خبر پارسی – «گفتوگو که تمام میشود، با لبخند کمرنگی که بر لبش نقش میبندد، رو به من میکند و میگوید که میدانم بعد از این مصاحبه، نقدهای مختلفی را، هم از جریان رقیب و هم از جریان اصلاحطلبی میشنوم اما اشکالی ندارد! حرفها را باید گفت.»
روزنامه «شرق» با محمدرضا تاجیک درباره آن چه در جریان انتخابات هفتم اسفند گذشت و نیز وقایع بعد از آن گفتوگو کرد که خلاصه آن در پی میآید.
* بعد از رخداد هفتم اسفند به نظر میآید افراد بسیاری در جریان اصلاحطلبی دچار نوعی «خودبزرگبینی» شدند؛ یعنی بزرگی آن رخداد را از آنِ خودشان میدانستند. بر این اساس تردیدی نداشتند که آینده و تاریخ اکنون با دست آنها رقم خواهد خورد و آینده جامعه آنگونه رقم خواهد خورد که آنها دیکته خواهند کرد. به نظر من یک «تورم واقعیت خود» در میان برخی از اصلاحطلبان که «خود» را ندیدند، ایجاد شد. در این تورم «خود» گم شد. یعنی در این «خودبزرگبینی»، کوچکیهای «خود» را گم کردیم. همه چیز را بزرگ و زیبا و بر وفق مراد دیدیم. طوری ارزیابی کردیم که اراده ما بر اراده تاریخ عرضه شده است و تاریخ آنگونه حرکت میکند که اراده ما اقتضا میکند. باید توجه میکردیم این رخداد (هفتم اسفند) یک امکان شگرف تاریخی برای ما ایجاد کرد. «رخداد» به تعبیر «بدیو» خالق و آفریننده «امکان» است، نه «واقعیت».
* آنجایی که باید این امکان تبدیل به واقعیت میشد و ما باید این کار را میکردیم، کم آوردیم؛ یعنی این امکان شگرف تاریخی ایجاد شد اما تبدیل به یک واقعیت تاریخی نشد. در واقعیت تاریخی تغییری حاصل نکرد و باعث شد تا در بر همان پاشنه بچرخد.
*چه اتفاقی افتاد و چگونه شد که این موج بزرگ و عظیم را مردم ایجاد کردند؟ ما حتی نتوانستیم این موج را به نفع خودمان مصادره کنیم. نتوانستیم موجسواری کنیم. به راحتی اجازه دادیم که دیگران از این موج ایجاد شده به نفع خودشان استفاده کنند و به سرمنزل مقصودشان برسند. در این حالت به نظر من وارد فضایی شدهایم که بسیاری از اصلاحطلبان در آن وضعیت دچار یک نوع «سرگشتگی» شدند.
* دچار یک نوع سرگشتگی و گمگشتگی و حیرت شدیم که بالاخره چه اتفاقی در حال وقوع است. ما به یک نوع اجماع دلبسته بودیم و فرض ما این بود که این اجماع همان کلیدی است که درهای بسته را به روی ما میگشاید تا ما بتوانیم بابهای بسته سیاسی به روی خود را بگشاییم و آن طرف دروازهها، بتوانیم به آمال خودمان برسیم اما این «دلبستگی» به اجماع، یک نوع «چشمبستگی» و«هوشبستگی» را همراه خود داشت.
* ما ندیدیم که اعضای این اجماع، یعنی همان کسانی که دست در دست هم دادند تا با یک قاعده بازی کنند، فردای پیروزی کماکان اجماع خود را حفظ کنند و یک واقعیت را تحقق بدهند. این دلبستگی و چشمبستگی اجازه نداد که ما ببینیم برخی در این فضا «بازی خودشان» را میکنند، یعنی منفعت و قدرت خود را پی میگیرند. نمیتوان آنها را بهعنوان «یاران غار» محسوب کرد و به صورت استراتژیک به آنها دل بست.
* شرایط فقدان تصمیم و تدبیر است. تصمیم و تدبیر گره خورده است. به نوعی دوران برزخ است؛ برزخی که نمیدانیم یک گام به جلو برداریم یا یک گام عقب بگذاریم. آیا برویم به سمتوسویی که این اجماع را به هم بریزیم؟ آیا برویم به سمتی که برای آینده خودمان یک آلترناتیو دیگری داشته باشیم؟ آیا با تاکتیک و استراتژی دیگری در انتخابات آتی بازی کنیم؟
* جریان اصلاحطلبی در جاهایی دچار اشتباهات در تحلیل، تخمین و تدبیر شده است… در دو لایه اشتباه در تخمین و تحلیل رخ داده است: یک لایه که کلیت این اجماع را شکل میداد، یعنی گروههای چهارگانهای که این اجماع را شکل دادند. در این که این گروههای چهارگانه در شرایط گوناگون با چه برگی بازی میکنند، به نوعی دچار اشتباه تحلیلی و تخمینی شدیم. دوم، درباره افرادی که ذیل نام اصلاحطلبی تعریف میشدند، در آن سطح هم تحلیل و تخمین دقیقی نداشتیم، در این سطح ریزش کمتر و چسبندگی بیشتری داشتیم اما به هر حال ریزش داشتیم، آمار و فضایی که در مجلس گذشت، این موضوع را ثابت میکند که بالاخره ما در آن سطح هم ریزش داشتیم و این طبیعی است.
