خبر پارسی – امید صدیق ،کارشناس ارشد ارتباطات و سردبیر سابق روزنامه های شیراز و مدرس دانشکده خبر این شهر،با ارسال یادداشتی به پنجمین نشست روزنامه نگار در زوم،به بهانه نقد بیش ازسه دهه فعالیت مطبوعاتی امین عطایی نگاهی به نقد روزنامه نگاری امروز شیراز نشسته است.
در این یادداشت که عنوان نقد نقش را دارد،آمده است:
به نام خداوند اندیشه ها
گر چه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقـل است دم فـرو بستن
به وقت گفتـن و گفتــن به وقت خامــوشـی
نقد نقش
۱- حدود سال ۱۳۸۰ بود؛ ۱۵ سال پیش . دانشجویی بودم عاشق روزنامه نگاری. خبرنگار ایسنا ولی تجربه کار در روزنامه نداشتم؛ حمید مقدس فر صفحه ای به من داد در دررونامه نیم نگاه با عنوان دانشجو. آن هم چه نیم نگاهی؛ نیم نگاهی که برای من در آن سال ها دست کمی از همشهری نداشت. واقعا هم عصری طلایی در روزنامه نگاری کشور بود و متاثر از آن در روزنامهنگاری فارس، حالِ خوبی بود. یک روز که وارد روزنامه شدم گفتند “مقدسفر” رفته؛ سردبیر کیست؟ امین عطایی. در طبقه اول پرسه می زدم که سردبیر، با جلال و شکوه از طبقه دوم پایین آمد و دستوراتی داد. خودم را به اتاقش رساندم. آن روزها جشنواره نشریات دانشجویی در شیراز برگزار میشود و از عطایی خواستم که خبرهای جشنواره را کار کند. استقبال کرد و مرا تشویق. قرار ساعتی گذاشتیم برای تحویل مطلب و انصافا حضرت آقای عطایی هم مرا تحویل گرفت. اوج داستان بیانیه ای بود که دانشجویان آن جشنواره در مذمت توقیف روزنامه ملت نوشته بودند با تیتر ” توقیف ملت، توقیف ملت ایران بود” که در صفحه اول چاپ شد و چه سرخوشی از این بالاتر. این همه را گفتم که ذکر کسوت کرده باشم؛ زمانی که عطایی، مقدس فر، وثوقی و دیگران در روزنامه های فارس سکانداری می کردند و خبرنگار ارشد و روزنامه نگار و سردبیر بودند من تازه در خم اول بودم.
۲-وقتی جناب آقای صدری پیشنهاد ارایه نقد در نشست را به من دادند قاعده این بود که مطالبی از آقای عطایی بخوانم و زیرش خط بکشم و با نیمچه آشنایی که به حوزه مطبوعات دارم نقدی بنویسم بر سبک؛ اما نه مطالبی در دست بود و نه مایل بودم به انجام چنین کاری؛ چه آنکه به نظرم پیش و بیش از حوزه و سبک و شیوه کار، پیشکسوتانی چون آقای عطایی نیاز به نقد داشته باشند در حوزه دیگری باید نقد شوند که من آن را نقد “نقش” می خوانم؛ اجازه بدهید، من به نقد” نقش امین عطایی” در روزنامه نگاری فارس بنشینم ؛ چه اینکه معتقدم روزنامه نگاری امروز فارس دیواری است که پیش از این، رنگ اولیه اش را عزیزانی در نسل آقای عطایی زده اند و این رنگ، امروز در صفحه اول تمام روزنامه های فارس هر روز و هر روز تکرار می شود.
من منتقد وضع امروز روزنامه نگاری فارس هستم؛ منتقد دیواری که امروز نقش آن را می بینیم. چون معتقدم این رنگ در شأن و ظرفیت روزنامه نگاری این استان، ولایتی که پیشقراولان روزنامه نگاری ایران از این استان بوده اند نیست. اما نقش این دیوار را بدون پیش رنگشن می توان نقد کرد و به قضاوت نشست. و اتفاقا برای خواندن رنگ اولیه، باید دست نسل آقای عطایی را بوسید که چراغی را روشن کردند و بعد آن را به نقد کشید.
من صراحتا معتقدم روزنامه نگاری فارس در سال های اخیر نه “عامل توسعه” که ” مانع توسعه” بوده و در چرایی این موضوع باز هم باید سراغ پیش نقش ها رفت. با احترام به تمام تلاش هایی که در این سال ها برای ساختن بنای مطبوعات فارس کشیده شده، به اعتقاد من این ساختمان و بنا “در طرح” بوده است؛ در” طرح توسعه”. نقشه این بنا اما در سال های ۷۷-۷۸ کشیده شده ؛ در عصر شکوفایی مطبوعات. در روزگار سکانداری آقای عطایی و نسل ایشان.
