خبر پارسی – نقل از سایت شفقنا – حجت الاسلام هادی سروش – استادحوزه علمیه قم – واژه «سلفی» و «سلفیگری» واژهایست که امروز در صحنههای سیاسی اعتقادی ظهور بیشتری پیدا کرده است اما کلمهای جدید با معنای نو و بیسابقه نیست. «سلف» نیاکان و گذشتگان را شامل میشود و سلفی یا سلفیگری هم به معنای عمل به روش نیاکان و گذشتگان است و از آنجا که در عمل به روش گذشتگان برخورد و تزاحم با مقتضیات روز مطرح میشود پافشاری بر گذشتگان چهره جدیدی بنام «سلفی» را ترسیم میکند. با این توصیف ما میتواینم خطوط کلی این جریان اعتقادی و سیاسی را در عصر ائمه(ع) جستجو کرده و نقش امامان معصوم با اینان را بررسی کنیم.
در این نوشتار بدنبال سیره حضرت صادق(ع) در مقابل «سلفی های» آن زمان نیز هستیم تا چراغ راهی برای امروز ما بشود.
افراد «دگم» و «متحجر» و «سخت اندیش برسم نیاکان خود» در زمان آن حضرت بودند و داشتههای خود را وقتی قابل انطباق بر سیره و روش امام(ع) نمیدیدند لب به اعتراض میگشودند که برخی از آنها و برخورد حضرت صادق(ع) از این قرار است:
۱)به بهانه توحید اقدام و به حذف نام پیامبر(ص)
یکی از کارهای «اهل سلف» این است که برای اینکه بتواننداهداف خود را پیاده کنند و دست دیگران را از بزرگان دین کوتاه نمایند تا بتوانند به اغراض سوء راه یابند که درستشیوه «سلفیهای امروز» هم همین حربه است و هدف آن است که شیعیان جهان اسلام را متهم به شرک کرده و خون آنان رامباح شمارند و وقاحت را به حدی رسانند که زمینه ای باشدبرای عالمان سوء آنان برای فتوی بر جواز به چرخ گوشت سپردن شیعیان !
ابوحنیفه با امام صادق(ع) سر یک سفره بودند که امام صادق(ع) وقتی خواست از غذای دست بکشد نام حق تعالی و پیامبر اکرم(ص) را برد در آنجا ابوحنیفه که حضور داشت اعتراض کرد که چرا نام رسولالله در کنار نام خدا میگذارد و این برخلاف اقتضای “توحید” است که امام آیات سوره توبه را تلاوت نمود:
«سیؤتیناالله من فضله و رسوله…» (۱)
فرمودند پس چراوعده لطف الهی و لطف رسول الله در کنار هم آمده؟
ونیز آیه دیگر همین سوره را خواندند:
«مانقموا الاان اغناهم الله و رسوله من فضله…»(۲)
که در اینجا هم نام پیامبر در کنار نام خدا آمده .
در این لحظه بود که ابوحنیفه گفت: بخدا قسم بمانند این بود که این دو آیه را تاکنون نخواندهام(۳).
طبق نقل دیگر(۴) امام فرمود چرا این دو آیه خواندهای ولی بر قلب تو قفل خورده است.
۲)تظاهر به زهد و اعتراض به امام صادق(ع)
جریان سفیان ثوری که خود یکی از عالمان و فقهاء زمان حضرت صادق(ع) است به شکلهای مختلف و روایان گوناگون در کتب متعدد نقل شده که حاکی از «روش سلفی» و«بینش دگم» او بوده و لذا در مقام اعتراض به حضرت صادق(ع) بر می آید که خود گوید :
به حضور امام صادق(ع) رسیدم ؛
«فرأی علیه ثیاباً بیضاً کثیره القیمه»
دیدم حضرت لباس فاخری به تن نموده و گفتم،
«ان هذا اللباس لیس من لباسک”
این پوشش مناسب شما نیست و ترک سنت است
«والله مالبس رسولالله مثل هذاللباس…»
حضرت پاسخ منطقی خود را فرمود خلاصه آن این است که زمان رسول الله(ص) زمان تنگدستی مسلمین بود و پیامبر(ص) طبق آن زمان زیست میفرمود و این زمان زمان دیگری است .
