خبر پارسی – فرزاد صدری – پیدا کردنشان کار آسانی نیست.کسانی که نه دزدی کرده اند نه قتل! نه اختلاس کرد ه اند نه از بیت المال بخشیده اند. نه عفت عمومی را جریحه دار کرده اند نه چاقوکشی!نه زور گیری کرده اند نه عربده کشی!
پیدا کردن آدم هایی که شرافتشان پشت بغض های فرو خوردشان معطل مانده نه اینکه کار سختی است اما آسان هم نیست!
نامش رضا است جرمش فقر! تنها شش ماه از ازدواجش گذشته بود که به زندان افتاد!شاکی زنش بود! او نتوانسته بود مهریه زنش را پرداخت کند و قانون هم حکم به زندانی اش داده بود. می گوید: وقتی با رعنا آشنا شدم وجودمان مالامال از عشق بود.او معماری خوانده بود و من عمران. می گفت فقط بناهای ساختمانی نیستند که به معماری احتیاج دارند طرز فکر آدم ها نیز نیاز به معماری جدید دارد و فرهنگ ازدواج نیاز به یک بازتعریف. می گفت :اگر آمار ازدواج پایین آمده و کسی راغب به ازدواج نیست مهمترین دلیلش مهریه های سنگین و توقع داشتن خانه و ماشین در همان ابتدای زندگی است. حرف هایش یوی صداقت می داد و از جنس دیگری بود.ایمان داشتم او زن زندگی است و نمی خواستم زندگی را از آخر شروع کنم! منظورم این است که در سن ۲۵ سالگی هم تشکیل زندگی مشترک خیلی زود نبود می توانستم با صاحب این دیدگاه زندگی بی دغدغه ای را شروع کنم .مقدمات کار فراهم شد و مدتی بعد رسما به خواستگاری رعنا رفتم.خانواده اش نصف سال تولدش را سکه خواستند اما نصف ۱۳۷۰ سکه هم زیاد بود من حتی بیست سکه هم نمی توانستم تهیه کنم چه رسد به این تعداد! به هر حال رعنا زور خودش را زد و مهریه شد ۱۱۰ سکه ای که مجوز رسمی داشت.من باز هم مخاتلفت کردم رعنا در گوشم گفت: این تعداد سکه فقط برای ساکت کردن پدر و مادر است تو فقط ۱۴ سکه آماده کن باقی مسائل با من. ۱۴ سکه را تهیه کردم و به عنوان مهر حاضر پرداخت کردم و رعنا به عقد رسمی من درآمد.اما تنها سه ماه از عقدمان گذشته بود که با کمال تعجب رعنا تقاضای نیمی از مهریه اش را کرد. بهانه اش را هم فراهم کردن پول پیش منزل استیجاریشان قرار داده بود و اینکه اجاره خانه ها بالا رفته و ما نمی توانیم از پس پول اجاره خانه بر آئیم! به او گفتم اما اگر این پول را داشتم سرپناهی برای خودمان فراهم کرده بودم.به هر حال این گذشت و رعنا روز به روز از من فاصله گرفت تا با شکایت او به زندان افتادم حالا هم با قید وثیقه و با تعهد به اینکه مهریه را به صورت اقساطی پرداخت کنم آزاد شده ام اما به چه قیمتی؟به قیمت از دست رفتن آبرو و آرزو هایم.همسرم تقاضای طلاق داده و جامعه هم پذیرای من نیست.از طرفی برای زنی و پولی و زندگی ای که بدست نیاورده ام باید قسط بپردازم!با سابقه ای هم که دارم پیدا کردن کار یسیار مشکل. من مانده ام و جوانی ای که می دانم از کفم رفت…
به حرف های رعنا فکر می کنم وقتی گفته بود فقط ساختمان ها نیستند که نیاز به معماری نو و تازه دارند افکار آدم ها نیز نیاز به معماری جدید دارد حرف زیبایی که در نطفه خفه شد!
