خبر پارسی – مستانه مرتب – عرفان در تعریفی جامع به مفهوم شناخت رازگونه و نهانی برای یافتن و پیوستن به حقیقت از طریق شهود و تجربه ی درونی است که در مکاتب و مذاهب مختلف جهان به چشم می خورد و شناختی حقیقت گرایانه و تلاشی فراتر از واقع گرایی حسی و عقلی و آمیخته از عشق و ذوق و اشراق است. به تازگی در جوامع مختلف مخصوصا کشور عزیز خودمان شاهد رشد بی رویه مکاتب و فرقه های نوظهور بی شماری هستیم که با نام عرفان فعالیت می کنند. این گروه ها تقسیم بندی های مختلفی دارند و نمی توان با همه آنهایک گونه برخورد کرد. برخی از آنها مثل دراویش ریشه های دینی دارند. بعضی زاده افکار مدرن هستند. عده ای حالت دوگانه دارند و بین سنت و مدرنیته دست و پا می زنند و برخی دیگر شیادهایی هستند که از سادگی انسانها سو استفاده می کنند. به طور کل رشد همه ی اینها نشان دهنده نوعی نیاز فراموش شده در انسان امروز است. بنا بر گفته وزارت اطلاعات تا به حال ۱۳۰ فرقه در کشور شناسایی شده که گویای آوارگی تفکر و نه گرایش به خدا و عرفان است که این خود نشان دهنده ضعف در آسیب شناسی ها و مدیریت فرهنگی است. بسیاری از کلاس های عرفانی در واقع نوعی فرقه جدید در لباس دین و مذهب است که اگر برای هر قوم و ملتی ارائه شد آن را مغایر با اندیشه های خود نداند و در قدم اول موضع نگیرد.با تحقیقی کوتاه و صحبت با آموزگاران این گونه عرفان ها به سرعت متوجه بدعت ها و نوآوری های سلیقه ای در مذهب می شویم که هرگز نمی توان آن را نگاه نو و سالم به دین تلقی کرد. به طور مثال یکی از مسائلی که در آموزه های یکی از این عرفان های پر طرفدار و مدعی مذهب آمده، تفسیر عجیب و غریب علت سجده نکردن ابلیس به آدم است و تفسیر این است: برای بوجود آمدن چرخه ی جهان، دو قطبی بودن لازم بود و یک عامل تضاد ضرورت داشت،برای این منظور خداوند به ابلیس ماموریت داد که به فرمان سجده بر آدم اعتنا نکند و او نیز این ماموریت را پذیرفت!!!!در واقع این فرقه مدعی است خداوند(نعوذ بالله) جلوی حضرت آدم تئاتر راه انداخته و با ابلیس دست به یکی کرده!سوال اینجاست که چنیین خدایی در ذهنت را چگونه می پرستی و با آن به عرفان هم می رسی؟؟!! از این نمونه تفکرات مضحک و متناقض با دین در این فرقه های مثلا عرفانی زیاد به چشم می خورد و اصرار آنها بیان حرف هایی جدید و قصه ها و ادعاهای تازه برای جذب مخاطب است که “تجدد” را جایگزین “تعقل” کرده است. با اندکی تامل می توان فهمید هدف و نیت آنها هر چه هست،گسترش مذهب و وصال به حق و حقیقت نیست، یا هدف بدعت و نابود کردن مذهب است یا قضیه ریشه در کلاهبرداری ها و سرکیسه کردن مردم دارد. این کلام سعدی که (رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند) را همه ما قبول داریم و نمیخواهیم بگوییم عرفان یک مقوله ی غیرممکن است اما بر خلاف ادعای این گروه ها در مورد سرعت رسیدن به عرفان باید متذکر شویم که عارف شدن قرص و آمپول ندارد و بدون ریاضت و تلاش و ترک گناه ممکن نیست. شناخت خداوند در مرحله اول و آخر در درون خود انسان اتفاق می افتد.هرکس به اندازه ی قلب و روح و دانش شخصی و نیاز درونش خدایی دارد که در همه مراحل زندگی همراهش است و نیازی نیست برای داشتن و همراهی او عرفان هایی را دنبال کنیم که پشت پرده اش را نمی دانیم. یکی از گروهها که طرفداران بسیاری جذب کرده مدعی است با اتصال به شعور کیهانی می توان بدون هیچ دارو و عارضه هر بیماری لاعلاجی را درمان کرد و آن را فرادرمانی نامیده اند. سوال اینجاست که آیا عرفان شاخه ی جدیدی از علم پزشکی است؟ و آیا خداوند چنین تخصص و علمی را به یک نفر داده که بتواند تمام بیماری ها را درمان کند؟! یا شاید عرفان های نوظهور شاخه جدیدی از اخاذی یا آینه ی عقب ماندگی فرهنگی و ضعف های شخصیتی است؟ جالب اینجاست که در این کلاسها به نام خدا و مذهب مسائل غیر اخلاقی بسیاری اتفاق می افتد. انتهای بیشتر این کلاس ها ختم به خرافه گرایی و دعا نویسی و رمالی و جن گیری می شود و حتی خودکشی،دیگرکشی و خونخواری هم دیده شده است. اکثر اعضای فرقه های نوظهور اشخاصی سرخورده و به هم ریخته و آرامش طلب هستند که به تنهایی قادر به یافتن پاسخ مشکلات خود نمی باشند.اگر یک مرکز روان درمانی قوی در جامعه وجود داشته باشد که ضمیرهای آشفته را با راه و رسم مهارت های مدیریت ذهن و روان آرام کند مطمئن باشید که همه ی فرقه های نوظهور عرفانی از جامعه محو خواهند شد و نام عرفان هم آلوده به هر سو استفاده ای نمی گردد.