گفت و گوی خبر پارسی با قدیمی ترین بازیکن برق شیراز ملقب به نهنگ/ خلیل دوست الهی: نسل ما نسل گرانقدری بود/اگرهمسرم نبود من یک داور بین المللی فوتبال بودم! / بازیکنی رو دست علی پروین نیامده/ تاج یعنی ناصر حجازی!
خبر پارسی – فرزاد صدری – مصاحبه با قدیمی های فوتبال کار خیلی سختی است.آنها که فوتبالشان را ندیده ای وآنقدر سن دارند که تنها مرجع اطلاعاتشان، خودشان هستند!
برای مصاحبه پیش رو قرار نیست مرثیه بنویسیم ،مرثیه هم اگر هست برای امثال من است که نتوانست مشکلات پیش رویش را دریبل بزند، کاری که دوست الهی آن را خوب بلد بود و می دانست چطور از بهترین فرصت ها زیباترین گل ها را خلق کند.مثل فرصت مطالعاتی اش به آلمان که با اخذ مدرک مهندسی آن را به مهمترین گل زندگیش تبدیل کرد.
خلیل دوست الهی درست وقتی می توانست یک فوتبالیست مطرح در سطح کشور شود،با تشویق همسرش شهرت کاذب فوتبال را را دریبل زد و ترجیح داد به آلمان سفر کند تا مهندس شود.
امروز اما سفر به آلمان برای فوتبالیست ها معنایی جز لژیونر شدن ندارد و فوتبال را فقط برای فوتبال می خواهند اما پیرمرد دوست داشتنی باشگاه برق با الهام از جهان بینی شاعر مورد علاقه اش خیام، زندگی را برای شادی می خواهد و شادی برای او فقط در فوتبال پیدا نمی شد.از نگاه دوست الهی از کار هم می توان لذت برد و از کارگری صرف به پست معاونت رسید!
او از اینکه خود را یک طرفدار دو آتیشه پرسپولیس بداند ابایی ندارد و ترجیح می دهد در ۸۶ سالگی با هر گل قرمزها فریادی از شادی سر دهد.وسواسش در پیگیری نتایج تیم محبوبش تا آن اندازه است که جدول بازی های لیگ را در دفترچه مخصوصش رسم می کند و نتایج همه بازی ها را با دقت در دفترچه اش یادداشت می کند.
جهان بینی دوست الهی متاثر از جهان بینی خیام شادکامی و شاد زیستن در این دنیا حتی در شرایط سخت است.
«برخیز و مخور غم جهان گذران /بنشین و دمی به شادمانی گذران».
پیرمرد خاطرات خوبش در باشگاه برق را با دیدن بازی های قرمزهای پایتخت زنده می کند تا به اطرافیانش ثابت کند او زنده ترین فوتبالیست دیروز است حتی اگر نامی از او در انبوه روزنامه های زرد نباشد!
در پایان از سرکار خانم «نغمه هنردار» سرپرست خبرگزاری برنا در فارس که زحمت هماهنگی این مصاحبه را کشیدند تشکر می کنم.
*شروع مصاحبه با یک فوتبالیست قدیمی از کجا باشد خوب است؟
– از قدیم!(می خندد)
*از خیلی قدیم؟!
– از حدود ۷۰ سال پیش!
*یعنی می خواهی بگویی از ۱۶ سالگی شما؟
– بله دقیقا. از سنی که وارد فوتبال شدم
*۱۶ سالگی شما چه سالی بود؟
– حدود ۱۳۲۵ یا ۲۶
*پس من دارم با یک فوتبالیست آنتیک مصاحبه می کنم!
-البته که قدیمی ها اغلب با ارزش و عتیقه هستند من هم زمانی قیمت داشتم!
*الآن هم قیمت دارید همیشه قدیمی ها گرانقیمتند!
– نه همه چیزهای قدیمی اما به شما اطمینان می دهم نسل ما نسل گرانقدری بود.