* کاراکترهای بالای صحنه عوض شدند و نقش دیگری بازی میکنند. ما هم یک تماشاگر منفعل شدیم. ما نباید به این شکل درمیآمدیم.
* من تردید دارم که گزینه اجماع، تنها گزینه ممکن و مطلوبی بود که ما در آن مقطع زمانی داشتیم. ثانیا، اجماع یک آدابی دارد، اصول و قواعدی دارد. باید بالاخره بر اساس این اصول و آداب، اجماع کرد و همکاران در هر شرایطی نسبت به همدیگر اطمینان داشته باشند و در هر شرایطی پایبند به این اصول و چارچوب باشند.
* وقتی در ۹۲ یا هفت اسفند اجماعی میشود، قانون، اخلاق و قاعده این اجماع باید بعد از پیروزی هم جاری و ساری باشد و طرفین اجماع کماکان به آن قواعد پایبند باشند، نه اینکه از فردای پیروزی، روایت اجماع چیزی دیگری باشد. گروه پیروزی که درون این اجماع بوده و روی دوش بقیه سوار شده است تا توانسته بالاخره بر تخت قدرت بنشیند، فردا فراموش کند که چگونه به اینجا رسیده و چه اتفاقی افتاده است.
* آیا آنجایی که تقسیم قدرت بود، همگان به قواعد آن اجماع پایبند ماندند؟ این بحثی است که در حال حاضر در جامعه جاری است که ذهن بسیاری از اصلاحطلبان را هم به خود مشغول کرده. اگر اجماع یک امر استراتژیک است، بالاخره زمانهای مختلف را درمینوردد و قواعد آن ثابت است نه این که قبل از پیروزی بر اساس یک قاعده باشد و بعد از پیروزی قاعده تغییر کند و عدهای بروند با کارت دیگری بازی کنند. برخی از دوستان رفتند با کارت دیگری بازی کردند، با کارت اجماع بازی نکردند.
* میتوان جناح مقابل را نقد کرد زیرا به هر حال خودشان عقل ابزاری را نقد میکنند اما بر اساس عقل ابزاری، بقای خود را در این دیدند که بالاخره در این مرحله قسمتی از این موج باشند.
* ببینید! تکلیف رقیب که مشخص است. از رقیب که نمیتوان توقع داشت در فضای بازی ما بازی کند یا بازی ما را به هم نزند، بلکه به حکم طبیعت خود این کار را میکند و من هم معترض نیستم زیرا اسم او را رقیب گذاشتهایم. او بازی خود را انجام میدهد اما ما فریاد خود را کجا ببریم از دست خودی؟ از «رقیب درون» و «دگر درون» به کجا پناه ببریم؟ کسی که در ترسیم قواعد یک بازی با ما شریک و سهیم بوده اما در یک زمان خاص ترک بازی میکند و بازی دیگری میکند، آن را چه کار کنیم.
* صحبتهای من این قدر مشخص است که همه متوجه شوند! من یک نقد دارم که نه فقط به اینها، بلکه به خود دوستان اصلاحطلب هم وارد است. اصلا از خودم شروع میکنم! (من نوعی) باید تشخیص میدادم «بازیهای درون» بازی کدام هستند. باید تشخیص میدادم برخی از دوستان درون این فضای مشترک، در فضای متفاوت (خود) ممکن است چه بازیای را انجام دهند. نه این که دچار نوعی دلبستگی نسبت به اجماع شویم که چشموگوشبستگی را برای ما به همراه بیاورد، یعنی مشعوف این اجماع شدند و چیز دیگری را نمیدیدند و آنقدر به اجماع دل میبستند که هیچگاه نمیخواستند بپذیرند ممکن است از درون همین اجماع ضربه بخورند.
