وکیلی با تن پوشی از شاعرانگی!/محاکمه یار مهربان در گفت و گو با با مدیر کل کتابخانه های عمومی فارس!/ امین جعفری: لحظه به لحظه ی این روزها را به دفاع از حیثیت مظلوم کتاب برخاسته ام/ کتاب ارزان ترین و در عین حال ارزنده ترین حقیقت کشور ماست

خبر پارسی – عبدالصمد ابراهیمی – قانون مجازات الفبا.اینجا قتلی رخ داده است. یار مهربان را دارند محاکمه می کنند.آیین دادرسی واژه ها،پر است از ماده و تبصره هایی که تفسیر موسع قانون را برخلاف همه قواعد حقوقی علیه متهم می پذیرند و حبس کلمات در سلول انفرادی را رای می دهند. قانون مجازات الفبا. ترجیع بند همه سطر و سطور این قانون کاش یافتن قیم مناسبی برای حضانت از کتاب باشد.
سید امین جعفری. با او زبان مشترک زیادی دارم اما فارغ از همه اشتراکات سالها پای دیوارهای فرو ریخته بم ، آجرهای نرم هجاها را جای خشت های خشن پر از ریشترهای سنگین چیده تا گزارشی “تکان ندهنده” را مخابره کند و من با تک تک کلمات گزارشش طول و عرض جغرافیای زلزله را از بر شده ام.جغرافیای یخ زده فراموشی.
با سید، آتش بی نمرودی را دیده ام که شعله اش ابراهیم شین آباد را کباب کرد.
او که باشد و برایمان بنویسد دلتنگ هیچکس نمی شویم جز احتمالا دلتنگ” خدانظر” که گوسفندهایش حالا پس از سالها گذر از حادثه فتیله و نفت و دبستان گر گرفته ، در سالهای فروش نفتی که سر سفره ها که نیامد هیچ، پولش هم در لابلای شاهنامه طویل بابک گم شد ،موسیقی رپ هم شاید بشنوند.دنیا تغییر می کند سید! نی ناله ها را فراموش کن.گوسفندها قد کشیده اند. گرسنه هم اگر بشوند هر کسی را صدا می زنند الا حسنک را. او در خرج زندگی خودش هم مانده است….
سید ردای وکالت را از تن درآورده است. همشهری عزیزی که من و او بنا به جبر زمانه یکی این سوی مملکت و دیگری در نقطه ای دیگر دغدغه هایمان دیگر کمترین شباهتی به فرهنگ محکمه و متهم و شاکی و مجرم و خواهان و خوانده ندارد. سید حالا نگران کتاب هاست. نگران فرهنگ کتابخوانی و نگارش بابا کنار آب و بابا حوالی نان بی آنکه کتابی و مدرسه ای بسوزد. میان وجب به وجب پرسش و پاسخ های امین نازنین و فرزاد عزیز می شود دردهای فرهنگی آقای وکیل را دید.کاش همدردی داشته باشد که به نظرم ندارد. اینجا غیرت فتیله برای تعطیلی کتابخانه ها هم لازم نیست. خود به خود در ذهن نان شب و یارانه و فقر تعطیلشان کرده ایم.فتیله بی غیرت ….
می ترسم سالها بعد یاد این دردها که بیافتیم زیر لب چیزی را نجوا کنیم. از یادم تو را فراموش هایی که عادی شده اند یا چیزی شبیه “یادمان به خیر”.
گپ و گفت فرزاد صدری و سید امین جعفری خواندنی از کار درآمده.بخوانید:

۹۸۹۰۱۹۹۰۱۸۴۵
شما یک وکیل هستید.شعر هم می گوئید.برای کتاب شعر می گوئید یا دفاعیه می نویسید؟
من بیش و پیش از آنکه هر کسی باشم یا هرکدام از جامه های شخصیتی و شغلی و حرفه ایم را بپوشم، شاعر هستم و خود را شهروندی ساده اما سرشار از دغدغه در شهر الفبا و عالم کلمات می شناسم این به آن معناست که هر کجا باشم و لباس کار هر کدام از مشاغل و مشغله ها را که بپوشم، یقینا تن پوشی از شاعرانگی بر تنم و بر روحم دارم اما پاسخ مشخص و سوال متشخص شما این است که لحظه به لحظه ی این روزها را به دفاع از حیثیت مظلوم کتاب و حقانیت فراموش شده ی کتابخانه ها برخاسته ام تا همه آنهایی که بخواب رفته یا خود را به خواب زنده اند را بیدار کنم که های ی ی اینجا شیراز است. اینجا فارس است.