یکی دیگر از آدم هایی که شرافتش پشت بغض قرو خورده اش معطل مانده یک روزنامه نگار است.روزنامه نگاری که جرمش شفاف سازی است.او در گزارشی عملکرد یک سازمان دولتی را به بوته نقد کشیده و پرده از واقعیاتی برداشته که به مذاق مدیر سازمان خوش نیامده.این روزنامه نگار البته نتوانسته بود مستندات کافی به دادگاه ارائه دهد به همین دلیل با شکایت مدیر آن سازمان دولتی به زندان افتاده بود. او نیز با وساطت برخی مدیران و همکارانش با قید وثیقه از زندان آزاد شده است.اما هرگز نتوانست پس از آزادی زندگی عادی داشته باشد.او به واسطه روحیه نقادانه اش و درافتادنش با برخی تندروها از سوی آنها متهم به همکاری با سازمان های جاسوسی و رسانه های بیگانه شد! اتهامی که هرگز دادگاه متوجه او نکرد و سوابقش نیز نشان می دهد هرگز دست به این اقدام کثیف نزده است اما برخی در بولتن های غیر رسمی به این مسئله دامن زدند تا او هرگز نتواند پس از آزادی زندگی عادی داشته باشد. حالا حتی نزدیکترین همکاران رسانه ایش نیز از نزدیک شدن به وی واهمه دارند!همکارانی که با متهمین به اختلاس عکس سلفی می گیرند و با افتخار در شبکه های اجتماعی منتشر می کنند!
این روزنامه نگار نیز از اینکه بر سر هیچ و پوچ از سوی جامعه طرد شده دردمند است و گاهی با دلنوشته هایش خود را تسکین می دهد.نگاهش طعم شرافت می دهد و قلمش بوی صداقت متاعش اما خریداری ندارد دوره دوره ریاکاری و پاچه خواری است!
آن یکی نامش بیژن است. او نیز نه از دیوار کسی بالا رفته و نه چاقویی کشیده است! جرمش خریدن یک طوطی سخنگو است! به بازار پرنده فروشان برای خرید طوطی می رود یک طوطی به قیمت ارزان می بیند و در خرید آن تعلل نمی کند. طوطی را که می خرد از شانس بدش دزدی از آب در می آید و به اتهام مال خری به زندان می رود. با هزار مکافات و پرداخت جریمه از زندان آزاد می شود اما صاحب کارش او را به دلیل سوء پیشینه جواب کرده است. همه جرمش خرید طوطی است که قسم می خورد هرگز نمی دانسته دزدی است و مدعی است چون هیچ سابقه ای در خرید پرنده نداشته قیمت ها را هم نمی دانسته که مثلا شک کندچرا این پرنده ارزان است؟ فقط دیده تخمه می شکند، یا حسین می گوید و دویست هزارتومان می ارزد!
مجرم دیگری که آزاد شده نامش اباذر است و شاکی برادر زنش.اباذر کشاورز است و برای خرید کود دو میلیون تومان از برادر زنش قرض می گیرد. قرار می گذارند یک ماهه این پول تسویه شود اما چند روزی از موعد قرار می گذرد و اباذر نمی تواند به وعده اش عمل کند. تقاضا می کند یک ماه دیگر به او مهلت داده شود اما برادر زنش این مهلت را به او نمی دهد و با شکایت از وی اباذر را به زندان می کشاند! همسر اباذر وقتی با رد تقاضایش از سوی برادر روبرو می شود مقدار بسیار کم طلاهایش را می فروشد و باقی مانده مبلغ را نیز از فامیل قرض می گیرد تا شرمنده همسرش نباشد! اباذر آزاد می شود اما کشاورزان او را فردی با سابقه زندانی می بینند….
نمونه های بالا موارد بسیار کمی از صدها نمونه آدم هایی بود که یا ناخواسته زندان رفته اند یا اساسا زندانی شدنشان مورد بحث است! جمعیت کیفری در ایران جمعیت قابل ملاحظه ای است که بخشی از آن به دلیل فرسودگی معماری اندیشه هاست!
جوانی به زندان می رود چون خواسته تشکیل خانواده دهد!روزنامه نگاری زندانی می شود چون به اسب یک مسئوول گفته یابو! به نظرم سیستم قضایی بی اشکال نیست اما بسیاری از اوقات اشکال از ذهن مریض بسیاری از خانواده ها،برخی از مسئوولان و گاهی زیبایی فریبنده یک طوطی است! چشم ها را باید شست ذهن ها را باید دوباره ساخت!
1 دیدگاه برای “شرافت های معطل مانده پشت معماری اندیشه ها!/ گزارش خبر پارسی از مجرمانی که نه قتل کرده اند نه اختلاس!”