و در ضمن این بیان که پاسخ به شبهه ی ابوحنیفه بود امام صادق(ع) تظاهر و نفاق او را برملاء کرد و لباس او با دست خود او کنار زد و نشان داد که؛ شما لباس لطیف و نرم و فاخر خود را زیر این لباس خشن مخفی کرده ای(۵)
بجاست از این بیان حضرت یک استفاده فقهی هم بشود که اگر امام(ره) فرمود «زمان و مکان در فقه مؤثر است» چیز پیچیدهای نیست که برای استنباط آن با دشواری روبرو شویم چون تأثیر زمان و مکان در احکام و سنت از این حدیث به راحتی قابل استفاده است.
البته همین جریان از عباد بن کثیر و اعتراض نسبت به امام صادق(ع) نیز نقل شده و جالب در آن روایت این استکه این گروه «سلفی» با امام آن کردند که حضرت(ع) فرمود:
«ویلک یا عباد انما انا بضعه من رسولالله فلاتؤذنی..»
«من پاره تن پیامبرم و مرا اذیت مکن»(۶)
البته چنین واپس گرائیهائی در زمان حضرت امیر(ع) هم بوده مثلاً به حضرت خبر دادند فردی چنان مشغول عبادت شده که از همسر و فرزند خود غافل شده که امام علی(ع) با جدیت برخورد فرمود.(۷)
۳)سکونت در خانه نامناسب پدری و روشنگری حضرت صادق(ع)
آن حضرت روزی وارد منزل یکی از اصحاب خود شد ولی خانه، خانه نامناسبی بود و شرائط اقتصادی آن مرد اقتضاءخانه بهتری داشت که وقتی علت سکونت در آن خانه را جویا شد آن مرد گفت خانه پدری است و یادگاری… امام فرمود: اگر پدرت در سکونت در این منزل جهالت داشته تو هم باید ادامه دهنده آن جهالت باشی!؟(۸)
۴)کافران حق بهره مندی از خدمات مسلمین را ندارند!
در روایتی که حضرت صادق(ع) با جمعی از اصحاب خود از محلهای عبور میفرمودند و دیدند که مردی غیرمسلمان گرسنه و برهنه است و وقتی حضرت به آن فرد لباس و غذای مناسب داد مورد اعتراض گروهی از اصحاب خود قرار گرفت که «چرا به یک کافر خدمت رسانی کردید؟» که حضرت آنان را متوجه حقوق انسانی هر انسان بر انسان دیگر نمود.(۹)
آیا “اسلاف بحق آن سلفی ها” ، سلفی های امروز نیستند که به بهانه های واهی مسلمین را متهم به ارتباط با بیگانگان میکنند و غافل از آن که خود با روش «سلفی و متحجرانه » خود بیشترین خدمت را به دشمنان دین میکنند!
۴) متهم کردن حضرت صادق(ع) به عدم اعتقاد به «جهاد»
نمونه دیگری از سلفی گری اتهام «بی اعتقادی به جهاد» است که توسط عدهای تندرو به حضرت زده شد و امام هم پاسخ مناسب در موارد متعدد را داده ؛
گاهی از نبود یاران مناسب سخن میگوید (۱۰)
و گاه دیگر از جذب برخی از مؤمنین به دستگاه خلافت را متذکر شده(۱۱)
و زمانی دیگر در قبال زیدیه که میگفتند :
«اختلاف ما با جعفر بن محمد در این است که او اعتقاد به جهاد ندارد»!