این روزها که شغل وکالت را برای دفاع از حقانیت کتاب وداع کرده ام، خیلی ها گفته و ناگفته در مکالمه با من، یا حتی بدون مواجهه با من یقه ام را گرفته اند که کدام انسان عاقل آزادی، آزادگی یک وکیل دادگستری با درآمد آنچنانی و چندین برابری را فدای کار در یک نهاد فرهنگی می کند؟؟؟؟
برای آنها جوابی دست و پا نکرده ام اما برای خودم جواب دارم چون هرگز نتوانسته ام بی داغ و دغدغه جایی بنشینم و به چهاردیواری حیات خودم فکر کنم. حتی در روزها و سالهای که وکالت کرده و انشاالله خواهم کرد، این آزادی و آزادگی به اشتباه تعریف و تحریف شده ای که می گویند را نداشته و نخواهم داشت. گواه آن همین که بجای آباد شدن خودم به آزاد بودن دیگران حرمت گذاشته ام، آنقدر مستند و مستدل که هر کسی، حتی خودم را به تعجب واداشته ام.
حالا هم که در قامت یک مامور به نجات وضعیت کتاب لباس خدمت پوشیده‌ام، به این باور رسیده ام که غفلت ها و مصالح کم اهمیت، کتاب و حقانیت او را به گروگان گرفته اند و امثال ما چه مامور نجات های مظلوم و خالی دستی هستیم که باید این گروگان را بدون کوچکترین لطمه و صدمه ای از دست غفلت ها نجات دهیم.
پاسخ من را ندادید! برای کتاب شعر هم می گوئید؟
صحبتم را نیمه تمام گذاشتی! اما در پاسخ شما باید بگویم : تنها برای کتاب شعر نمی گویم و برای شعر، تنها شعر نمی گویم.
اما آنچه برای کتاب می نویسم و می سرایم و همواره بر لب دارم، نه مظلومیت که حقانیت کتاب است.
حقانیتی که در ذهن های به بن بست رسیده ی بسیاری از تصمیم گیران و تصمیم سازان، به سختی و به تلخی به غارت رفته یا گروگان گرفته شده است.
من هیچگاه نخواسته و نتوانسته ام خارج از دایره و مدار دغدغه مندی نسبت به جهانی که در آن زندگی کرده ام، زندگی کنم و این را در تمام جایگاه های شغلی که در آن قرار گرفته ام، به همه و بیشتر و مهمتر از همه به خودم اثبات کرده ام.
راحتت کنم من حتی اگر شغل دزدی را هم انتخاب می کردم، نمی توانستم فقط و فقط و فقط برای منافع خودم دزدی کنم.
دلم می خواهد بر گردم به سئوال اول شما .حقیقت این است که بسیاری از تصمیم گیران و تصمیم سازان و بسیاری از رسانه های فراگیر در حجم عمده ی دغدغه ها و برنامه های خود کمترین توجه و التزام را به بهبود کتاب و کتابخانه و کتابخوانی نشان می دهند.
آن وقت برای شعر سرودن تنها و تنها شعر سرودن، باید دفاع کرد و باید و تمام قامت درمسیر تندبادها ایستاد.
امین جعفری با کتاب مهربان است یا کتاب با او ؟
مهربانی کتاب نیازی به اثبات من ندارد. یقینا کتاب آنقدر مهربان بوده و از مهربانی اش برخوردار بوده ام که اینقدر عاشق او باشم.
اما صادقانه و بی تعارف بگویم که خیلی با کتاب مهربان هستم. آنقدر که شب و روز، تاریک و روشن، حقیقت و مجاز زندگی این روزهایم را تقدیم او کرده ام.
یک سئوال می پرسم جوابش را می دانم!می پرسم چون می خواهم سئوال بعدی را شفاف تر مطرح کنم!کتاب بهتر است یا فست فود؟!
مشخص است کتاب!
پس چرا مردم با کتاب مهربان نیستند اما با فست فود زیادی مهربانند! بخصوص اهالی شیراز و فارس.خواهش می کنم شفاف و بی رودرواسی بگوئید:مردم واقعا با کتاب مهربانند؟اگر مهربانند چرا چیپس و پفک و پیتزا را بیشتر ترجیح می دهند؟
مردم را ابتدا باید با ارزش ها آشتی داد. همه ی راه حل ها و راهکارها بدون توجه به این حقیقت که بین مردم و فطرت و نهاد و ارزش های پاک شان فاصله افتاده است، به بیراهه یا بن بست می رسد.
