خبر پارسی ـ سعید نظری– در عالم روزنامه نگاری و خبرنگاری هر روز با نوعی حادثه خوب و بد روبرو میشوید، گزارش از یک قتل خانوادگی، بروز سیل و خسارات سنگین یک زلزله، بیان موفقیتهای علمی و ورزشی و یا تصاویر سقوط یک هواپیما تا مصاحبه با عالیترین مقامات سیاسی و مذهبی کشور را میتوان در کارنامه کاری یک خبرنگار ثبت و ضبط کرد.
این شرایط میتواند برای هر شهروندی جالب توجه باشد لذا گاهی آشنایان از حقیر به عنوان یک خبرنگار میپرسند در بین سالهای فعالیت چه چیزی بیشتر از هر چیز متاثرت میکرد؟ در عین حال بارها با خود اندیشهایم در بین این همه رویداد در ۱۵ سال گذشته کدامیک میتوانسته بیشتر از مابقی فکر و ذهن حقیر را به خود مشغول کرده و شاید مساله را برایم شخصی کرده باشد؟
در همه این سالها رویدادهای بزرگی را تجربه کردم، که با انعکاس خبری آنها، گاهی جامعه را به واکنش وا داشتیم و گاهی هم هیچ کس به اخبار و گزارشها توجهی نشان نداد و جامعه به سادگی از کنار بزرگترین اتفاقات خبری رد شد. روزی در دادگاه به اتهام تشویش اذهان عمومی محاکمه شدم و گاهی در تالارهای بزرگ شهر مورد تقدیر قرار گرفتم، نه به تجلیل و تقدیرها دل خوش کردم و نه از بازجویی و محاکمه رنجشی به دل راه دادم. در همه عمر کاری سعی کردم راوی صادق رویدادها باشم و هیچگاه هم از بیان نقد صریح ترس نداشتم. تحلیلهایم در حد سواد و اطلاعاتم بود هر چند که به تحلیلهای ساده انگارانه و کم سوادانه محکوم میشدم.
اما واقعا چه چیزی میتوانست در همه این سالها خستگی را در وجودم باقی بگذارد و احساس کنم نتوانستم باری از دوش جامعه بردارم؟ بارها به این سئوال فکر کردم. به این نتیجه رسیدم که روزگار کارآفرینان و تولیدکنندگانی که در پس تهدیدات داخلی قادر نیستند کمر راست کنند، بیش از هر چیز فکر و دهنم را با خود درگیر کرده است. این ذهنیت تا آنجا در وجودم رخنه کرده بود که حتا رشته تحصیلی ام در دانشگاه را به مهندسی صنایع تغییر دادم بلکه بتوانم دقیق تر شرایط صنعتی استان را تحلیل کنم.
کارآفرینی که اقساط وامش معوق شده و کارشناس بانک دائم تهدیدش میکرد که بانک قصد دارد واحد تولیدیاش را مصادره کند! و از طرفی تحریمهای شکننده غرب دستش را برای هر بهبودی در کار میبست.
تولیدکنندهای که خط تولیدش یکی پس از دیگری تعطیل میشد تا تاجر سودجو و قاچاقچی بی وجدان به منافع ناشی از واردات کالای بی کیفیت اما ارزان قیمت چینی دست پیدا کند! و ارزیاب گمرکات برای هر یک از تولیدات صادراتیاش دهها گواهینامه داخلی و خارجی طلب میکرد و روزها بارش در انبار گمرکات معطل میماند!
صنعتگری که برای دریافت یک مجوز تولید باید ساعتها بلکه روزها پشت درب اتاق کارشناسان دولتی دولا و راست شود تا بلکه امکان تولید بیابد!
کارخانه داری که برگ تشخیص مالیات بر ارزش افزوده و مالیات مستقیم کمرش را شکسته و ممیز مالیاتی تشخیص خود را بر اسناد ارائه شده توسط صنعتگر ارجح میداند!
سرمایه گذاری که به دلیل تاخیر تنها چند روزه در ارائه لیست بیمه تامین اجتماعی کارکنانش، باید چند صد میلیون جریمه پرداخت کند!