«فان الزیدیه یقلولون لیس بیننا و بین جعفر خلاف الا انه لایری الجهاد»
امام این اتهام را از خود دفع کرده فرمود: بلی
«وا… انی لاراه،ولکنی اکره ان ادع علمی الی جهلهم»
که من دانش خود را در کنار جهل آنان نمیگذارم.(۱۲)
۵) توجیه و تأویل سخنان صریح امام صادق
برخی از “سلفیهای شیعی مذهب” برای توجیه عمل و مبنای فکری خود دست به تأویل احادیث امام صادق(ع) میزدند که امام برخورد فرمود:
«فیخرج من عندی فیتأول حدیثی علی غیرتأویله»
آنانکه سخن مرا به معنای دیگری غیر آن معنای خودش تأویل میبردند حق جلوس با مرا را ندارد.(۱۳)
چه بسا شما خواننده محترم از این گونه “سلفی گری و سلفی یان” در حیرت رفته باشید اما حیرت در آنجا بیشتر میشود که همه «تحجر» و «عناد» و «جهالت» خود را به خدای متعال نسبت میدهند و میگویند:
«والله امرنابها»(۱۴)
و این همان چیزی است که امروز هم به انگیزه جهاد و شهادت از سلفی یان روزگارمان میبینیم . و جواب حق تعالی این است که
«قل انالله لایأمر بالفحشاء»(۱۵)
این نمونه ها گزارشی بود از برخورد جدی حضرت صادق (ع) با این گروه “واپس گرا” و “متحجر” .
اما غیر از این راه که مشتمل بر برخورد مستقیم آن امام همام با این فرقه ضاله است راه دیگری دیده میشود که حضرت صادق (ع) از آن راه هم برای ابطال اینان وارد عمل شد و سر استفاده حضرت از شیوه های مختلف در مقابله با “جریان سلفی و تکفیری” در این است که فضای زندگی امام صادق بگونه ایست که این افراد و مشابه این آدمیان اینقدر زیاد است که امام صادق(ع) به سریر فرمود :
«اگر ۱۷ مؤمن واقعی بود من خانه نشین نبودم و دست به جهاد میزدم»(۱۶)
اما آن راهی که بصورت غیرمستقیم امام وارد شد و میتوانیمدر راستای آن ، نقش منفی «سلفی های» زمان امام صادق(ع) را بررسی کنیم، سخنان خود امام صادق(ع) است:
نمونه اول:
این تعبیر امام صادق(ع) است: «ان جاسک یهودی فاحسن مجالستک»(۱۷) که امر فرمود اگر در معاشرت خود همنشین با یک یهودی بودید به رسم مردانگی عمل کنید.
این حدیث نشان میدهد که افرادی در زمان امام بودهاند که برخورد بدی با یهودیان مدینه داشتند و حضرت با این فرمایش کار آنان را مورد تخطئه قرار میدهد وصد البته که آنان که آنچنان بودند، نیستند مگر عدهای «دگم» و «سلفی»
نمونه دوم:
امام صادق(ع):
“ما چنین هستیم که به عیادت مریض اینان (اهل سنت) و تشییع جنازه آنان
میرویم”. (۱۸)
از این حدیث استفاده میشود عدهای از شیعیان چه بسا برخورد نامناسب با برخی از فرق مسلمین داشتند که امام در این مقام هم روشنگری فرموده است.
نمونه سوم:
وقتی شخصی به حضرت صادق(ع) عرض کرد از اقوام ما یک شخصی هست که شیعه نیست، آیا حقی بر من دارد؟ حضرت فرمود: بله دو حق دارد یکی حق رحم و دیگری حق اسلام. (۱۹)
با توجه به همه این نقلهای حدیثی و تاریخی در مییابیم که «سلفی گری» دارای اقسام و مراتبی است از «سلفیگری مذهبی» تا «سلفی گری معاشرتی» و «سلفی گری اقتصادی» و «سلفی گری سیاسی» ادامه یافته که البته دامنه پربحثی دارد.
اگرچه سلفیهای امروز به تکفیر و بعد هم به قتل (حذف فیزیکی) مخالف خود فتوی میدهند اما این تکفیر و قتل مراحل آخر سلفی گری است و آنچه از جریانات واقعه در زمان امام صادق(ع) مطرح شد “سلفی گری” است اما قبل از تکفیر و قتل که مرحله «اتهام زنی» یا «ترور شخصیت» است و همه این عناوین در «افراطی گری» قابل درج است.
ریشه «سلفی گری» در کجاست؟
سلفیها در حدوث و بقاء دارای دو ریشه و منبع تغذیه هستند یکی درونی و دیگر بیرونی.
ریشه درونی
رذائل اخلاقی مثل «تعصب» یا «تکبر» و «خودبینی» ریشهای است که درختی نامبارکی بنام «افراطی گری» تولید میکند که میوه تلخ آن «سلفی گری» است.
