خبر پارسی – عبدالکاظم دریساوی – مرتضی احمدی هنرمند پیشکسوت تئاتر سینما و تلویزیون در آخرین روز پائیز ۹۳ درگذشت و جامعه هنری را در عزای مرگ خود نشاند.
راوی خوش صدای تهران قدیم که با بازیگری در تئاتر و سینما و رادیو و تلویزیون و حرفه دوبلوری توانمندی های خود را به جامعه هنری معرفی کرده بودبا شیقتگی خاصی از تهران قدیم حرف می زد و خاطره می گفت.استاد احمدی متولد ۱۳۰۳ تهران با یازی های زیبا در “آرایشگاه زیبا” “کت و شلوار خواستگاری” “دایی و من” و صداپیشگی شنیدنی در نقش روباه مکار کارتون پینوکیو خود را در حافظه جمعی هنرمندان هنرشناسان و علاقمندان به هنر جاودانه کرد.
مرحوم احمدی این زاده با اصالت نهران رضا شاهی با حسرت بسیار از تهرون و مردم طهران قدیم سخن می گفت.او در پاسخ به خبرنگاری گفته بود:”من این طهران را نمی شناسم”اون تهرون مردم اصیل و با صفا و با معرفت و با مرامی داشت و برای جوانمردی و مردم دوستی و محبت همنوع ارزش خاصی قائل بودند.نه ، نه من این تهران بی دروپیکر و بی عاطفه را نمی شناسم .
پیرمرد تهرانی را می شناخت و دوست داشت که سرمشق و سرلوحه زندگی مردم ایران بود. آه از این سودا و سوداگری !وقتی هویت و تشخص آدمی با معیاری به نام “داری ” ها و ارزش ریالی آن سنجیده می شود.
پیر تهران حق داشت که در حسرت جوانی و جوانمردی و عاطفه تهران قدیم غصه دار باشد.به راستی بر تهران و تهرانی چه رفته است که نماینده استخوان خرد کرده نسل میاندار آن،اینگونه با حسرت اعتراضِ نسل خویش را واگویه می کند؟!
عادل فردوسی پور در گفت و گوی کوتاهی در باره درگذشت استاد گفته:استاد مرتضی احمدی از میان ما رفت افسوس که جامعه هنری قدر او را ندانست.این اظهار نظر عادل فردوسی پور در واقع تکلمه ای بر صحت دیدگاه خود مرتضی احمدی است.او حق داشت که بگوید: من ایت تهران را نمی شناسم. این مفهوم نه یک اعتراف و یا اعتراض و شکوایه بلکه نگاهی تحلیلی و آسیب شناسانه به مجموعه روابط و مناسبات اجتماعی است که با سرعت هر چه تمام تر عواطف خود را به حراج گذاشته است.جامعه ای که روزی و روزگاری نماینده و نماد سنت های اصیل فرهنگی و انسانی در دو دوره سنتی و پیشامدرن بوده است. می گویند هنر و هنرمند آمده اند تا انسان را به ذات و درون مایه انسانی اش که همان عاطفه بزرگ انسانی است نزدیک کند.وقتی جامعه هنری در ادامه غفلت هایش قدر و منزلت این پیر و بزرگ هنر ایرانی را نمی داند،مثل اینکه فاجعه فراگیر شدن بی تفاوتی به محیط اجتماعی و انسانی نه یک حادثه اتفاقی بلکه یک واقعیت دردناک و کشنده روح بزرگ اجتماعی تبدیل شده است. درگذشت مرتضی احمدی را نباید در سطح فقدان یک هنرمند قدیمی، یا حتی یک نلنگر علیه برخی بی تفاوتی ها،بلکه باید آن را به مثابه یک هشدار آگاهی بخش با مضمون پر طنینِ «به کجا می رویم»؟! تلقی کرد.هنر و هنرمندان این پیشاهنگانِ آگاهی دهنده اجتماع و تاریخ اگر در روزمرگی ها مستحیل و غرق شوند و به سکوت و بی تفاوتی و مرگی تدریجی گرفتار آیند،آنگاه فاجعه اتفاق افتاده است.هرگز چنین مباد. خدایش بیامرزد عمو مرتضی را.