خبر پارسی – وحید دلپسند – “اگر یه جوری می شد که داور همین الان سوت پایان بازی رو می زد همه ما راضی بودیم”. این شاه جمله! فردوسی پور در میانه بازی با ارژانتین بود؛ وقتی که هنوز موتور بازیکنان ما روشن نشده و تیم مسی حاکم بر توپ و میدان بود. این جمله و جملاتی از این دست به خوبی نشان می داد که چگونه بیان به اصطلاح واقع بین و تاحدود زیادی تقلیل گرا و خود کم بین رایج در بین برخی گزارشگران فوتبال سیما (که به جرات می توان گفت که تاثیر پذیر از سبک عادل فردوسی پور است) در زمان پخش بازی های ملی می تواند به شدت ازاردهنده و مخرب باشد. مخرب روحیه امید و همبستگی ملی که در چنین دقایقی در میان بینندگان تلوزیونی بازی موج می زند.
در دانش و اطلاعات نسل دوم گزارشگران فوتبال سیما تردیدی نیست. عادل و یارانش که از میانه های دهه هفتاد با بیانی جامع (اطلاعات عمومی به روز + دانش فوتبال) جای گزارش های کرخت و سنتی گزارشگران سابق را پر می کردند، به خوبی می دانستند که با پوست اندازی جامعه ی از جنگ بیرون آمده ایران و ورود نسل بالنده ی متولدین دهه پنجاه و شصت به عرصه ی اجتماع، اقبال عمومی به شیوه ی اطلاعات محور گزارشگری آنها تردید ناپذیر خواهد بود.
از حق نمی شود گذشت که استعداد و پشتکار همین نسل دوم بود که در کنار فشار مطالبه نسل جوان جامعه ایران عملا شبکه سوم سیمای ملی را به ویترین عرضه ناب ترین و به روز تربن مسابقه های فوتبال جهان اعم از باشگاهی و ملی می کرد؛ جایی که پخش بازی ها با گزارشگری دلنشین همین مجریان همراه می شد و دقایق لذت بخشی را رقم می زد.
اما یک مشکل وجود داشت. این گزارشگران در زمان گزارش بازی های ملی قادر به انتقال آن حس و لذت بازی های خارجی نبودند. مزدک و عادل هیچگاه نمی توانستند هم حسی لازم را در این بازی ها با بیننده هیجان زده ی بازی برقرار کنند. آنها در ذهن خود دایم به دنبال جستجوی رد تفاوت های انکار ناپذیر فوتبال وطنی با بازی خارجی ها بودند در حالی که بیننده تلوزیونی بازی های ملی در جستجوی حماسه می گشت و در ساق پای ملی پوشانش رد اسطوره هایی را می جست که قرار بود هریک سرنوشت بازی را برایش رقم بزنند. درست مثل ملبورن؛ مثل خداداد؛ مثل لیون؛ مثل استیلی و مهدوی کیا؛ مثل خیابانی و آن بیان حماسی جاودانه اش. جواد خیابانی؛ همان که این روزها استاد خطاب می شود و خطاهای بیانی اش در زمان گزارش بازی های خارجی و جام جهانی سوژه صفحات شبکه های اجتماعی است. اما خیابانی به اعتراف دوست و دشمن از عناصر انکار ناپذیر حماسه آفرینی در ملبورن بود. چگونه است که گزارشگری این گونه فاصله ای از عرش تا فرش را طی می کند؟!
اما اگر به گزارش های همین روزهای خیابانی دقت کنید تفاوت چندانی با گزارش تاریخی بازی ملبورن نمی بینید. همین خطاهای بیانی آن جا هم وجود دارند. جمله بندی های ناقص و استعاره ها و تشبیهات عجیب و غریب، همه و همه در گزارش ملبورن هم هست با این تفاوت که امروزه گاف تلقی می شود و برخی بینندگان را عصبی می کند (تا آنجا که با ادعایی اغراق آمیز آنها را به بستن صدای گیرنده ها وامی دارد) در حالیکه همان بینندگان به ملبورن و آن گزارش و آن بازی نگاهی نوستالژیک دارند.
