داشت، نقل قولهایی از سرآشپز نهاد ریاست جمهوری رسانهای شده بود که مثلا نشان بدهد احمدینژاد و اسفندیار رحیم مشایی، خورد وخوراک اشرافی داشتند که این مساله با ادعاهای مربوط به سادهزیستی آنها تطابق نداشته است. سند این اشرافیگرایی هم از قرار معلوم این بوده که اساتید برای صرف عصرانه کدوی پخته بدون روغن سفارش میدادند و یا احمدینژاد هفتهای دو، سه بار هوس دیزی سنتی با نان سنگک دو رو خشخاشی میکرد!
اینکه بحث در مورد کیفیت کار دولت سابق به نقطهای در حوالی «سنگک» سقوط میکند، یک نشانه آشکار از علاقه ناخودآگاه بخشی از جامعه ایرانی به زردگرایی و سطحینگری است. مردی که قرار بود رفاه اقتصادی و منزلت اجتماعی و ارج و قرب بینالمللی را یکجا برای ایرانیان به ارمغان بیاورد، بعد از هشت سال کار پرسروصدا بدترین پسرفتها را در دقیقا در همین زمینهها به جا گذاشت و تازه در اولین فرصت برای بازگشت به قدرت خیز برداشت، بعد ما الان خودمان را معطل این داستان کردهایم که چرا محمود روی پیاز سوخته داخل کاسه سوپش حساسیت اضافی به خرج میداد. گریبان مردی را که قرار بود نفت را سر سفره مردم بیاورد رها کردهایم و رفتیم سراغ اینکه چرا سر سفره خودش کدو تنبل برده است. آیا جدلی از این مبتذلتر هم ممکن است؟
انگار خیلی از ما همچنان در پیله بیاهمیتترین ظواهر گرفتاریم و هر چقدر هم که شعار تعمق و ژرفاندیشی بدهیم، باز دلمان شور حواشی ناقابل و بیارزش را میزند. وقتی هنوز بعضی از ما، آدمها را از روی گوشی موبایل و رنگ پیراهن و حجم ریش و ماشین زیر پایشان قضاوت میکنیم، چندان عجیب نیست که برای تخطئه دولت خیالبافان هم سراغ مطبخخانه و دیزیهای سنگیاش برویم و از رییس دولت سابق بپرسیم چرا مثلا لواش و تافتون را به سنگک ترجیح نمیداده؟! نفر اول دستگاه اجرایی در ایران بین سالهای ۸۴ تا ۹۲، در حالی این پست را ترک کرد که بسیاری از نزدیکترین یارانش با پروندههای متعدد مالی و قضایی روبرو بودند و همین تازگیها نمایندگان مجلس از محکومیت مالی ۱۲هزار میلیارد تومانی خودش خبر دادهاند. باز خوب است این ها را میشود اندازه گرفت و رقمش را حداقل برای ثبت در تاریخ مشخص کرد، اما کسی نمیداند تکلیف دیگر خسارتهای پرشمار آن سالها که قابل تبدیل به «ریال» نیستند چه خواهد شد؟ در آن دوران خیلی چیزها از دست رفت که شاید تا آخر تاریخ هم جبران نشود و حالا چقدر ظالمانه است اگر به نمایندگی از آن همه درد، قرار باشد در مورد دیزی و پیاز نان دو رو خشخاش حرف بزنیم. کاش برای هر وعده غذاییشان یک گله گوسفند میکشتند، اما خیلی از اتفاقهای این سالها از تاریخ معاصر ایران پاک میشد!