*این فوتبالیست گرانقدر به ما می گوید چگونه وارد فوتبال شد؟
-همانطور که گفتی از ۱۶ سالگی وارد فوتبال شدم .برادر بزرگم فوتبالیست بود یکروز گلر نداشتند من را گذاشتند دروازه بان.یک روز جمعه بود.یکی از آن جمعه های به یاد ماندنی.
*از همان ابتدا در تیم برق بازی کردی؟
– نه به صورت جدی با تیم «آهن» شروع کردم.مدیر تیم یک ارمنی به نام ادیب مکانیک بود.او محمود نامجو قهرمان اول هایپر دنیا را به شیراز دعوت کرد و علاقه خاصی به ورزش و ورزشکاران داشت.یک روز ماشین روی او افتاد و فوت شد.
*چه سالی به برق رفتی؟
– اگر حافظه ام یاری کند فکر کنم سال ۱۳۲۶ بود.یعنی یکسال پس از تاسیس برق شیراز.از این نظر شاید تنها بازیکنی از یک باشگاه قدیمی در فوتبال باشم که از ابتدای تاسیسش تا کنون هنوز زنده است.البته در نظر بگیرید که برق نزدیک به ۷۰ سال قدمت دارد.یک تیم ریشه دار که هویت ورزش شیراز است.می دانید که باشگاه برق قدیمی ترین تیم فوتبال ایران است.
*برق شیراز آن روزها دولتی بود؟
– نه! برقِ شهر دست بخش خصوصی بود و طبیعتا تیم فوتبالش نیز خصوصی.مدیر کارخانه مهندس خمسی بود.او خودش قهرمان تنیس بود و به ورزش توجه وافری داشت.
*در باشگاه برق چه پستی بازی می کردی؟
– سنتر هافبک برق بودم.امروز می گویند توپ پخش کن.
*به نظر می رسد قد و قواره خوبی هم داشتی؟
– بله من ۱ متر و ۸۵ سانتیمتر قد داشتم و حدود ۷۵ کیلو هم وزنم بود.
*هم تیمی هایت را به خاطر داری؟
– کم و بیش بله. «بهادر قهرمانی» مربی ما بود و «ابراهیم نعمت الهی» سرپرست . البته مدتی بعد، قهرمانی از تیم رفت و نعمت الهی مربی شد.از دیگر همبازیانم می توانم از «نصراله حق نگهدار»،اکبر آقا،«عبدالله صمدی»،«کمالی» «مشکین فام» و جناب پوست فرد نام ببرم. زمان زیادی گذشته و من گاهی اسم نوه هایم را نیز فراموش می کنم.صمدی را که گفتم قهرمان پرش طول هم بود او بیشتر از ۶ متر می پرید.
(خیلی سکوت می کند و به نظر سخت می تواند آن سال ها و نام هم تیم های دیگرش را به خاطر آورد).
*شیرازِ آن سال ها چند تیم فوتبال داشت؟
– ۷ یا ۸ تیم فوتبال بیشتر در شیراز نبود.یکی از این تیم ها «اسپورت» نام داشت که تیم خوبی بود و گاهی با مسابقه ما با آنها حساس می شد.
*و شما غیر از برق به تیم دیگری نرفتید؟
– من از سال ۱۳۲۶ تا سال ۱۳۳۹ به صورت جدی فوتبال بازی کردم.که از این سال ها دو سالش را در برق نبودم چون به سربازی رفتم و در تیم سرباز بازی کردم.ولی از سال ۳۴ تا سال ۳۹ کاپیتان برق بودم.شاید برای شما جالب باشد که وقتی به تیم سرباز رفتم پاهایی قوی داشتم اما بالا تنه ام قدرت لازم را نداشت.به توصیه مربی ام در تیم سرباز رفتم کشتی گرفتم تا بالا تنه ام قوی شود و جالب اینکه در کشتی مدال هم گرفتم!
*از تیم اسپورت گفتی .اینکه بازی های حساسی با آنها برگزار می کردید.می توانی بیشتر توضیح دهی؟
– تیم اسپورت رقیب ما بود .این تیم متعلق به «سلمان بهبهانی» بود که قهرمانی دو ۱۰۰ متر کشور را داشت.فکر کنم رکورد او آن زمان ۱۱ و ۳ دهم ثانیه بود.سلمان چهره ای نسبتا سیاه داشت و در دستگاه بهبهانی ها بود.به هرحال اسپورت تیمی بسیار قوی و رقیب ما بود.
