خبر پارسی – بیش از آنکه حافظ به شیراز شهره باشد، شیراز به سعدی و حافظ شهره است. شیراز از کهنترین شهرهای ایران است که تاریخ نویسان مسلمان آغاز بنای شهر را به محمد بن یوسف ثقفی به سال ۷۲ هجری قمری نسبت میدهند و برخی نیز بر اساس لوح های گلی یافته شده در تخت جمشید متکی به تحقیقات پرفسور جرج جی کامرون آمریکایی تاریخ آن را به دوره هخامنشیان میرسانند.
کوروش کمالی سروستانی مدیر دانشنامه فارس ضمن بیان این مطلب در نشست هم اندیشی ضرورت احیای گنبد مسی حافظیه در دانشگاه معماری و هنر شیراز گفت:
روزگار سعدی با چنگیز آغاز میشود که تیره ترین است و روزگار حافظ با تیمور پایان مییابد که آن نیز خونین است میان چنگیز تا تیمور در شیراز و فارس و جنوب و شمال ایران ملوک الطوایفی غالب است، حکومت های منطقه ای شِحنه های مغول، کشتارها، سوختن ها، خستگی ها، مردن ها. تدبیر حاکمان اتابک دوران سعدی حریم شیراز را حفظ میکند و تا زمانی که سعدی درسال ۶۹۱ ه.ق. در میگذرد فرصتی است برای هجرت بسیاری از بزرگان ادب و اندیشه و حکمت و فلسفه به این شهر.اگر چه هنوز مغولان حاکمند و آبش خاتون ها نشسته در دربارهای مغول به نیابت، شِحنه های مغول را به کار گمارده اند اما باز شیراز وضع بهتری از دیگر نقاط ایران دارد. از سال ۶۹۱ که سعدی در میگذرد تا ۷۲۵ که حافظ زاده میشود، روزگاری است که ما کمتر از جرییات تاریخی آن مطلعیم . بیتردید برای یک شهر شاعری مثل سعدی کافی بود تا برای همیشه آن را در ایران و جهان نامبردار کند، اما تقدیر و بخت بلند بر آن بود که شیرازه مکتب سعدی با حافظ بسته شود .
اگر دوران سعدی دوران اتابک بود و سعد بن زنگی این افتخار را یافت که گلستان به نامش شود دوران حافظ دوران اینجوهاست و چه افتخار بزرگی که شاه ابواسحق ممدوح حافظ شود و ماندگار در تاریخ روزگار. شیراز بواسحقی شیراز دلنشینی است شیرازی است پرکرشمه و پرناز ، شیرازی است پر تعصب و تساهل، شیرازی است که زاهدان آن، عالمان آن، بزرگان و البته کلوها و عاشقان و مطربان و خراباتیان آن در یک همزیستی پایدار شیراز را شهری ماندگار میکنند. آنچنان دولت بواسحقی میدرخشد ـ اگرچه مُستعجَل ـ که عبید زاکانی از شمال ایران میآید تا به بارگاه شیخ ابواسحق برسد و در کنار حافظ بماند و از آن سو خواجو از کرمان. حداقل میدانیم حافظ و عبید و خواجو در محفل ادبی شاه ابواسحق و شاه شجاع ماندگار بودند و هر سه آن دو را مدح کردند.
سلمان نیز در ساوج عاشقانه به شیراز میاندیشد و همام و دیگران را هم بر این بیافزایید آنوقت درمییابیم که تدبیر و درایت از پادشاهی در آن روزگار که بیعیب هم نبود، در ۴۰سالگی توبه کرد، از فسق و فجور او هم خبر داریم، از ظلم او هم تاریخ گزارش کرده است، حافظ هم این را میدانسته است، اما مگر میتوان انسانی کامل یافت و او را به حکومت رساند و آنگاه در انتظار گشایش بود، همین که حریم حرمت فرهنگوران را نگه میدارد و با تدبیر امنیت شهر را تأمین میکند کفایت میکند که ممدوح کسانی چون حافظ و عبید و خواجو و دیگران باشد. خواجو از کرمان آمده بود، وقتی در کرمان بود امیر مبارزالدین در آنجا حاکم، دیری نگذشت که خواب فتح شیراز امیر مبارزالدین تعبیر شد، ابواسحق بیتدبیر و خوش گذران در این واقعه نتوانست با او مقابله کند .