همه، تاکید می کنم همه ی والیان و متولیان و اولیا، همه ی رسانه ها و رساله ها باید فارغ از تک روی ها و تک خوری ها، اول باید حقیقتا نگران باشند،ثانیا باید نیت هایشان را یکی کنند، دل ها و اراده هایشان را روی هم بگذارند و استراتژی بزرگ و همگانی خود را به کم کردن فاصله ی مردم با ارزش های فطری معطوف کنند. باز هم می گویم همه ی نهاد ها، ارگان ها و سازمان ها باید هدف گذاری خود را کم کردن فاصله مردم با ارزش های فطری از جمله مطالعه بدانند.
مردم در فطرت خود عاشق کتاب هستند اما درست همانطور و همانقدر که از همه ی جنبه های فطری خود فاصله گرفته‌اند و از خود دور شده اند، از یار مهربان خود نیز فاصله گرفته اند. البته نباید همه ی تقصیر را به دوش مردم نهاد. رسانه های ما، رسانه ی ملی ما که شبانه روز مردم را به مصرف گرایی هر چه بیشتر تشویق و ترغیب و تحریک می کند و به ستاد اطلاع رسانی انواع کالاها از جمله همان چیپس و پفک تبدیل شده است، چقدر برای کتاب دلسوزی کرده است؟
در مورد فاصله گرفتن از. کتاب و کتابخوانی، به نظریه ی تقصیر همگانی قایل هستم. اگر همه کمک کنند اگر همه همراهی کنند، همه ی نهادهای کشور به راحتی به اهداف متعالی خود دست می یابند. کتابخانه ها هم.
خیلی از مردم معتقدند کتاب گران است.واقعا گران است؟
هرگز به این حرف اعتقاد ندارم همه ی این ادعای باطل بخاطر همان فاصله ای است که بین جامعه ی ما و ارزش های اصیل و اصالت دار افتاده است.
کتاب ارزان ترین و در عین حال ارزنده ترین حقیقت کشور ماست.
با این توصیف فکر می کنید چرا کتابخانه های ما خلوتند؟و چرا سالن های کتابخانه ها قرائت خانه هستند؟
آغوش کتابخانه ها مثل آغوش مادر باز است اما مردم ما به دلیلی که عرض کردم و سخت به آن معتقدم،بجای پناه بردن به مهر مادر، ه جور نامادری ها مشتاق شده اند.این پدیده یک راهکار همگانی دارد.راه هایی که ما در دوره ی جدید فعالیت های نهاد کتابخانه‌های عمومی شروع کرده ایم اما سخت تنها هستیم. سخت!
برای اینکه کتابخانه های ما قرائت خانه نباشند،چه پیشنهاد دارید؟
می توانم کمی بی پرده تر صحبت کنم؟
بله یقینا
می خواستم این سوال را از دو جنبه ملی و بومی پاسخ بدهم اما اجازه ندارم از جایگاه حقوقی مسوولین ارشد و ملی نهاد کتابخانه ها این سوال را پاسخ دهم.
اما از جایگاه یکی از مدیران استان فارس، بی پرده و صریح عرض می کنم که اشکال اساسی از نگاه ما بوده است. در گذشته آنچه تحت عنوان کتابخانه ساخته شده و تحویل نهاد کتابخانه ها شده اند، در حقیقت کتابخانه نبوده و بلکه قرائت خانه بوده اند سازندگان کتابخانه های پیشین در نقشه ی ذهنی خود تصوری قرائت خانه ای از کتابخانه داشته اند و بدون توجه به قواعد و مولفه ها و استانداردهای کتابخانه ای ساختمان هایی ساخته اند که بیش از هر چیز یک سالن مطالعه و حومه بوده اند گردن فرازانه آن را تحت عنوان کتابخانه به نهاد ما تحویل داده اند نمی توان از این ساختمان ها انتظاری جز این داشت که سالن مطالعه باشند. بهتر است یک مثال بزنم. در بسیاری از اتاق فکرها و مراجع برگزار کننده ی همایش یا سمینار ها بوده ام. بارها و بارها شنیده ام که دوستان گفته اند: ساعت شروع مراسم را مثلا ساعت هفت درج کنید تا مدعوین و مخاطبان بیایند و مثلا ساعت هشت شروع کنیم. آیا اگر همیشه این پیش فرض را داشته باشیم که متاسفانه داریم،حق داریم از خود بپرسیم که چرا مراسم های ما بدون تاخیر آغاز نمی شوند؟
بله. کتابخانه های ساخته و تحویل داده ی شده ما اکثرا با یک تلقی قرائت خانه ای احداث شده اند اما دوره ی جدید فعالیت های نهاد کتابخانه های عمومی، نه تنها استانداردها و تیپ های استاندارد کتابخانه ای به دستگاه های مجری ساخت ارایه می شود که با جدیت و قاطعیت چندین برابری برای انطباق بناها با شروط و شرایط و استاندارد های کتابخانه ای همراه است.