* مردم با هوشمندی تمام از روزنهای که برای آنها گشوده شد، عبور کردند. در پس آن دروازهای را روبهروی ما گشودند و فرش قرمزی انداختند و گفتند: عبور کنید! ما در عبور کردن کم آوردیم. خب! آیا این موضوع به باورها و احساسات مردم لطمه میزند؟ آیا سرمایه اجتماعی از این اتفاق لطمه میخورد؟ بله. بیتردید لطمه میخورد. ما باید به این حرکت توفانی مردم پاسخ مناسب میدادیم. مردم انتظار یک پاسخ شکوهمند را داشتند. طبیعتا ما ضعیفتر از آن برخورد کردیم که درخور آن حرکت شکوهمند باشیم اما اگر به نظر من از این واقعه درس گرفته باشیم، یعنی یک محاسبه نفس کنیم، میبینید که جریان اصلاحطلبی یک عذرخواهی تاریخی به تاریخ اکنون خود، به مردم و به جریان اصلاحطلبی و به حاملان و عاملان راستین اصلاحطلبی بدهکار است. باید با شهامت بگوییم که ما کجا به کجراهه رفتیم و تلاش کنیم این گذشته را چراغ راه آینده خود قرار دهیم. بیایید بگوییم که کجا و چگونه حرکت کنند تا بتوانند حداقل در دو انتخابات آتی دچار اشتباهات این مرحله نشوند.
* به نظر من جریان اصلاحطلبی علاوه بر یک محاسبه نفس، نیازمند یک نوع آرایش و پیرایش است. چند بار ما باید شاهد این باشیم که برخی از اصلاحطلبان عشق قدرت در آستانه انتخابات پیدا شوند. اینها با تمام توان میآیند که اهداف خودشان را پوشش دهند. رهبران ما در فضای اصلاحطلبی یک مقدار مراقبت کنند که در چنین آستانههایی توسط چنین افرادی محاصره نشوند. کل جریان اصلاحطلبی باید تکلیف خود را با چنین افرادی مشخص کند. طوری نباشد که جریان اصلاحطلبی را به نفع خودشان جهت دهند و در فردای آن روز هم هیچ مسئولیتی را نپذیرند و یکدفعه هم پنهان شوند. ما باید ابتدا تشخیص دهیم که «یاران غار» و« خاران راه» ما چه کسانی هستند، هنوز نتوانستهایم آنها را تشخیص دهیم. خاران راه برخی مواقع جای یاران غار را میگیرند.
* ما بالاخره کمکم واقعیت خودمان را در مجلس فهمیدیم. به هر حال فراکسیونی داریم. باید تلاش کنیم که این فراکسیون نمایش بسیار زیبا و کارآمدی از خود ارائه دهد. باید تلاش کنیم که دوستان ما در مجلس به دور از حاشیهسازیها در چند ماه آینده یک نمایش زیبا از خودشان ارائه دهند که قسمتی از راهحل مشکلات کنونی جامعه را پوشش دهد. یعنی مردم آنها را قسمتی از راهحل مشکلات خودشان بدانند نه قسمتی از مشکل.
* لایه دیگر مطلب این است که ما فکر کنیم در این فضا، استراتژی و تاکتیک ما برای شوراها و ریاستجمهوری چیست. ما نباید اجازه دهیم دوستانی که اتفاقا در همین اجماع شریک هستند از حالا بروند برای شوراها فهرست بسته ببندند. از حالا همین دوستانی که بسیار مدعی این اجماع هستند و خودشان را پایبند به آن نشان میدهند، برای شورای شهر آتی بدون این که با دیگران مشورت و دیگران را سهیم کنند، فهرست بستهاند. بنابراین باید تاکتیکها و استراتژیهای خود را مشخص کنیم. این که بالاخره میخواهیم چه کار کنیم.
* باید در مواجهه عقول و استدلالها، ما به استدلال برتر برسیم و در نهایت همه به قواعد آن تن بدهیم؛ هر چند برخی از ما از آن دل خوشی نداشته باشیم یا چندان نپسندیم اما به هر حال به عنوان عقل جمعی باید پذیرای آن باشیم. هنوز آن اتفاق نیفتاده است. بنابراین اگر برخی از افراد جایی صحبت میکنند، من دوستانه از آنها میخواهم یا تأکید کنند که اظهارنظر شخصی میکنند یا این که بالاخره به شکلی سخنان خودشان را توجیه کنند که بدنه اصلاحطلبی متوجه شود، اینها چنین اقتدار، مقبولیت و منزلتی دارند که به نام تمامی اصلاحطلبان سخن بگویند.
* این که رهبران دوباره از اعتبار خودشان استفاده کنند، حداقل من آن را درخور تأمل میدانم. یعنی در شرایط کنونی اینکه به طور مشخص این حرکت را انجام دهد، صلاح نمیدانم و این که در آینده چه چیزی حادث شود، بعدا باید درباره آن صحبت کرد. اما بر اثر همین شرایطی که به لحاظ روحی، روانی و احساسی در جامعه ما در حال شکلگیری است، به نظر من، عمق و گستره مقبولیت برخی از بازیگرانی که اکنون بازیگر مسلط هستند، در حال کاسته شدن هستند. به نظر من مشکل این جریان، درونی است نه بیرونی. رقیب آنها در درون است نه بیرون.