به هر حال شاهین سرپنجه قضا دولت درخشان ابواسحق را مضمحل میکند و حافظ در غزلی میسراید «خوش درخشید ولی دولت مستعجَل بود». امیر مبارزالدین نماد تعصبی کور، قشریگری ، دخالت در امور فردی ، بستن خرابات و تحقیر اندیشههای باز مذهبی بود. دیگر کتاب خدا مرجع نیست. حالا امیر مبارزالدین خود فقیه است، خود قاضی است، خود معیار شریعت است ، حالا دیگر شهر شیراز محتسَب دیده بود، رنگ پریده بود، زجر کشیده بود، دیگر حافظ در این روزگار جایگاهی نداشت، چه باید میکرد، غزل شکوه آمیز میسرود.
وی ضمن بررسی ویژگیهای شعر حافظ افزود:
حافظ، حافظ قرآن است شهرتش را از آن گرفته . ذهنش پر از آیات و مفاهیم قرآن و آثارش مملو از تأثیر آن، اما حافظ قرآن بودن، حافظ را نساخت شاید اگر حافظ اندیشمند نبود، بی پروا نبود، آزاداندیش نبود، حافظ کل قرآن میشد و قرآن خوان دربار یا کاتب قرآن، اما او فراتر رفت، روح قرآن را یافت، چهارده روایت را نه برای زینت که برای ادراک بررسی کرده بود ، اما امیر مبارزالدین این بار نه از برون که از درون سرنگون میشود. این رفتار قشری فقط با حافظ و جامعه شیراز نبود، با خاندان سلطنتی نیز بود. همین بود که بدانجا انجامید که شاه شجاع فرزند امیر مبارزالدین بر چشمانش میل کشید و او را به زندان افکند . برادرش مسعود را به اصفهان فرستاد و خود حاکم شیراز شد تا دوره طلایی ابوالسحق را تجدید کند” که دور شاه شجاع ست می دلیر بنوش”.
دوران اول شاه شجاع دورانی است که دوران اول ابوالسحق را به یاد میآورد ، با شاعران همنشین است، به مردمان احترام میکند، کوشش میکند که فضا را آرام تر کند، کلوها را در اختیار میگیرد، شهر را امن تر میکند. ۵ سال میگذرد، درگیری آغاز میشود، آل مظفر میخروشد این بار شاه شجاع است که باید به ابرقوه فرار کند . سه سال میگذرد تا دوباره شاه شجاع به حکومت برگردد، شاهی که شاعر بود و شاعران را دوست داشت، به یک باره به حافظ حسادت میکند و بیشتر به کمال الدین گرایش پیدا میکند.
این بار دیگر شاه شجاع حافظ را برنمی تابد ، دیگر حافظ ، حافظ آن روزگار نیست که شاه هر چه فرماید آن شود. نقادی او فراتر رفته است، به شاه پاسخ میدهد ، در محضرش حاضر نمی شود و ریاکاری نزدیکانش را بر آفتاب می اندازد، رانده میشود. شاه شجاع نخستین که سخن شناس بود و آنگونه وصف شد، در دوره دوم حکومت ، حافظ را به جایی میرساند که میسراید: سخندانی نمی ورزند در شیراز. شیراز پیر میشود ، گویی شهر و حافظ با هم پیر میشوند و شاعر رنج کشیده روزگار، صلیب صلح و دوستی و آزادگی را به تنهایی در کوچههای شیراز به دوش میکشد، شاه شجاع در شراب نوشی افراط می کند و میمیرد . روزگار تازه ای که بعد از شاه شجاع آغاز میشود با حکومت شاه زین العابدین و شاه منصور و شاه یحیی. این روزگار شیراز است و گذران عمر حافظ.