بی پرده بگویم :تا امروز در کلانشهر شیراز، پایتخت فرهنگی، در مهد علم و ادب و هنر و فرزانگی کتابخانه ی مرکزی نداریم!شهرداری شهر علم و ادب هنوز حتی یک کتابخانه ی عمومی استاندارد و با مساحت شایسته احداث نکرده و برای اداره و اراده ی شایسته ی کتابخانه ای به نهاد ما تحویل نداده است. انتظارمان باید بر اساس داشته هایمان باشد.کنابخانه باید باغ تفکر و زندگی با کتاب باشد و واجد جذابیت های کتابخانه ای، نه آنچه که ما داریم.
از فرصت شروع مدارس و پتانسیل بالقوه دانش آموزی برای مطالعه چگونه استفاده خواهید کرد؟
قطعا از همه ی فرصت ها استفاده خواهیم کرد هم از فرصت شروع مدارس و هم از فرصت تعطیلات مدارس.
یک سئوال کلیشه ای دیگر، کتاب بهتر است یا ثروت؟!
کتاب ثروتی بی پایان است!
تاثیر گذارترین کتابی که خوانده ای؟
قطعا قرآن تمام سرنوشتم را تعیین کرده و می کند.اما اگر بخواهم کتابی را بگویم که خیلی آن را دوست دارم و خیلی با آن زندگی کرده ام، رمان آتش بدون دود اثر دلنشین و دوست داشتنی استاد عزیزم زنده یاد نادر ابراهیمی است.
کدام شخصیت این رمان را دوست داری؟
امین جعفری:به شدت شخصیت پردازی دکتر آلنی اوجای یموتی این کتاب را به افکار و رفتار می پسندم.این کتاب رابه دلهایی که فقط برای خدا و انسانیت می تپند، توصیه می کنم.
روزی چند ساعت مطالعه می کنی؟
قبل از روزهای مسوولیت، روزانه حداقل دو ساعت برای مطالعه ی کتاب اختصاص داده بودم و بین نیم تا یکساعت هم به مطبوعات و مجلات می رسید .این روزها اگر چه آن مجال را ندارم اما هنوز مجدانه عادت و عبادت مطالعه را مشق می کنم تا از این رسم نیکو جدا نیفتم .
برای مخاطبان ما شاید جالب باشد مدیر کل نهاد کتابخانه های عمومی استان تاریخی و فرهنگی فارس چه کتاب هایی را مطالعه می کند؟
گاهی یک دوره ی مطالعاتی از موضوع یا نویسنده ای ویژه برای خودم تعریف می کنم اما معمولاً این کتاب ها هستند که راه را نشان می دهند و مرا به خواندن خودشان دعوت می کنند. فقط کافی است حیات بخش باشند و خوش خوان.
روزنامه هم می خوانی ؟
مطالعه روزانه ی مطبوعات حتی جمع آوری و آرشیو مطبوعات همیشه بخش ویژه ای از سبک زندگی ام بوده است.
چه مجلاتی می خوانی؟
سیاسی ، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی، همه نوع رسانه ای را دنبال می کنم. فقط کافیست که آن مطبوعات مطبوع باشند نه متبوع.