* به هر حال در شرایط کنونی مردم انتظار یک نوع مدیریت جدی دارند و انتظار دارند برخی از مشکلاتشان در شرایط پسابرجام مرتفع شود. انتظار دارند دولت منسجمتر و کارآمدتر عمل کند. نیازمند این هستند که برخی از استانها مدیریت موفقتری داشته باشند، اینها همه انتظارات مردم است. مردم انتظار دارند در زندگی روزمره و اقتصادی آنها گشایشی رخ دهد. همیشه که نمیشود با شعار حکومت کرد، همیشه که نمیشود فرافکنی کرد. از طرف دیگر مردم احتیاج دارند این دولت هوشیارانه عمل کند. چیزی که خودش «نافی» و «عدوی» آن بوده است، آن را بازتولید نکند و اجازه ندهد چیزی به نام «بحران فیشها» در بدنه شکل بگیرد و بعد بهصورت منفعل عمل کند.
* به نظرم میرسد مسئله مهم این است که آیا در مقابل آلترناتیوی که در حال حاضر در جامعه ما وجود دارد، میتواند آلترناتیو دیگری مطرح باشد که حتی بتواند جا را تنگ کند. اینها همه به این ربط دارد که همین آلترناتیو مسلط، چه نقش و نقاشی در چند ماه آینده خواهد کشید. این به خودشان ربط دارد. باید توجه داشته باشند که خودشان میتوانند، ناقض خودشان باشند. باید مقداری نگاهها را از دور دستها به درون ببرند. یک نوع محاسبه نفس، نقد به خود و درون نگری داشته باشند تا در چند ماه آینده بتوانند نقش کارآمدتری از خود ارائه کنند. در آن صورت به علت فقدان آلترناتیو باز این شانس برای این آقایان وجود دارد که امتداد پیدا کنند، تأکید میکنم، به علت «فقدان آلترناتیو». تردیدی ندارم که اگر آلترناتیو مقبولی پیدا میشد، شانس را از آنها میگرفت. این شانس فعلا وجود دارد و به نظر نمیرسد در چند ماه آینده آلترناتیو خیلی جدی از طرف رقیب ارائه شود که بتواند هماوردی کند. اینها باید قدر این شرایط، خود و شأن مردم را بدانند و تلاش کنند که اجازه ندهند، هر لحظه از این باغ بری برسد و ذهن مردم را هر لحظه تخریب کنند.
* تحقیقات میدانی شهرستانها نشان میدهد امکان بازگشت نوعی از جریان پوپولیسم در کشور وجود دارد. امکان اینکه گروههایی روی این فضا سرمایهگذاری کنند و دوباره شکوهمند بازگردند، وجود دارد؛ یعنی منتفی نیست. نمیتوانیم آسوده بخسبیم که انشاءالله اتفاق نمیافتد. اگر افتاد، چه؟
* ما باید این وضعیت را جدی بگیریم و بدانیم که وقتی مردم از شرایطی خسته و ملول میشوند و در زندگی روزمره آنها تأثیر میگذارد، راه برونرفت را در فرد و شرایط دیگری جستوجو میکنند؛ هرچند آن فرد در بسیاری از وجوهش مقبول نبوده باشد اما در این که توانسته ملموسترین و حیاتیترین نیازهای آنها را پوشش دهد، موفقتر عمل کرده است، حتما شیفت میکنند. کسی که با کس دیگر عقد اخوت نبسته و این تجربه چهار دهه گذشته ماست.
* آقایان باید متوجه این موضوع باشند و این مسئله را جدی بگیرند، نه این که فرضشان این باشد که این تاج بر سر ما باقی خواهد ماند و کسی را یارای برداشتن آن نیست. چنین سادهلوحهایی در عرصه سیاست راهی ندارند و تاریخ، گورستان چنین سادهلوحانی است. این به اراده معطوف به آگاهی آقایان بستگی دارد که باید تلاش کنند بازی زیباتری را به نمایش بگذارند.
* این مطالب را از این جهت میگویم که با واقعیتهای درون خود آشنا شویم و دچار پستوهای گفتمانی خودمان نشویم، یعنی در کنج دیوارها در تاریکی به سر نبریم تا زمانی که بیرون میآییم متوجه شویم شرایط تغییر کرده است. در جریان باشیم، در فضا حرکت کنیم و بکوشیم، ببینیم، بشنویم و از گذشته درس بگیریم.