کمالی سپس ویژگیهای تاریخی شهر شیراز در قرن هشتم را برشمرد و گفت: محیط شیراز قرن هشتم باید هفت یا هشت کیلومتر و مساحت شهر در حدود ۳۵۰ تا ۳۹۰ هکتار و جمعیت شهر حدود پنجاه هزار نفر بوده است، در این قرن شیراز دارای نه دروازه بود که عبارت بودند از: دروازه استخر، دروازه دراک موسی، دروازه بیضا، دروازه کازرون، دروازه سلم یا سلام، دروازه فسا، دروازه نو، دروازه دولت، دروازه سعادت. در هفتصد سالی که از بنیانگذاری شیراز تا زمان حافظ میگذشت، حتی یکبار هم یک نفر شیرازی در شیراز حکومت نکرده است. در شیراز قرن هشتم مسجدها ساخته میشد، امامزادگان را ارج میگذاشتند، باغهای مصفا و بازارهای زیبا میساختند، شاعران میسرودند، علما میخواندند، عرفا در جستجوی حقیقت پنهان بودند، زاهدان ذکر میگفتند و روزه میگرفتند، میخواران عربده میکشیدند، کلوها شهر را قرق میکردند، لَطَف خانهها (بیت الَطَف) پر رونق بود و امیران و درباریان بر سر قدرت سر میباختند. هم زاهد چله نشین و هم رند خراباتی، بخشهای جدا نشدنی از شیراز روزگار حافظ بودند. توان اصلی و قدرت واقعی شیراز در تنوع آن بود. شیراز این قابلیت را داشت که میتوانست رفتارهای گوناگون را تحمل کند، بیآنکه زیر فشار گروههای ناهمگون و مخالف یکدیگر فرو ریزند. شیراز نه تنها مداراگر بود، بلکه به تنوع نیز ارزش میداد. شیراز روزگار حافظ اگر چه ناامن و سرشار از خشونت بود، اما این شهر «برج الاولیا» بود. شهر رندان بود. شیراز دارالعلم بود. شیراز مرکز درخشان فرهنگ ایرانی و زبان فارسی بود. هر یک از مدرسین بزرگ شیراز طلبهها و پیروان خود را داشت که به گونهای منظم جلسه دعا و بحث علمی و اجتماعی داشتند مرکز یکی از این گروهها مولانا قوام الدین عبدالله بود که حافظ و شاه شجاع از جمله طلبههای او بودند.
وی افزود:
در سال ۷۹۲ هجری قمری حافظ جهان فانی را به امید سرای باقی وامینهد. میگذرد. جسم خاکیاش در مصلای شیراز که گلگشت آن را آب رکنآباد سیراب میکند و حافظ در شعرهایش آن را به زیبایی ستوده است، آرام میگیرد.
اما شاعری چون حافظ مرگ را نه پایان که آغاز میداند و در شعرهایش به زیبایی روزگار پس از مرگ را توصیف میکند.
این پایان، آغاز دیگری است. از آن روز به بعد حافظ تازهای زاده میشود که دیگر شمسالدین محمد فرزند بهاءالدین نیست. تنها شیرازی هم نیست. جهانی میشود. حافظ تازه ، زاده غزل و اندیشه ناب اوست. حافظ نماد رویارویی و اعتراض به زهد ریایی و جوفروشان گندم نما است و این بار با ۵۰۰ غزل خود در ذهن و زبان جهانیان ماندگار میشود و آرامگاهش آنچنان که خود گفته بود، زیارتگاه رندان جهان . ماندگاری حافظ ریشه در نگاه و اندیشه و نبوغ و هنر او دارد. میداند که چه بگوید و نیز چگونه بگوید.
در سال ۷۹۲ روح بلند حافظ پس از حدود هفتاد سال زندگی به معشوق ازلی میپیوندد. در خاک مصلی در پای کوه رحمت که گشتگاه و ماوای تنهاییاش بود،در زیر سایه سرو روانی به خاک سپرده میشود.