آدمی با این پشتوانه می تواند در راس کتابخانه های استان فارس موفق عمل کند؟
ابتدا که بحث تصدی ام بر اداره کل کتابخانه های عمومی فارس طرح شده بود، عده ای از همین حضرات شبهه ایجاد کرده بودند که یک وکیل دادگستری چه ارتباطی می تواند با مدیریت یک دستگاه فرهنگی داشته باشد؟!!و در کمال فراموشی و بی انصافی، تمام آنچه که مرا بیشتر از یک وکیل دادگستری،بدل به یک چهره ی فرهنگی ساخته را در جیب هایشان نگه داشتند و سعی کردند به خاطر نیاورند. سعی کردند فراموش کنند که همین وکیل دادگستری،سابقه ی انتخاب به عنوان جوان برتر فرهنگ و هنر کشور،کسب جایزه ی کتاب سال دفاع مقدس،کسب بیش از چهل جایزه ی معتبر ادبی،برگزاری و مدیریت بیش از بیست همایش فرهنگی در گستره ی ملی، کسب دو مدال جهانی در حوزه ی ایده ها در کره جنوبی و سوییس و سابقه ی معاونت در سه دستگاه فرهنگی دارد و شب و روز زندگی خودش را حتی در همان اشتغال با وکالت هم به فعالیت فرهنگی و اجتماعی معطوف کرده است.
می دانید که درآمد شهر به همه نمی رسد اما قانون حکم کرده که کتابخانه ها از این درآمد سهم داشته باشند.سهم این نهاد فرهنگساز از درآمد کتابخانه ها چقدر است؟
قاعدتا باید نیم درصد از کل درآمد شهرداری ها به توسعه کتابخانه ها و کتابخوانی عمومی اختصاص پیدا کند اما رفتارهای مسوولین شیراز و فارس تو را قانع می کند که نباید زیاد خوشبین بود.
یک پیشنهاد بدهم؟
حتما چه کسی بهتر از شما پیشنهاد بدهد.

سپاسگزارم.سالهاست به این فکر می کنم کاشکی نهاد کتابخانه ها طرح مطالعه کتاب را در خط واحدها یا متروها جدی بگیر.در تمام کشورهای توسعه یافته مردم در خطوط مترو یا اتوبوس کتاب می خوانند اینجا هم البته مطاله در این خطوط مد شده اما مطالعه جوک و جفنگیات در واتساپ و وایبر!کاشکی با همکاری معاونت فرهنگی شهرداری طرحی را با عنوان همسفر با کتاب دنبال می کردید و هر اتوبوس و یا مترویی را به عنوان کتابخانه سیار تلقی می کرد.در این طرح کتاب های کم حجم با قطع کوچک و با هدف ارتقاء سطح فرهنگ شهروندی پیش بینی می شد.
درست ازیک هفته پس از انتصابم این طرح را به اتفاق بزرگان و دلسوزان انجمن خیرین شهرساز و فرهنگ ساز شیراز یا علی گفته ایم. دریغ که فراهم نبودن زیرساخت های اساسی و ضروری، ایده های نو را می آزارد اما دل های ما سخت و عاشقانه پیگیر اجرایی شدن و عملی شدن این طرح است و انشاالله همین روزها خبر خوش آن به گوش شما و همه ی شهروندان عزیز شیرازی خواهد رسید.
به عنوان یک مدیر جوان بزرگترین علت پشت خط ماندن گزینه های جوان و پویای مدیریتی چیست؟
به بزرگترین درد امروز فارس و شیراز اشاره کردید. مدیریت بسیار سالخورده، جانکاه ترین درد امروز فارس است. من نام آن را مدیریت سکون گذاشته ام. استاد بزرگ انقلاب جمله زیبایی دارد. پیر خطا نمی کند و جهان را درهمان جا نگاه می دارد اما جوان خطا می کند و جهان را به پیش می برد. این بهت و تعجب همیشه همراه من است که چگونه و چرا فراموش کرده ایم که جوانان این مملکت مهم ترین و آبرومندانه ترین و افتخارآمیز ترین حماسه ی ما را اداره کرده اند؟چرا امروز که خلاق ترین و نجیب ترین جوانان را برای مدیریت داریم،به شدت در برابر اراده و تدبیر آنها بر امور مقاومت می کنیم.
سخت و راسخ به بهره گیری از تجارب ارزنده ی بزرگان مجرب ایمان دارم اما مدیران مسن تر و البته بیش از حد محتاط امروز ، تجربه نداشتن ما را بهانه می کنندتا بر صندلی های مدیریتی تکیه ی ابدی بزنند و البته فقط هم تکیه می زنند، بدون هیچ کارنامه و کارنمایی کارآمد . بله آنها ما را به جرم نداشتن تجربه ی لازم، منکوب می کنند اما در عوض ما هم معتقدیم که آنها هم دنیادیدگی ها و برندها و خلاقیت های ما جوانان را ندارند و فرسنگ ها از شرایط و مولفه های ضروری مدیریت در جهان اکنون دور هستند.
