نگاهی به دیپلماسی پیامبر(ص) ؛دکتر صادق حقیقت روشهای پیامبر مبتنی بر گفتوگو و تسامح حداکثری است/ سیاست اسلامی مبتنی بر اخلاق اسلامی و معطوف به سعادت است /با نواندیشی دینی میتوان به تعامل جهانی رسید
خبر پارسی – دکتر سید صادق حقیقت، استاد دانشگاه و نظریه پرداز حوزه اندیشه سیاسی اسلام در گفت وگو با شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه)، با بیان اینکه پیروان مذهب تشیع و تسنن با کنار گذاشتن اختلافات تاریخی خود می توانند از تندروی اسلامی و ایجاد انحرافات در دین محمد(ص) جلوگیری کنند، گفت: دنیای امروز با پیش گرفتن جریان نواندیشی که برگرفته از فقه سیاسی و سیره پیامبر و ائمه است می تواند با صلح همراه و همگام باشد، به حقوق ملتها احترام بگذارد و در نهایت با جهان مدرن تعامل سازندهای داشته باشد.
متن گفت وگوی شفقنا با دکتر حقیقت را می خوانید:
* پیامبر اسلام در زمان حکومت خود چه اهداف دیپلماسی در داخل و خارج از عربستان داشتند و به چه دلیل ارتباط برقرار کردن را ضروری می دانستند؟
قبل از هر بحثی باید تعریف خود را از دیپلماسی را ارائه کنیم تا بتوانیم از اهداف دیپلماسی پیامبر سخن بگوییم. دیپلماسی روشی مسالمت آمیز از طریق گفت وگو و مذاکره برای حل و فصل و پیشبرد اهداف در حوزه خارج دولت است؛ بنابراین در تعریف دیپلماسی گفت وگو، مذاکره و روش های مسالمت آمیز برای حل و فصل مسایل و اختلافات محفوظ گرفته شده است پس اگر از دیپلماسی پیامبر سخن می گوییم سوال به بیان دیگر این است که پیامبر از چه روش های مسالمت آمیزی برای حل و فصل مسایل خارج خود استفاده می کردند. با توجه به اینکه دین اسلام دین جهانی و خاتم بود، پیامبر وظیفه داشتند که پیام اسلام را به جهانیان برسانند و پیام الهی این بود که همه مردم به دین اسلام درآیند و متدیان ادیان ابراهیمی همانند دین یهود و مسیحیت نیز به آخرین دین الهی ملحق شوند. بدیهی است که ادیانی که الهی نبودند یا اقوامی که دین خاصی نداشتند، آنها نیز به طریق اولی باید به اسلام بگروند بر این اساس پیامبر دعوت را به عنوان مقدمه گسترش دین اسلام معرفی کردند و دین اسلام با دعوت مسالمت آمیز و معرفی اسلام آغاز شد.
اساس پیشرفت اسلام مبتنی بر شیوه های مسالمت آمیز و روش های اخلاقی و همزیستی با ادیان و ملل دیگر بود. اسلام در سرزمینی ظهور کرد که از نظر فرهنگی بدترین و منحط ترین فرهنگ های آن زمان را داشت. فرهنگ عرب آن زمان بسیار عقب مانده تر از دو ملت ایران و رم بود و دقیقا به همین دلیل خداوند دین اسلام را در چنین سرزمینی نازل کرد. پیشرفت اسلام در شبه جزیره و سپس در جهان بسیار سریع بود و به زودی به یک ابرقدرت در مقابل ابرقدرت ایران و رم تبدیل شد. این پیشرفت شگرف نبود، جز به خاطر مبتنی بودن دیپلماسی پیامبر و مسلمانان بر اخلاق و همزیستی مسالمت آمیز با ادیان دیگر. اگر دین اسلام مبتنی بر لشکرکشی و زورگویی به ملل دیگر بود هیچ گاه نمی توانست به این موفقیت های چشمگیر نایل شود.