*تیم های دیگر فوتبال شیراز هم به خاطرت می آید؟
– بله یکی را گفتم. آهن. تیمی که فوتبالم را با آنها شروع کردم.بازیکنی به نام «بهمنی» داشت که ترک قشقایی بود.«مشکین قلم» هم در تیم آنها توپ می زد که البته مدتی نیز در تیم ما بود.بازیکنی هم به نام «صمدی» داشتند.
یک تیم فوتبال هم آن سال ها در شیراز درست شد به نام «جعفری اسلامی» که این تیم متعلق به حزب برادران بود.آن موقع تیم اسپورت بهم خورده بود و این تیم به نوعی جایش را گرفته بود.
*از بازیکنان خوب آن زمان اولین اسمی که به ذهنت می آید چه کسی است؟
– «حسام طاعت».او یکی از بهترین گوش های راست شیراز بود که الآن هم زنده است.
*لباس برق از اول نارنجی بود؟
– نه.لباس تیم برق قرمز بود که آن فلش معروف برق هم در وسط پیراهنش خود نمایی می کرد.
*شما لقب خاصی هم در فوتبال شیراز داشتی؟
– بله به من «نهنگ برق» می گفتند گاهی هم «پا طلایی» و «یقه طلایی» صدایم می زدند.مدتی سنتر هافبک بودم که به تشخیص مربی بعدها بک شدم.علاوه بر برق در تیم منتخب شیراز هم بازی می کردم.آن روزها به تیم منتخب هر شهر می گفتند تیم ملی!مثلا تیم ملی شیراز یا تیم ملی تبریز و …
*شما هم مثل اغلب فوتبالیست ها بچه جنوب شهر بودی؟
– بچه خیابان شاپور هستم .نزدیک دروازه اصفهان کوچه نادری .قدر مسلم بچه بالا شهر نبودم.
* و مثل همه بچه های پایین شهر اهل کار هم بودی؟
– بله از ۱۳ سالگی به توصیه مادرم رفتم دنبال کار البته او مشوق من در فوتبال هم بود و گاهی به من پول می داد تا کفش فوتبال بخرم.
*اما شما فوتبال را ادامه ندادی یعنی تا آخر مسیر یک فوتبالی باقی نماندی چه شد که از دنیای فوتبال به دنیای مهندسی وارد شدید؟
سال ۳۹ به اصرار و توصیه همسرم رفتم تهران برای ادامه تحصیل.غلی رغم اینکه در آزمون استخدامی اداره دارایی قبول شدم اما به توصیه دایی همسرم که مدیر یک دبیرستان در قم بود رفتم مخابرات و از طرف آنجا رفتم آلمان و مهندسی زیمنس را گرفتم.
*پس همسرتان باعث شد شما از فوتبال دور بمانید؟!
– خب البته او من را مهندس کرد! گاهی به همسرم می گویم اگر شما اجازه داده بودید،الآن یک داور بین المللی فوتبال بودم!(او و همسرش با هم می زنند زیر خنده)
*مهندسی بهتر است یا داوری فوتبال؟
– خب راستش را بخواهی مردم به یک مهندس احترام بیشتری می گذارند.داور که باشی باید فحش خورت ملس باشد پس چه بهتر که مهندس باشید! راستی این را هم بگویم که در سن ۲۴ سالگی دیپلم گرفتم درست وقتی که یک بچه داشتم!
*تلاش شما در ادامه تحصیل ستودنی است.
– گفتم که، اگرهمسرم نبود من یک داور بین المللی فوتبال بودم! (دوباره همراه با همسرش می خندند). البته شما درست می گویی پشت کار خوبی داشتم و در کارخانه برق خودم را از یک کارگر درجه ۲ به معاون شیفتی رساندم.