کارآفرینی که هیچ نقشی در تصویب قوانین ندارد و هر روز باید به هزاران مرجع قانونی و غیر قانونی پاسخگو باشد تا خسته و نالان از انتخاب راهی که در پیش گرفته، پشیمان شود.
گاهی سوخت و انرژی اش را قطع میکنند و گاهی صورت مالیات و عوارض به اسم آموزش و پرورش و آلودگی محیط زیست و غیره برایش صادر میکنند! گاهی برای واردات مواد اولیه مجبور است دست به دامان ارزفروشان خیابان زند شود و گاهی حساب های بانکیاش را به بهانههای واهی مسدود میکنند.
اینها تنها گوشهای از اوضاع نامناسب فضای کسب و کار در استان فارس است و ظاهرا هر کس اجازه دارد چماق خود را بر سر کارآفرین تولیدکننده بکوبد و کسی هم صدای نفسهای آخر بخش تولید را نمیشود.
حقیقت این است که پشت پرده اشتغال ذهنیام تنها محدود به یک کارآفرین تولیدکننده یا صنعتگر سرمایه گذار نیست، بلکه در تمام عمر فعالیت رسانه ای ام چشمان نگران کارگران و کارکنان واحدهای صنعتی تعطیل شدهای در استان فارس دیدم که همه بار زندگیشان با حقوق کارگری در بخش صنعت و تولید تامین میشد. کارگرانی که تامین معیشت شان به پویندگی صنعت فارس وابسته بود و در پس تعطیلی هر واحد صنعتی، چه امیدهایی که ناامید شد و اساس چه خانوادههایی که از هم فرو نپاشید.
یادم نمیرود روزهایی را که کارکنان شرکت مخابراتی راه دور ـ آی تی آی ـ در سفرهای استانی مسیر را بر کاروان رییس جمهور سابق می بستند تا بلکه واحد صنعتی خود را از ورشکستگی نجات دهند و هیچ مدیری حاضر نبود برای احیای این واحد تولیدی تلاش کند.
گویی همه دست به دست هم دادهاند که فارس را از وجود صنعت پاک کنند و کسی به دنبال معیشت صنعتی در این استان نباشد. فارس به رغم وجود ۷ درصد از ظرفیتهای ارضی و معدنی کشور و قرار گرفتن در نزدیکی مهم مراکز انرژی کشور اما سهم ناچیزی در بخش صنعت دارد و همین صنعت فارس نقش قابل قبولی در تولید ناخالص داخلی کشور ندارد.
اگرچه نگارنده معتقد است که در دنیای جدید افزایش نرخ تولید ناخالص داخلی تنها به صنایع فیزیکی منحصر نمیشود و باید سراغ دنیای مجازی و الکترونیکی بگیریم اما برخی از منابع موجود در فارس، برنامه ریزان را ملزم میکند که به دنبال سرمایه گذاری فیزیکی بوده و واحدهای صنعتی فعلی را حفظ و تقویت کنند.
چگونه است که استانهای همسایه همچون اصفهان و یزد توان تقویت صنایع خود را دارند و حتا استانهای محرومتر مثل بوشهر و کهکیلویه و بویراحمد شرایط ویژه برای استقرار صنایع جدید فراهم میکنند اما در استان فارس سرمایه گذاران جدید از هرگونه اقدامی در راستای سرمایه گذاری منصرف و پشیمان میشوند و صنعتگران کهنه کار درگیر مجادلات اداری و هر روز ناراضی تر از روز قبل به دنبال راه فرار می گردند؟
چرا هیچ اراده ای در این استان وجود ندارد که سیستم اداری و دولتی را به کرنش به جای مانع تراشی در برابر صنعتگر کارآفرین وادار کند؟ چگونه است که در این استان یک کارشناس ساده دولتی، نظر و سلیقه خود را بر اسناد و سوابق یک صنعتگر کهنه کار ارجح میداند و کسی هم دم بر نمیآورد؟
آیا وقت آن نرسیده آب خوش از گلوی صنعت فارس فرو رود؟ آیا فضای کسب و کار در فارس رونق می گیرد؟ اینه دغدغه های ذهنی یک خبرنگار است!