خبر پارسی – احسان پیربرناش – (بانک ورزش) یک) علی دایی روز چهارشنبه از سرمربیگری پرسپولیس کنار گذاشته شد تا باشگاه پرسپولیس یکی از عجیبترین روزهای فوتبالی خود را سپری کند. حضور همزمان دو تیم مربیگری، آنهم نه برای انجام مراسم معارفه، که برای تمرین دادن تیم، خود حکایت از حال و روز فوتبالی دارد که ناپدری اسمش را «حرفهای» گذاشت. فوتبال ایران اما از این دست ناپدریها کم ندارد. کافیست از فدراسیون تا وزارتخانهاش، از سازمان تا کمیتهاش سرک بکشی و ناپدریهایی را به تماشا بنشینی که کودکآزاری، عجیب سر کیفشان میآورد. فوتبال ما اینروزها همان طفل معصومی است که پشتدستش را با سیخ داغ میسوزانند و با همان سیخ، دود بعدی را میگیرند. این نشئگی از میز و صندلی باید به پوست و خون پشتدست کودکی دوستداشتنی آلوده باشد انگار.
دو) بدبیاری ورزش از آنجا شروع شد که ساکنان خانه ملت، با دولت تدبیر و امید بنای ناسازگاری گذاشتند و گزینهها را یکبهیک رد کردند تا آخری را اینبار دولت از سر لج و لجوبازی معرفی کند. به گمان اینکه این یکی را هم رد میکنند و میخندیم. نخندیدیم. این شاید اولین اشتباه دولت «کلید» بود که به جای رو کردن «شاهکلید»، قفل در را عوض کرد. فاجعه اما زمانی رخ داد که برای دستگرمی، واگذاری استقلال و پرسپولیس را به امیررضا خادم سپردند. آنقدر کشتیبلد بود که فوتبال را خاک کند. این فوتبال پیزوری که توی سرش بزنی خودش یکدستویکپا تحویلت میدهد، چنان امتیازی به خادم داد که آقای چغر و بدبدن، در رویاهاش نمیدید. مرد تحصیلکرده عرصه ورزش اما انگار هنوز حسابش با فوتبال صاف نشده بود. کینه مرد اگر شتری هم باشد، به جنازه که برسد از لگدزدن اجتناب میکند اما این طفل زبانبسته انگار هنوز پلک میزد. پلکزدن، اولین اشتباه فوتبال بود!
سه) نتیجه روزها کار کارشناسی خادم و دوستان در وزارتخانه شد «حمیدرضا سیاسی»؛ بعید است اگر خادم شش ماه تمام میرفت شمال برای تفریح و شرایط طوری فراهم میشد که دو ساعته تصمیم بگیرد هم انتخاب بدتری وجود میداشت. در بدو ورود بزرگترین حسنش این بود که کسی نمیشناختش. برای همین دست به کار شد تا این برتری را از خودش بگیرد. انگار با خودش خردهحسابی داشت که باید صاف میکرد. اولین مصاحبهاش به همه فهماند با «سیاسی» طرف هستند و فهم این موضوع هوش بالایی نمیخواست. کسی که هنوز قطار لیگ روی ریل نیفتاده به دایی اولتیماتوم داد تا به همه بفهماند در کارش مصمم است. بعد از مصاحبه ظاهرا به او گفتند که این «لیگ» است، چه بسا که اگر «دیگ» هم باشد نیاز به زمان بیشتری دارد تا جا بیفتد. رفیق شفیق حمید استیلی در حالی به عرصه فوتبال ورود کرد که از این رشته ورزشی فقط همین را میدانست که چند میلیارد پول میخواهد. برای خادم ظاهرا همینقدر اطلاعات کافی بود!
چهار) خیلی باید هنرمند باشی که منتقدان سرسخت علی دایی را از انتقاد پشیمان کنی؛ شهریار فوتبال ایران که شاید عصرهای چهارشنبه را حالا با اشکهای او به یاد میآوریم معلوم نیست کجا کار خیری انجام داده که چنین دشمنانی دارد. مردی که دلایل کافی برای برکناریاش میشد جور کرد و با کمترین هزینه غیرمالی ممکن کنارش گذاشت، به لطف دوستان خادم چنان مظلومیتی بهدست آورده که محال بود بتواند با سالها برنامهریزی به دستش آورد. فکرش را بکن از ۷ بازی انجام شده تنها هشت امتیاز داشته باشی و با مخالفت منتقدانت از فوتبال کنار بروی. اینها محال بود اگر این فوتبال جای «سیاسی»بازی نبود.
پنج) طبق یک قانون نانوشته در ایران، تمامی انتخابهای پرحرف و حدیث باید عصر روز چهارشنبه انجام شود تا در تعطیلی پنجشنبه و جمعه کمی از فشار اعتراضها کاسته شود. حالا که زمان خریدهاند برای فکر کردن، جدیترین سوال از گودرزی و خادم این است که امثال سیاسی چطور سر از هیاتمدیره یکی از محبوبترین تیمهای ایران در آوردهاند؟ گودرزی و خادم پاسخ بدهند برای بازی با احساسات میلیونها هوادار دایی و بیاعتبار کردن هزاران منتقدش چند میلیارد پول لازم است؟ چقدر بدهیم تا از دیدن چهرهمان در تلویزیون دولتی سر ذوق بیاییم و فکر کنیم آدم مهمی شدهایم؟ قیمت بازی با حیثیت پرسپولیس چند است؟
شش) این طفل مادرمرده با ارفاق هم هموزن شما نبود آقای خادم؛ نشئگی میز و صندلی دلپیچه میآورد و هر سیخی که پشتدست فوتبال بزنید، دودیست که از کله ملتی بلند میشود. شما اما خودت را ناراحت نکن، چاینبات بزن!
من خودم با اون شماره ی 5 واقعا موافقم