مدیرانی که گفتید تجربه فرهنگی دارند یا تجربه ساخت و ساز و بیل و کلنگ؟!
فرهنگ، این کلمه ی معروف و مصروف چقدر در سرزمین ما مظلوم است! همه ی حضرات به واسطه همکاری با نهاد یا اداره ای فرهنگ خود را واجد تجربه ی فرهنگی می دانند اما دریغ که حتی یکسال، حتی یک برهه ی کوتاه، با خود فرهنگ همدم،همراه، همدل، همسایه، همخانه و همزیست نبوده اند.
ماها که اهالی فرهنگ هستیم، هیچگاه به خودمان اجازه نمی دهیم که خود را دارای سابقه ی مهندسی، ساخت و ساز، مدیریت فیزیکی و امثال آنها بدانیم، اما همه، هر کس که بشناسید، خودش را دارای سابقه ی فرهنگی می داند.
چه خوب شد که بحث به اینجا رسید تو به خاطر همین دغدغه های فرهنگی و اجتماعی که یک وکیل دارد، به برنامه ی پر مخاطب ماه عسل هم دعوت شدی.
آمار نگران کننده ی طلاق و آمار سونامی گونه ی تشکیل پرونده های حوزه ی خانواده، وجدان هر انسان منصف و دلسوزی را نگران زلزله ای می کند که تر و خشک را با هم زیر آوار می برد. در مدت فعالیت هایی که در شغل وکالت داشتم، موفق شدم زندگی هایی که بخاطر مسائل خرد و پیش پا افتاده به پرتگاه جدایی رسیده اند را به مسیر اصلی خود برگردانم. این امر به اتکا آموزه های اسلامی و انسانی و با یادآوری علاقه ها و علقه های فراموش شدهی زوج ها محقق شد.
حکایتش یک مصاحبه ی جداگانه و مفصل می طلبد اما به طور خلاصه می گویم. فقط یک وکیل شاعر، یک وکیل که با فرهنگ زیر یک سقف زندگی کرده باشد، اولا دچار این نگرانی می شود، ثانیا آستین بالا می زند و ثالثا می تواند فاکتور های توفیق را در دسترس خود جمع کند. بگذریم کاش از پیشنهادهای دیگری که برای ترویج کتابخوانی داری،بگویی.
پیشنهاد زیاد دارم به وقتش می گویم اما چون شما خواستید یک پیشنهاد دیگر را به عنوان بحث آخرمطرح می کنم!
عالی است کاشکی همه روزنامه نگاران و اهالی رسانه یک بسته پیشنهادی در جیبشان داشته باشند.
پیشنهاد دوم من ایجاد کتابخانه های کوچک در مجتمع های آپارتمانی است.چه مجتمع های بزرگ و چه کوچک. ایجاد کتابخانه در این مجتمع ها و برگزاری مسابقات کتابخوانی توجه و حساسیت ها را به مطالعه بیشتر می کند.اگر قبول دارید پیگیرش باشید.
قبول دارم،شدیدا قبول دارم. اما ابتدا باید منابع مطالعاتی این کتاب ها که ترجیحا باید ساندویچی و سهل امانتدار و خوشخوان باشند، انتخاب و برگزیده شوند. کاملا موافقم و به شرط حیات و ثبات، تا انجام و اجرای کامل پیگیری خواهم کرد.

پ. ن
دوشعر از امین جعفری که اولی را برای دانش آموزان حادثه دیده مدرسه شین آباد و نیز درود زن در فارس سروده و دومی را برای زلزله زدگان بم:
تو هم بلاخره در آتش سوختی ابراهیم!

***
هی گله گله گوسفند به تپه هابردی
آتش دست وپا کردی
به سرنوشت سیب زمینی هافکر کردی و
خوشحال شدی
که مثل آنها نیستی.
می نشستی و
بی آنکه نُت هاچیزی ازتوبدانند،
بی تماشاچی،
برای حضار نی ناله می کردی
مثل بابابزرگ ها،
مثل خدانظر،
که گوسفندهاش
به موسیقی دیگری عادت نکرده اند.