شاید بی ارتباط با بحث ما نباشد که مرحوم کلینی از امام صادق(ع) نقل میکند که «حب ریاست» منشأ خطرناکترین اعمال است و بعد میفرماید :
«آنکه حب ریاست دارد ملعون است و آنکه در قلب خود به ریاست فکر میکند هم ملعون است».
لذا امام باقر(ع) که به آینده “سفیان ثوری” توجه دارد فرمود:
یا سفیان لاتتبع هواک»(۲۰)
آیا سلفی دیروز مثل سفیان ثوری که در نهایت بیادبی روش امام صادق(ع) را برخلاف سیره رسول خدا(ص) معرفی میکند و به قول امروزیها «رسانهای» میکند و نیز سلفی امروز که حکم به خروج یک طائفه تعریف شده از جهت مبانی دینی ( در حدی که اساتید جامع الازهر بر حقانیت او اقرار کردهاند) یعنی «شیعه» میدهد ، غیر از «حب ریاست» و «تک بینی» و «برتری طلبی» است؟
ریشه بیرونی
همانطوری که امروز حمایتهای استکبار جهانی از «قوم سلفی ها» بر کسی پوشیده نیست. سلفیهای زمان حضرت صادق(ع) هم از این حمایتهای حاکمیتهای جور بیبهره نبودند ، اضافه برآنکه شیوه متظاهرانه و منافقانه منصور دوانقی بر ساده زیستی بوده!.
در یک نقل آمده که امام باقر(ع) به همان سفیان ثوری که بارها امام صادق را بعداً مورد اعتراض خود قرار میداد فرمود
«یاسفیان لاتذهبن بک المذاهب علیک بالقصد و علیک ان تتبع الهدی»
که همه هدایت را در قرآن و تبعیت از امام صادق(ع) معرفی فرمود.(۲۱)
آنچه ما را نسبت به این شخص و حرکات اعتراضی او و امثال او مشکوک میکند دفاع ضمنی است که این قماش از داعیه داران حفظ ارزشهای دینی ، از بنی امیه است .(۲۲)
راه فرار از اندیشههای سلفی
راه فرار از اندیشههای و بعد رفتاری سلفی که همان تندروی و استناد تندروها به منابع دینی است در گرو شناخت صحیح انسان و راهنمای ابدی انسانهاست که همان نقل (شرع) و عقل است.
الف) فطرت
«فطرت» مهمترین نعمت الهی است که همه و همه انسانها از آن بهرهمند شدهاند و هیچ کس خالی از فطرت نیست و این «فطرت» همان ترسیم کننده اصلی ساختمان خلقت بشری است و متمایل به «حق و حقیقت»بودن است و اگر این زمینه درونی انسان بنام «فطرت» مهمان ” قرآن” و “سنت” و نیز “عقل” شد شکوفا میشود و آن را از “افراط و تفریط” ، از «غلو» و «سلفیگری» نجات میبخشد. اما اگر همین «فطرت» دستخوش دستبردهای «جهالت» گردد دفن میشود .
ونتیجه اش این میشود که آنچه حق نیست را حق پنداشته و سخت بر آن پای میفشرد
ب) تمسک به قرآن
در قرآن شریف آیات زیادی در باب اینکه مسلک “سلفی یان” به توجه در اندیشه و رفتار به نیاکان است، آمده.
بعنوان نمونه در مورد حضرت شعیب آمده که مخالفان به این پیامبر خدا گفتند :
«اصلاتک تأمرک ان نترک مایعبد آباؤنا…»
یعنی دین تو، از تو خواست ما از دین پدرانمان دست برداریم؟!(۲۴)
در مورد قوم موسی نیز اینطور آمده که گفتند:
«ما سمعنا بهذا فی ابائنا الاولین»(۲۴)
که چنین سخنانی را از نیاکان خود نشنیده ایم:
ودر مورد قوم حجاز قبل از اسلام هم آمده:
«اناوجدنا آباء فاعلی امه وانا علی اثارهم مقتدون»(۲۵)
در مورد انسانهای منفی که اهل فحشاء و گناه هستند هم فرمودکه داعیه اینان این است :
«وجدناعلیها آباءنا»(۲۶)
قرآن شریف در پاسخ به همه این ادعاهای بیاساس به اهل ایمان متذکر میشود که:
«لاتتخذوا »(۲۷)
این چنین امورات خود را بنا مگذارید
«لوکان آباؤهم لایعقلون شیئنا ولایهتدون»(۲۸)
چراکه اگر نیاکان شما از نعمت عقل و هدایت بیبهره بودهاند ، شما هم باید راه آنان را پیش گیرید!؟.
