خبر پارسی – عبدالکاظم دریساوی – فایل صوتی سخنرانی آقای اباذری استاد جامعه شناسی که چندی پیش به مناسیت درگذشت مرتضی پاشایی در دانشگاه ایراد شده بود،از طریق واتساپ توسط یکی از دوستان به دستم رسید.
دکتر اباذری در این سخنرانی ضمن محکوم کردن واکنش احساسی گروهی از مردم (که عمدتا قشر نوجوان و جوان بودند) به مرگ پاشایی،از هر دری سخن گفت و این رویداد را بدون توجه به شرایط موجود اجتماعی و فرهنگی ،حرکتی در جهت سیاست زدایی و همسو شدن بخشی از مردم با گرایش مسلط ارزیابی کرد و از ترس به نام «صدای پای فاشیسم» سخن گفت.
دکتر اباذری در پرسش و پاسخ انتهایی جلسه سخنرانی با حالتی عصبی و بیانی تند گرایش بخشی از جوانان به موسیقی پاشایی ها و حضور چهره های ارزشی و هنری در عرصه سیاست را مورد نکوهش قرار داد که به نظر اینجانب از ایشان و اصولا از یک استاد جامعه شناسی،این نوع تحلیل ها و واکنش ها غیر قابل پذیرش است و اما بعد…
۱ – حضور گسترده گروهی از جوانان در مراسم تشیع و ترحیم پاشایی و ابراز احساسات و بیان عاطفی و همدردانه با این جوان (ناکام) عرصه خوانندگی،اگرچه واکنشی احساسی و هیجانی و عاطفی است (که گذرا بودن آن حتمی است) اما واکنش بد و ناهنجاری نیست.اما علت اساسی این حضور قابل ملاحظه جوانان را باید در عامل محدودیت های موجود و خواسته های تلنبار شده نسل جوان دید که از هر فرصتی برای طرح برخی از مطالبات خود استفاده می کند و سعی دارد با هر بیان و روش و ابراز و اظهاری، این «خواست » را به مسئوولان و نظام اعلام کند تا آرام آرام به رسمیت شناخته و دیده شود.
۲ – دکتر اباذری علاقمندی بخشی از جوانان به موسیقی پاشایی و گروه های پاپ و رپ را به باد انتقاد گرفت و انتقادات خود را اینگونه بیان می کند:چرا این گروه،بتهون،باخ،موتزارت،شوپن و چایکوفسکی و کلاسیک های ایرانی و خارجی را گوش نمی کنند؟!
اولا در تمام دنیا گرایش به این نوع موسیقی ها وجود داشته و دارد و اساسا به همین مقطع سنی دوران نوجوانی و جوانی تعلق دارد،زیرا این نوع موسیقی چه با کلام و چه بدون کلام (نظیر دی جی) در دوران خود، بخشی از نیازهای روانی و عاطفی را دارا بوده و موجب نوعی سرخوشی و شادی و تحرک در نوجوانان و جوانان می شود و این تنها مربوط به این دوره نیست . در دوران قبل از انقلاب اسلامی هم گروه کثیری از مردم به سوسن . آغاسی و قشر منمول تر (بویژه جوانان) به گوگوش و ستار و ابی و عارف و مهستی و هایده گرایش داشتند و آهنگ های این گروه از هنرمندان پاپ و کوچه بازاری را گوش می دادند و البته گروه قلیلی نیز به موسیقی سنتی ایرانی با صدای دلکش و بنان و شهیدی و مرضیه و شجریان علاقمند بودند و عده کمی از دانشجویان پیشرو آن زمان،سمفونی و آهنگ های کلاسیک اروپایی را گوش می کردند.
از همه این واقعیات گذشته مگر در دوران پس از انقلاب اسلامی تا کنون تا چه حد به کیفیت هنر توجه شده است و هنر با محتوا و آموزنده و تعالی بخش را آموزش داده و تبلیغ کرده اند که حالا این انتظار را مطرح کنیم که چرا مردم به سمت و سوی این نوع موسیقی رفته اند؟
۳ – آقای اباذری! واقعیت این است که مردم از این همه تشویش و تردید و ابهام در زندگی فردی و اجتماعی ، به معنای واقعی خسته شده اند و نمی دانند با این تردید و انتظارکشنده چه باید بکنند و این درد کمی نیست!!
۴ – اگرچه سیاست گریزی و سیاست ستیزی و سیاست زدایی یکی از روش ها و شگردهای کشورهای پیشرفته و در حال توسعه برای سرگرم کردن مردم ،بارها مورد استفاده قرار گرفته و می گیرد اما در ایران به دلیل ماهیت انقلاب اسلامی و تضادهای موجود اجتماعی و طبقاتی حتی اگر مقام و مسئوول و دولتمرد و نهادی بخواهد نمی تواند با استفاده از ابزارهای موجود و رویدادها ،سیاست زدایی را در جامعه مطرح کند ،زیرا بخش عظیمی از مردم هنوز به خواسته ها و مطالبات خود نرسیده اند و در فقدان احزاب و سازمان های سیاسی ،با دقت و هوشیاری تمام ،همه رویدادهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و ورزشی را دنبال می کنند،لذا اگرچه این نوع حضور، از قوانین نظام های دارای احزاب سیاسی،پیروی نمی کند اما به نوعی می توان این حضور را بخشی از دموکراسی جامعه ایرانی تعریف و تبیین کرد.
۵ – حضور و شزکت هنرمندان و ورزشکاران در قدرت و سیاست و تبلیغات سیاسی، ماهیتا خوب و جالب است و نباید با حضور این گروه های اجتماعی در سیاست،مخالفت کرد . هرچند که این پدیده در کشور ما هنوز در ابتدای راه است اما به جای نکوهش ورزشکاران صاحب نام و هنرمندان مطرح،باید از حرکت و تصمیم آنان استقبال کرد و بر اساس تحلیل های علمی و آسیب شناسانه راه درست و تعهد و مسئوولیت های ملی را به آنان یاد آور شد.
۶ – انتظار جامعه از دکتر اباذری بسیار بیش از آن چیزی است که ایشان در سخنرانی خود مطرح کرده اند.مردم از نسل میاندار و فرهیخته ،انتظار تحمل و مدارا و تحلیل های غلمی و واقع بینانه دارند.بیان عصبی و ناآرام و انتقال این عصبیت و ناآرامی به مخاطبان،شایسته و زیبنده یک استاد درد کشیده نبوده و نیست.
مرگ پاشایی و بازتاب اجتماعی آن در جامعه دردمند و غمگین و نسبتا ناکام که انتظار کشنده برای یک زندگی آینده دار و بدون دغدغه او را مچاله کرده است،پیام مهمی داشت و دارد و آن اینکه: “می خواهیم آنگونه که می اندیشیم و شایسته آن هستیم زندگی کنیم،یک زندگی فارغ از خشونت و ناآرامی و تشویش و نگرانی”
این ندای درونی و بغض فروخفته هزاران هزار جوان ایرانی است که به میهن خویش و چهره های خدوم و نام آورش با غرور خاصی عشق می ورزند.درود بر کسانی که شنوندگان نیکی هستند.