درست مثل عادل فردوسی پور و مزدک میرزایی؛ شیوه گزارشگری آنها هم در زمان اجرای بازی های ملی با خارجی تفاوتی ندارد. دقیقا همان رویکرد بیانی جامع (اطلاعات+ دانش) در هردو گونه بازی ها دیده و شنیده می شود؛ و اتفاقا اشکال و ایرادها هم از همین نقطه آغاز می شود؛ جایی که اصل تفکیک ناپذیری به درستی رعایت نمیشود. به عبارتی، در زمانی که بیننده سیمای وطنی پای گیرنده نشسته و فشار خون و تپش قلبش به منتهای الیه خود رسیده از گزارشگر تلوزیونی انتظار می رود با در پیش گرفتن لحن و بیانی حماسی به هم حسی با بیننده دست زده و در امید افزایی و دمیدن در روح فداکاری و جنگندگی و تلاش و از همه مهمتر حمایت بی دریغ از بازیکنان ملی، دوشادوش آنها وظیفه حمایتی خود را انجام دهد نه اینکه با تکرار ملال انگیز و پی در پی کاستی ها و فاصله بین دو فوتبال و تحقیر بازیکنان و به رخ کشیدن کمبودهای تجربی و میدان نادیدگی و… به تقلیل تلاش یک گروه امیدوار از ورزشکاران ملی بپردازد.
یعنی کاری که جواد خیابانی می کند و بیانش را در خدمت افزایش حس همبستگی و غرور ملی و تهیج بینندگان و چه بسا بازیکنان در می آورد اما مزدک میرزایی و عادل فردوسی پور هیچ گاه از پس آن بر نمی آیند. در واقع ایراد از هیچ کدام از این دو هم فرد نیست؛ ایراد اصلی از مدیریت توزیعی گزارش بازی هاست؛ تردیدی نیست که سبک گزارشگری و بیان حماسی خیابانی (به عنوان یک مصداق) مناسب و شایسته ی اجرای بازی هایی است که به نوعی با غرور ملی پیوند خورده است در حالی که همین گزارشگر به هیچ وجه مناسب برای اجرای بازیهای خارجی و بین المللی نیست چرا که در زمینه اطلاعات فوتبالی و دانش فنی(به عنوان ابزار دست گزارشگر این بازی ها) از کمبود های اساسی رنج می برد؛ درست برخلاف عادل فردوسی پور و مزدک میرزایی. این دو اصولا عادت ندارند و اصلا در زبان و بیان آنها به کارگیری شگردهای ادبی (استعاره و تشبیه و تمثیل) راهی ندارد تا به وسیله آن بتوانند یا بخواهند گفتاری حماسی را در زمان اجرای بازی های ملی به کار گیرند. بیان آنها رسمی و یک نواخت و سرشار از اطلاعات فوتبالی و تا حدودی هم دانش فنی است. یعنی همانی که مناسب اجرای بازی های بین المللی و باشگاهی داخلی است.
این روزها جواد خیابانی به شدت زیر ضرب برخی بینندگان ناآگاه بازی های جام جهانی است. حملاتی که از حق نمی شود گذشت که گاهی ناجوانمردانه و غیر منصفانه است تا جایی که به خوبی مشاهده می شود از حجم اعتماد به نفسش در زمان گزارش بازی ها کاسته شده و او را به تلاشی غیر ضرور و فرسایشگر برای ترک عادت مالوف کشانده است. شاید عادل و مزدک و جواد خیابانی خودشان هم به درستی ندانند که ویژگی های زبانی و بیانی شان چیست؟! شاید مدیر توزیع گزارش های فوتبالی سیما قدرت تحلیل سبک گزارشگری این گزراشگران را نداشته باشد و یا شاید هم اساسا در آن جا هم درست مثل سایر نقاط آن دستگاه عریض و طویل برنامه ساز، نوعی انحصار و مالکیت خودخوانده به وجود آمده که توزیع منصفانه و علمی بازی ها را با اشکال مواجه کرده باشد؛ اما هرچه هست سامانه گزارشگری بازی های فوتبال تلوزیون به ویژه در این روزهای حساس جام جهانی نیاز به این دارد تا با درک درست از خصلت ها و ویژگی های هر گزارشگر، انتخاب درستی برای بازی ها داشته باشد. خیابانی بهترین انتخاب برای بازیهای ملی است درست همان گونه که عادل و مزدک را جز برای بازی های حساس بین المللی و خارجی نباید خرج کرد. و البته ذکر الزامی یک نکته که این نام ها که امد به عنوان نمونه های شاخص این دو سبک در گزارشگری فوتبال سیما بود و الا پشت سر اینها دیگرانی قرار می گیرند که چه بسا جوانتر یا پیشکسوت تر هم باشند:وارث و شفیع و کوتی و یوسفی در یک سو، علیفر و سیانکی و احمدی و کوثری در سوی دیگر…