برادرمحترم و فرهیخته ام جناب آقای صدری عزیز
مدیریت محترم سایت خبر پارسی
با سلام و درود و آرزوی موفقیت روزافزون
نگاشته زیبایت را خواندم بسیار زیبا بود و متین ، البته برایم تداعی کنده این جمله از شهید بهشتی (ره) بود که می فرماید :” بهشت را به بها دهند و نه به بهانه ”
بله ، بهانه بهشت سختی های دنیویست ولی خوشا به سعادت خبرنگاری که تهمت ها و افترا های جمعی مشرک و منافق بی دین را می شنود و بر عقیده خود پای می فشارد و راه آزادگی و رسوایی جمعی منافق و کافر را در پیش می گیردزیرا که مکتب او مکتب حسین (ع)است ……… حسینی که آزاده زیست و می فرماید :” ان الحیاه عقیده و الجهاد ” بله درست است زندگی کوتاه دنیوی را اگر کسی بفمد و شیعه حسین (ع) باشد می داند که زندگی دنیوی چیزی جزء جهاد و تلاش در راه عقیده نیست و………در زمانی نه چندان دور 175 غواص شهید به اسارت دشمنی درآمدند که قصد دست درازی به این آب و خاک و ناموس این سرزمین را دشت ، هرچند جوان بودند ولی راه مولا و مقتدایشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) را در پیش گرفتند و در لب آب تن به ذلت ندادند و و با دستانی بسته و قلم شده توسط کفار زنده به گور شدند تا صدایی از آنان نماند غافل از آنکه آنان هر کدام رسولی شدند برای بیداری و دانستن حقانیت و عدالت و آزادگی در این روزها و سند افتخار خود و خانواده هایشان را امضاء نمودند …………به حساب زندگی حقیر دنیوی و غافلان از آزادگی و دوستان یزید ، مردند ولی به حساب و کتاب آزادگی و پایداری ماندند تا ما امروز بدانیم که آزادگی و عدالت ، جاودانه است و نمی میرد …. بله حسین (ع)و یاران او زنده اند و ما را می نگرند و خوشا به حال کسی که راه حسین (ع ) را انتخاب کند و به عشق حسین تلاش کند و قلم و قدم بزند ………………..آفرین بر شما
یا حسین (ع)ما را ببین و نظر لطف خود را به ما هم بیشتر کن باشد که شاید حسینی شویم
برادرمحترم و فرهیخته ام جناب آقای صدری عزیز
مدیریت محترم سایت خبر پارسی
با سلام و درود و آرزوی موفقیت روزافزون
نگاشته زیبایت را خواندم بسیار زیبا بود و متین ، البته برایم تداعی کنده این جمله از شهید بهشتی (ره) بود که می فرماید :” بهشت را به بها دهند و نه به بهانه ”
بله ، بهانه بهشت سختی های دنیویست ولی خوشا به سعادت خبرنگاری که تهمت ها و افترا های جمعی مشرک و منافق بی دین را می شنود و بر عقیده خود پای می فشارد و راه آزادگی و رسوایی جمعی منافق و کافر را در پیش می گیردزیرا که مکتب او مکتب حسین (ع)است ……… حسینی که آزاده زیست و می فرماید :” ان الحیاه عقیده و الجهاد ” بله درست است زندگی کوتاه دنیوی را اگر کسی بفمد و شیعه حسین (ع) باشد می داند که زندگی دنیوی چیزی جزء جهاد و تلاش در راه عقیده نیست و………در زمانی نه چندان دور 175 غواص شهید به اسارت دشمنی درآمدند که قصد دست درازی به این آب و خاک و ناموس این سرزمین را دشت ، هرچند جوان بودند ولی راه مولا و مقتدایشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) را در پیش گرفتند و در لب آب تن به ذلت ندادند و و با دستانی بسته و قلم شده توسط کفار زنده به گور شدند تا صدایی از آنان نماند غافل از آنکه آنان هر کدام رسولی شدند برای بیداری و دانستن حقانیت و عدالت و آزادگی در این روزها و سند افتخار خود و خانواده هایشان را امضاء نمودند …………به حساب زندگی حقیر دنیوی و غافلان از آزادگی و دوستان یزید ، مردند ولی به حساب و کتاب آزادگی و پایداری ماندند تا ما امروز بدانیم که آزادگی و عدالت ، جاودانه است و نمی میرد …. بله حسین (ع)و یاران او زنده اند و ما را می نگرند و خوشا به حال کسی که راه حسین (ع ) را انتخاب کند و به عشق حسین تلاش کند و قلم و قدم بزند ………………..آفرین بر شما
یا حسین (ع)ما را ببین و نظر لطف خود را به ما هم بیشتر کن باشد که شاید حسینی شویم