حیف شد
درس امروزمان کمی شیرین بود
درسی ازنهج البلاغه
“ای مالک…!”
خوش به حالمان که نیستیم
یک عده بعد ازما
نشسته اند ازکمبودها حرف می زنندو
نسبت به محیط ومساحت روستا،
حجم فاجعه را اندازه می گیرند،
وگناه را به گردن آتش می اندازند
اما آتش باید باشد
حتماًباید باشد،
تاعده ای دود بگیرندو
دادمان رابدهندبنویسند
بعدازکلماتی مثل وعده،
مثل هشدار،
یامثل همین کتاب هایی که سوخت،
بنویسندکناربابا بعدنان
بنویسندکناربابا بعدآب
وآب ازآب تکان نخورد
می گویند،
مسولین امر نقشه هایشان رازیرو رو کرده اند
وهمین فردا
روستامان را کشف کرده اند
وسرمای ما را
به رسمیت شناخته اند.
نشر اکاذیب نباشد
عده ای آخرین نامه های سرگشاده ی ما را
روی شیشه های بی بخار خانه هامان دیده اند
فیتیله فردا تعطیله.
حتماً دست خط های بچه گانه ی ما
نخواندنی بوده است
که تعطیلمان نکرده اند
اما
به کوری چشم دشمنان
خودِ فیتیله، غیرت به خرج داد
وبرای همیشه تعطیلمان کرد،
یادمان بخیر.

***
اینجا دنیاست
زیر بامهای بم
صدای ما را
از زیر خِشت های خشن
و بیشترین ریشترها می‌شنوید
برادر!
بیدار شو
این‌همه خبرنگار و خبرندار
دارند خانه‌های خراب ما را
به تیراژهای بیشترشان مخابره می‌کنند
و ماهواره‌ها
بدون کوچک‌ترین سانسوری،
اشک هامان را
به گوش های فراموش جهان نجوا می‌کنند
تا بم دیگر جزیره‌ای نباشد که حتی به ارگ حتی به کرمان راه نداشته باشدحالا حتی اگر
در ذهن یک نقشه
پاک یا خاک شده باشیم ،
جهانگردهای چشم‌سبز جهان
هر وقت یادی از آن تل بزرگ خشتی کنند،
گونه‌های خشتی ما را
جلوی چشمهاشان می‌آورند
تا ما هم
در نقشه‌های مچاله آنها
نقطه‌ای باشیم
فکرش‌را می‌کردی
شهر بی‌در و پیکر ما
این‌همه دیوار
برای آوار شدن داشته باشد ؟
فکرش را بکن،
آن‌قدر مهم شده‌ایم
که در کنار بحث داوری
تجزیه می‌شویم و
تحلیل می‌رویم
و نام ما هم
مثل کرانه باختری
در اخبار برده می‌شود
خوشحالت کنم
مدرسه با خاک یکسان شده
و تو دیگر لازم نیست
اضطراب امتحان جغرافیا را داشته باشی و
شش شبانه‌روز
بالای سرم بنشینی وتکرار کنی: کنیا… کلمانجارو کنیا… کلیمانجارو
کتاب ها هم تغییر خواهد کرد
و شایدبدون آنکه خرمایمان را حلوا کنند
و بادمجانمان آفت داشته باشد،
نامی از ما در کتابها باشد
راستی
مگر تو دیشب بیدار نماندی و
جغرافیا نخواندی؟
حالا چرا مثل مرده‌ها خوابت برده
بیدار شو
چنداد روز بعد
جایی نمانده تا صدای ما را از آنجا بشنوید
حالا سالهاست که اخبار نامی از ما نمی‌برد
و جاده‌های جهان به بم ختم نمی‌شوند
از ارگ هم که خبری نبود
برادر!
راحت بخواب
راحت بمیر

1 دیدگاه برای “وکیلی با تن پوشی از شاعرانگی!/محاکمه یار مهربان در گفت و گو با با مدیر کل کتابخانه های عمومی فارس!/ امین جعفری: لحظه به لحظه ی این روزها را به دفاع از حیثیت مظلوم کتاب برخاسته ام/ کتاب ارزان ترین و در عین حال ارزنده ترین حقیقت کشور ماست

  1. هزار آفرین به مدیر کل عزیزمون بخاطر دغدغه مندی نسبت به حقانیت کتاب و دغدغه مندی نسبت به جهان اطراف.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.