*در طول این سال ها کسی هم از باشگاه برق سراغی از شما گرفته است؟
– راستش برق مدت ها اسم من را نیاورد و من در واقع برای آنها مرده بودم!اما روزنامه خبرجنوب عکس مرا در چند شماره انداخت و زنده شدم! یادم می آید مراسم پنجاهمین سالگرد تاسیس باشگاه برق شیراز بود.از من خواستند بروم پشت تریبون صحبت کنم.پشت تریبون که رسیدم اولین حرفی که زدم،گفتم:
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
(این را گفت و زد زیر خنده)
*اشاره ای به شعر مولوی داشتی،اهل کتاب هم هستی؟
– جوان تر که بودم خیلی کتاب می خواندم.بهترین کتابفروشی شیراز هم از نظر من کتابفروشی بلادی بود که چهار راه زند قرار داشت اما بعدها رفت سه راه مدبر.شما گفتید از مولوی شعر خواندم اما شاعر مورد علاقه من «خیام» بود.
*حالا که از کتابفروشی های قدیم شیراز گفتید یادی هم از سینماهای قدیم شیراز کنید.
– سینما خورشید و سینما مایاک را زیاد می رفتم. فیلم های مورد علاقه ام نیز فیلم های وسترن بود. البته اوایل فیلم ها هنوز ناطق نبودند و زیر نویس داشتند. بسیاری از سینما روها سواد خواندن نداشتند و ار من می خواستند که زیر نویس فیلم ها را برایشان بخوانم.جالب اینکه وقتی زیر نویس فیلم ها را با صدای بلند می خواندم ملت دورم جمع می شدند و مرا زیر پوست تخمه می کردند!
* زمانی که فیلم ها ناطق نبودند بلیت سینما چند بود ؟
– دو نوع بلیت بود بلت لژ و بلیت معمولی . صندلی های لژ مبله بود و معمولی ها تخته ای.بلیت لژ بیشتر از یک قران مثلا یک قران و ده شاهی و بلیت معمولی یک قران بود اما من بسیاری از اوقات پول بلیت نمی دادم.آقایی به نام لاچینی ندیر سینما بود و خانم ایشان از من که فردی باسواد بودم خوشش می آمد و پول بلیت را از من نمی گرفت.
*الآن تلویزیون هم نگاه می کنی؟ بیشتر منظورم پخش مستقیم بازی های فوتبال است.
– همه بازی های پرسپولیس را نگاه می کنم،چون پرسپولیسی دو آتیشه هستم!جدول بازی های لیگ و نتایج بازی ها را نیز خودم می نویسم.
*ابتدای مصاحبه گفتید گوشتان سنگین است و به سختی می شنوید با این وجود بازیکنی از پرسپولیس هم در ذهن شما هست که او را دوست داشته باشید؟
– بله محسن بنگر!او یک بازیکن متعصب و سفت و سخت است.با تعصب او می توان همه تیم ها را شکست داد! محسن مسلمان هم خیلی دوست دارم همان جایی بازی می کند که روزگاری من بازی می کردم.البته مرحوم هادی نوروزی هم ستاره تیم بود.روحش شاد و یادش گرامی.
*از قدیمی های پرسپولیس چی؟
– بازیکنی رو دست علی پروین نیامده. هرشوتی را به او می دادی می زد تو دروازه.علی پروین و علی دایی نابغه هستند.عابدزاده هم که عقاب آسیا بود.
*و از استقلالی ها ؟
– تاج از نظر من یعنی ناصر حجازی! او هم نابغه ای در فوتبال ایران بود.همه را دوست دارم.بازیکنان استقلال هم مثل فرزندان خودم دوست دارم اگر یکی از آنها زمین خوردبلافاصله دست به دعا می شوم. حالا که اسم زمین خوردن آمد بگذار بگویم دامادم یعنی دکتر مسعود نوروزی که ارتوپد است مدت ها دکتر تیم پرسپولیس بود.
راستی از قول من بنویس مظلومی هم فوتبالیست خوبی بود.
*دوست داری بیت پایانی این گفت و گو چه باشد؟
پرسپولیس قهرمان می شه خدا می دونه که حقشه….(می خندد و می خندیم)