۳- همان طور که در خاطره ام از آقای عطایی نقل کردم ایشان در روزگاری سردبیر بودند که عصر پر رونق مطبوعات در سال های اخیر بود؛ روزنامه در سبد خرید مردم بود؛ تیراژها میلیونی. بروکراسی دولتی ازتکثر رسانه ها حمایت می کند و در این سال هاست که عدد روزنامه های فارس به ۵ می رسد. روزنامه ها، خارج از کلیشه کلامی و تئوریک، به جایگاه رکن چهارمی خود نزدیکند. فضای عمومی با رسانه ها همراه است و رسانه ها قدرتمندند؛ البته لازم به تاکید است که بحث قدرت “نسبی” است اما فقط یادمان باشد در فضای انتخاباتی، “لیست روزنامه ها” رای می آورد. باری، در روزگار قدرت رسانه ها در کشور، روزنامه های فارس هم هم آوا می شوند و تاثیر می گیرند.
۴-رسانه ها ابزارند؛ ابزاری برای تاثیر بر افکار عمومی، خواه این تاثیر آموزش و اطلاع رسانی باشد یا جامعه پذیری سیاسی یا گرفتن نبض افکار عمومی در جهت اهداف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی.
بگذارید حرف تئوریک نزنم ولی طبیعی است که کارگزاران، دولتمردان، مدیران نهادهای شهری از ابزارهای ارتباطی بهره ببرند و هر چه رسانه ای قوی تر باشد بیشتر مایل باشند که حرف و سخن و نظرشان از آن رسانه بازتاب یابد. پس در عصر رسانه های قدرتمند، ارتباط نهادها، مدیران، یقه سفیدها همه و همه با رسانه ها زیاد می شود و همه سهمی از رسانه می خواهند. روزگاری که از آن صحبت می شود روزگار قدرت رسانه هاست؛ روزگاری که در همین فارس خودمان، آقای عطایی و هم نسلانشان در روزنامه های فارس سردبیر و خبرنگار ارشد بودند. پس روابطی قوی میان رسانه، خبرنگاران و دولتمردان برقرار می شود. دوستانی که من دستشان را می بوسم که چراغ روزنامه نگاری فارس را روشن کرده و بر آتشش “هیمه” نهادند از این فرصت طلایی استفاده کردند و ابزارهای مالی را به روزنامه ها تزریق کردند. به هر حال به شهادت آمار، فضای اقتصادی، رشد اقتصادی و حضور سرمایه گذاران در این دوره به حدی بود که اجازه حرکت منابع مالی را به سمت روزنامه ها بدهد. خزانی اما به کمین آن بهار بود
۵- در این روزها با نیت خیر راهبران روزنامه ها، آقای عطایی و دوستان آن نسل، راهی طی شد،شاید به ناچار و به بر مبنای شرایط روز، که از راه ثواب ژورنالیستی به مفهوم کلاسیک آشکارا فاصله داشت. فاصله منبع خبر و روای خبر، کم و به رفاقت بدل شد؛ روزنامه به لحاظ اقتصادی مدیون منبع خبر شد ومعیار تنظیم خبر از ارزش خبری به “شهرت خالص” تبدیل شد؛ به نگاه همه ارزش خبری ها به “شهرت” منحصر شد و “رویداد” در این میانه قربانی. معیار انتشار خبر از ارزش خبری به ملاحضاتی تبدیل شد که روز به روز روزنامه ها را از مخاطبان دور کرد.
در این راه، رسم ناخوشایندی هم شکل گرفت؛ باز هم دور از جایگاه کلاسیک حوزه خبری، حوزه های خبری بر مبنای” مناسبات اقتصادی ” در روزنامه ها تقسیم شد و این تیر خلاصی بود که نباید زده می شد. نهادهای شهری ومدیران به قدرت رسانه ها پی برده بودند و استفاده آن ها از رسانه ها حق هر کارگزاری است؛ غافل از اینکه در این میان خطی و مرزی وجود دارد و روبانی قرمز که حالا بریده شده است.
در این روزگار، راه ناثواب دیگری هم طی شد و در شرایطی که می توانست رابطه خوبی میان بخش خصوصی فارس و رسانه ها شکل بگیرد و از این راه، سازمان رسانه ای استواری در رسانه های فارس شکل بگیرد با قائل نشدن مرز میان خبر وآِگهی لطمه دیگری هم به بخش خصوصی و هم به روزنامه های فارس زده شد. نه بخش خصوص در بوته نقد قرار گرفت، نه حرفش به خوبی به گوش مسئولان رسید و نه به درستی از روزنامه ها حمایت کرد. منابع مالی به جای تزریق از طریق نهاد روزنامه، از کانال خبرنگار تزریق می شد و این زیانی بود هم به اقتصاد روزنامه و هم به خبرنگار.
