پرواز را باید به خاطر سپرد، پرنده مان رفتنی بود/ صدای پاشایی طعم رویا داشت

خبر پارسی – عبداصمد ابراهیمی – زندگی را هم می شود لای بقچه خیس سفر گذاشت و چشم های تر دوستدارانت را ظرف آب پشت سر مسافر دیار سایه ها فرض کرد و تا خود بهشت دوید.
شناسنامه اش جوانتر از آن بود که تصور پر کردن سطرهای صفحه آخرش به ذهنت برسد.صدایش هر روز از پخش ماشین بیرون می آمد و آرامبخش ترین نغمه ها را سر می داد.مرتضی روی زمین که نه روی تخت افتاده بود.قاعده فیرپلی حکم می کرد اجل به دروازه زندگی اش حمله نکند اما کرد. مرد سختکوش قصه ها،حنجره بی تکرار و خاطره ساز مرتضی کم مقاومت نکرد اما همه می دانستیم پرواز را باید به خاطر سپرد، پرنده مان رفتنی بود.
صدایش گاه لالایی شب های بیخوابی می شد، گاه میان تنگناهای روزانه برایت طعم رویا داشت و گاه در میان تورق روزهای رفته یا حتی نیامده، میان قفس پر از جای خالی اویی که میخواستی باشد و نبود تو را تا خیلی جاها می کشاند.
حالا مرتضی نیست اما صدای جاودانه اش عجیب به دردهایمان مرهم می پاشد.حیف، امان از درد جدایی.خدایا قرص های فراموشی ام کجاست؟

3 دیدگاه برای “پرواز را باید به خاطر سپرد، پرنده مان رفتنی بود/ صدای پاشایی طعم رویا داشت

  1. زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

    یادش بخیر …………..و نامش جاودانه …………………..
    سلام فرزاد جان امید دارم خوب باشی
    خبر خیلی ناراحت کننده بود و متحیرم کرد ۷ الی ۸ ساعت گیج بود و به حکمت خدا فکر می کردم
    آره ….نگران منی خدا ………………..
    ﻧﮕﺮﺍﻧﻪ ﻣﻨﯽ ﮐﻪ ﻧﮕﯿﺮﻩ ﺩﻟﻢ
    ﻭﺍﺳﻪ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻮ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﻟﻢ
    ﻧﮕﺮﺍﻧﻪ ﻣﻨﯽ ﻣﺜﻞ ﺑﭽﮕﯽ ﻫﺎﻡ
    ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻣﻦ ﺍﺯت ﭼﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ…………………

    هرچه خواستی مرتضی جان …خدا شنید و استجابت کرد
    آری…..

    ﻣﮕﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻤﻮﻧﻢ
    ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺬﺍﺭﯼ ﻣﺤﺎﻟﻪ ﺑﺘﻮﻧﻢ
    ﺩﻟﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﻟﺘﻨﮕیـﺎﺵ ﺑﯿﺸﻤﺎﺭﻩ
    ﻫﻨﻮﺯﻡ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻩ
    ﻋﻮﺽ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮ
    ﺗﻮ ﯾﺎﺩﻡ ﺩﺍﺩﯼ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﻣﻮ

    ﺗﻮ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺗﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﻢ ﮐﺸﯿﺪﻡ
    ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺗﻮ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻡ
    ﻧﮕﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻣﻦ ﮔﺬﺷﺘﻪ
    ﻣﮕﻪ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮐﯽ ﺳﺮﻧﻮﺷﺘﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ
    ﺗﺤﻤﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻧﺒﺎﺷﯽ
    ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ

    ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ
    ….

    ﺩﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺷﯽ

    آره فرزاد جان انشاالله همیشه سلامت و زنده باشی
    خدا هست

    ولی موندم تو حکمت خدا با بعضی ها که بهتر می دونی کیا رو می گم
    اونایی که بیت المال را ضایع می کننن و دم از اسلام و خدا و ولایت فقیه می زنن و هنوز با ۳۸ سال حاضر نیستن دل بکنن از جاه و مقام

    آری امثال بابای م م با تاریخ استخدام ۲۰/۹/۵۶
    کاش دوست عزیزمون درک می کرد که :”زندگی، فاصله آمدن و رفتن ماست”

    1. تو آنی بودی که دلش را

      در انتهای این کوچه به یادگار گذاشت و رفت

      آی پسندیده ی خدا…

      مرتضی!

      زمین از آنجایی که هستی چه رنگی دارد …؟

      در پناه خدا…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.