مدیر دانشنامه فارس سپس به شرح تاریخ شکل گیری حافظیه پرداخت و گفت:
۶۵ سال بعد از وفات و برای اولین بار شمس الدین محمد معمایی وزیر میرزا ابوالقاسم بابر گورکانی، عمارتی گنبدی شکل بر فراز مقبره حافظ بنا کرد.این بنا یک بار در اویل قرن یازدهم هجری و در زمان حکومت شاه عباس و دیگر بار ۳۵۰ سال بعد پس از وفات حافظ به دستور نادر شاه مرمت شد.کریمخان هم بر مقبره حافظ بارگاهی به سبک بناهای خود ساخت و بر تربت او هم سنگی مرمرین گذاشت که تا امروز هم باقی است.اشعار روی این سنگ به خط حاجی آقاسی بیگ افشار آذربایجانی است.
مرمت بنا توسط طهماسب میرزا مویدالدوله و ساخت معجری چوبی توسط معتمدالدوله فرهادمیرزا، حکمرانان فارس از دیگر اتفاقاتی است که در ادامه برای بنای آرامگاه می افتد. در سال ۱۳۱۷ هجری زردشتی یزدی بارگاه را مرمت می کند هر چند این مرمت ویران می شود. شعاع السطنه هم معجری آهنین بر فراز آرامگاه حافظ ساخته و کتیبه ای بر آن قرار داد. در سال ۱۳۱۰ دبیر اعظم بهرامی، استاندار فارس بر دیوار جنوبی حافظیه سردربزرگی نصب می کند.
در سال ۱۳۱۴ سرهنگ علی ریاضی، با همیاری علی اصغر حکمت و نظارت علی سامی، با طراحی آندره گدار فرانسوی و با الهام گیری از عناصر معماری عهد کریم خان زند، به بازسازی بنای حافظیه اقدام کرد. بنا به گزارش ریاضی ساخت این بنا که تا سال ۱۳۱۶ به طول انجامید ۸۰ هزارتومان هزینه در برداشته است. ۱۰ هزارتومان هم از سوی شهرداری برای درختکاری و گلکاری های دور آرمگاه هزینه می شود.
ورودی حافظیه این محوطه را از خیابان اصلی جدا می کند و از همان اول مقبره برای بازدیدکننده در دسترس نیست. تازه با بالارفتن از پله های تالار بیست ستونه ، حافظ کم کم آشکار می شود. پس از این سعی دوباره باید از پله ها پایین آمد و خضوعی کرد. برای رسیدن به سنگ قبر هم باید دوباره پنج پله را پیمود. ستون های دور سنگ اشاره به قرن هشتم یا دروازه های بهشت دارد. گنبد مسی روی بارگاه هم به شکل کلاه دراویش است.
وی در پایان افزود: اگر چه توجه معمارانه و متعهدانه به گنبد مسی حافظ ارزشمند است امام معماران ما باید همت خویش را صرف ارائه طرح و بررسی طرح جامع توسعه حافظیه کنند. طرح توسعه حافظیه که از سال ۱۳۸۰ آغاز شده است در فاز اول ۵/۳ هکتار به مجموعه حافظیه خواهد افزود که شامل باغ موزه مشاهیر ادب جهان موزه منطقهای فارس مرکز ارائه هنرهای هفتگانه خواهد بود و در فاز نهایی با تجمیع باغ جهاننما، کتابخانه و مرکز اسناد، هفت تنان و همچنین تملک باقی مانده املاک مورد نیاز سژطرح وسعت آن بیست هکتار خواهد شد. که در صورت اجرای این طرح که بنا به وعده معاون اول رئیس جمهور و رئیس سازمان میراث فرهنگی کشور در روز حافظ تا سه سال دیگر به پایان خواهد رسید. حافظیه به بزرگترین سایت فرهنگی، ادبی و گردشگری کشور تبدیل میشود.
ای کاش اقای کمالی مدیر کل فرهنگ شده بود.خیلی بهتر این میتونست جمع و جور کنه
سلام.خواستم بابت وبسایت خوبتون ازتون تشکر کنم و امیدوارم باعث ایجاد انگیزه براتون
بشه