روزی پیری که روزگاری سردبیر روزنامه هایمان بود با دست همکاران خبرنگارش را نشان داد و به من گفت: “این دوستان، نماینده سازمان ها هستند مستقر در روزنامه”.
۶-سکه روزنامه ها اما، پس از دوران سکانداری آقای امین عطایی و نسل آن ها که من دستشان را می بوسم، چه انکه در تاریکی چراغی روشن کردند، پس از آن ” رونق عهد شباب” از رونق افتاد؛ دغدغه های اجتماعی به سمت دیگری رفت و روزنامه ها از سبد خانواده حذف شدند. نقشه روزنامه ها اما کشیده شده بود؛ خانواده مطبوعات فارس ۵ بچه داشت؛ پدر اما از کاربیکار شده بود؛ یا شاید دخلش کم شده بود. در این میان با رشد نا متوازن خبرگزاری ها و سایت های خبری که جای بنیان های روزنامه ها در ایران نشستند، سفره باز هم گستره تر شد. این در حالی است که اتفاقا دولت کوچک شده بود؛ سازمان ها کوچک تر و بودجه ها کمتر. نتیجه آنکه بگذارید صریح و بی پرده بگویم، ” نرخ ها” پایین آمد. آگهی ها ارزان تر شد؛ جنگ آگهی ها شکل گرفت و تیترهای “چه گفت؟” درشت تر و درشت تر. شبی که من صفحه اول روزنامه می بستم مجبور بودم ببینم تیتر اول همه روزنامه ها و از جمله روزنامه من آگهی است. بله دوستان، ما آگهی تیتر می کردیم. چه کسی روزنامه ما را می خواند؟ روزنامه ما، همان خانه پرش چند هزار نسخه، بر می گشت. خودمان را گول نزنیم.
موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد من ” نقش مطبوعات فارس در انتخابات است”؛ شاید در این آستانه انتخابات گفتنش ثواب نباشد اما خروجی تحقیق چند سال پیش من می گفت با وجود صفحه های مالامال روزنامه های فارس از آگهی و خبر انتخاباتی، این رسانه ها ۱۰ سال بعد از دوران سکانداری نسل آقای عطایی هیچ تاثیری نمی توانند بر افکار عمومی بگذارند.
۷- یونسکو برای پیشرفت جوامع راهکاری دارد در گفتمان روزنامه نگاری توسعه یا
Development Journalism
راهکاری که در شرق آسیا برای توسعه جوامع جواب داد؛ الفبای روزنامه نگاری توسعه استقلال حرفه ای، آگاهی، تخصّص است؛ اما یک نکته کلیدی دارد؛ شخص محور نیست. دنبال فرایند وقوع است. دنبال کلنگ و روبان نیست؛ ما در همه این سال ها اما “بودهایم”. روزنامه های ما محور توسعه نبودند، منتقد نبودند، مرزشان با منبع خبری از از “جایگاه حقیقی رسانه” نبود. حالا به جایی رسیده ایم که آبادی خوبی نیست. مطمئن نیست؛ خانه قرص و محکمی نیست.
۸- در راه آمده، امین عطایی و دیگر روزنامه نگاران ارشد چه نقشی داشتند؟ من می گویم اگر منتقد منصفی باشم باید متغیر دیگری را در نظر بگیرم که آن متغیر بسیار کلیدی است اما سوژه بحث من نبود؛ مدیران رسانه ای. برای نقد همه جانبه باید سوژه را بگذاریم اقتصاد رسانه و مدیریت رسانه و ببینیم چرا روزنامه های ما “نهاد” نشده است؟
۹- می گویند “عیبش همه گفتی هنرش نیز بگو” ؛ به یقین آقای عطایی بی نیاز از ذکر من است؛ خاطره من از آقای عطایی همان قاب پایین آمدن است از پله های نیم نگاه؛ جدی و اخم کرده؛ همان چیزی که از یک سردبیر همیشه در ذهنم نقش بسته است. دوستان من هر از گاهی به من می گویند: تو چرا موقع کار این طوری هستی؟ می پرسم: چطور؟ می گویند: جدی و اخم کرده.
هزار سال به امید تو توانم بود
هر آنگهی که بیایم هنوز باشد زود
مرا وصال نباید، همان امید خوشست
نه هر که رفت رسید و نه هر که کشت درود