در اینجا که سخن از «بی عقلی» سلفیها در قرآن مطرح میشود تعبیر زیبای استاد مطهری در خور توجه است که فرمود :
«این گونه تعصب ها ، گوسفند صفتی است».(۲۹)
ح) تمسک به سیره رسول خدا(ص) و اهل بیت(ع(
سیره رحمانی رسول رحمت(ص) در موارد مختلفی که در قرآن آمده(۳۰)، همه و همه آن گویای غلبه رحمت و عطوفت بر غضب نسبت به همه افراد بشری است.
در این بخش به این روایت توجه فرمائید که خود آنجناب وقتی در مقام بیان شبیهترین مردم بخود را معرفی میکند در ردیف اوصاف اخلاقی انسانهای برتر به این وصف اشاره میفرماید که:
«اشدکم حباً لاخوانه فی دینه..»(۳۱)
نتیجه آن است که هر که در اعمال محبت نسبت به مسلمین قویتر و شدیدتر باشد به پیامبر(ص) شباهتش بیشتر است.
باز در اینجا این سؤال به ذهن میاید که این گروه های خشن سلفی که مدعیان تابعیت از سنت هستند ، آیا واقعا از پیامبر رحمت تبعیت میکنند؟!
اما سیره اهل بیت(ع) در این مورد اینقدر ادله و شواهد زیادی است که جا برای کوچکترین گمانی تمیگذارد که سیره “سلفی ها و متحجران ” از ریشه باطل است .
فقط به یکی دو نمونه اشاره کنیم:
امام علی(ع) فرمود :
«شیعتنا… سلم لمن خالطوا»(۳۲)
یعنی فردی که باشیعیان ما در ارتباط است در امنیت از اوست و هیچ خطری از ناحیه شیعیان ما کسی را تهدید نمیکند.
و یا امام صادق(ع) در بیانی فرمود:
«شیعیان ما در برخورد با جاهلان ، حداکثر دوری را رعایت میکنند .»(۳۳)
و از همه این بیانات روشنتر برای استدلال بر ابطال حرکات بیمبنای «سلفی ها» این فرمایش امام علی(ع)که در نامه به مالک اشتر است که فرمود:
«… به هر انسانی رحم کن چرا که در خلقت با تو شریک است»(۳۴)
د – تمسک به عقل
آنانی که به مبانی عقلی آشنائی دارند هیچ تردیدی نیست که «عدل» حسن است و «ظلم» قبیح است و از «عدل» بالاتر «احسان» است که ،احسن است و لذا در متون دینی نیز «عدل» و «احسان» در کنار هم آمده است.(۳۵)
بله به همین جهت است که خلیفه ی متحجر و متجاهر ،متوکل عباسی در دروان حاکمیتش “تعقل ” را تعطیل و “تعبد” را روش عمومی برای همه رعیت و مردم قرار داد.و روش او چنان در میان مردمان جاهل جواب دادکه “احمد بن حنبل ” بایک افق تاریک تعبدمسلکی ظهور کردو چنان مردمانش به او ارادت پیدا کردند که ۱۸هزار نفر در تشییع او شرکت کردند . (۳۶)
آیا در قضاوت عقل ، حرکات سلفیها و تندروها حقانیت دارد؟ وآیا سلفیگری “عدل” است؟ آیا به مقتضای «احسان» است ؟ گرچه در این نوشته «بررسی دیدگاه و روش امام صادق در مصاف با سلفی ها» مورد غرض قرار گرفت اما به جهت آشنائی بیشتری با تغایر افکار این قوم با قرآن و سنت و عقل و خواستگاه آنان از «سلفی گری» شان کمی از متن موضوع به حاشیه پرداخته شد.