* پیامبر در دیپلماسی خود برای اشاعه مقاصد الهی، دعوت ادیان دیگر به همزیستی مسالمت آمیز، نشر فرهنگ و معارف اسلامی و همچنین حفظ استقلال حاکمیت و منافع اسلامی چه ابزارها و روش هایی را به کار می گرفتند؟
حقیقت: کتابی دارم با نام «مبانی اهداف و اصول سیاست خارجی دولت اسلامی» که در آن کتاب روشها و ابزارهای به کار گرفته شده از سوی پیامبر در دیپلماسی و روابط خارجی خود اشاره شده است. در آن کتاب به مبانی، اصول و اهداف سیاست خارجی دولت پیامبر و به طور کلی دولت اسلامی اشاره کردم. چند مساله مهم در این کتاب وجود دارد که به شکل خلاصه در پاسخ به سوال شما به آنها اشاره میکنم؛ یکی براساس تعریفی است که از دیپلماسی ارایه شد، گفتوگو و مذاکره مهمترین ابزار پیامبر برای پیشبرد اهداف خود بود. پیامبر هیچگاه با هیچ یک از دشمنان خود قهر نکردند و روابط خود را با هیچ کس قطع نکردند. به بیان دیگر اصل اول در دیپلماسی پیامبر ایجاد رابطه و اصل گفتوگوست در واقع با قطع ارتباط با دشمنان به اهداف اسلامی نمیتوان رسید، اگر دیپلماسی پیامبر مبتنی بر دعوت و معرفی اسلام است، این امر جز با گفتوگو و مذاکره حاصل نمیشود بنابراین نتیجهای که میتوان گرفت این است که دولت اسلامی به طور کلی قطع روابط را نمیتواند از دیپلماسی پیامبر برداشت کند.
مساله دوم این است که اصلی داریم به نام اصل تعهد به قراردادها و پیمانها. اعم از قرادادها و پیمانهای داخلی و خارجی است. پیامبر براساس اصل پایبندی به قراردادها از بسیاری از مسایل و اهداف خود گذشتند. به بیان دیگر اگر در اسلام اخلاقی معین و مشخص شده این اهداف توسط قراردادهایی که دولت پیامبر یا دولت اسلامی به طور کلی میبندد، محدود میشود. به طور مثال مسوولیتهای یک دولت اسلامی، شامل کمک به مردم جهان، گسترش دین اسلام و کمک به مردم اعم از مسلمانان در ابعاد مختلف، چه ابعاد نظامی و چه غیر نظامی میشود، اما در غیر موارد مسوولیتهای فراملی فوری و ضروری اینگونه مسوولیتها توسط قراردادهای بینالملی محدود می شود و اگر دولت اسلامی خود را به وسیله قرارداد محدود کند مسوولیتهای فراملی دولت اسلامی به این وسیله تحدید میشود. اصل دیگری که میشود به آن اشاره کرد، اصل نفی سبیل است که براساس آیه «ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا» خداوند هیچ راهی را برای تسلط کفار بر مسلمانها باز نگذاشته است و دولت اسلامی اگر با ابزار گفتوگو و قرارداد بر سر میز مذاکره با دیگر کشورها و حتی دشمنان خود مینشیند، یک اصلی بالای سر این اصول قرار دارد و آن اصل این است که قرارداد و گفتوگو نباید به راه تسلط کفار بر مسلمین منجر شود.
اصل دیگری که در دیپلماسی پیامبر وجود داشت تاکید بر اشتراکات بود. پیامبر میدانستند که یهود، نصارا و دیگر اقوام یک روزه مسلمان نخواهند شد بنابراین براساس آیه قرآن که فرمود: «تعالوا الی کلمه سوا بینا و بینکم» تاکید بر اشتراکات میکردند به این معنا که ادیان دیگر با اسلام در نقاط اشتراک خود جمع شوند و اختلافات خود را تا حد ممکن کنار بگذارند.
اصل دیگر، اصل مرحلهای بودن تحقق آرمانهای اسلامی است. به طور مثال پیامبر به دنبال دولت سازی بودند و میخواستند که دولت اسلامی تاسیس کنند، اما این آرمان در مکه محقق نشد بنابراین دورهای را پیامبر در مکه برای دولت سازی، مقدمه سازی کردند و در مدینه این کار را انجام دادند حتی احکام شریعت نیز به شکل مرحلهای از طرف خداوند ابلاغ میشد بنابراین پیامبر برای رسیدن به آرمانهای خود به شکل مرحلهای و گام به گام دست به اقداماتی سیاسی و اجتماعی میزدند و از جمله آن دولت سازی بود که در مدینه صورت گرفت.
* پیامبر در سخنی می فرمایند که من برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شده ام. حضرت محمد(ص) در برخورد با مخالفان، دوستان و اقلیت ها چه دیپلماسی اخلاقی را پیش می گرفتند؟
حقیقت: براساس این فرمایش پیامبر هدف تشکیل دولت خود را اتمام و تکمیل اخلاق دانستند. بنابراین یکی از تفاوتهای سیاست اسلامی با سیاست سکولار این است که سیاست اسلامی مبتنی بر اخلاق اسلامی و معطوف به سعادت است، اما سیاست سکولار معطوف به سعادت نیست بلکه آن چیزی که در فقه سکولار اهمیت دارد، منافع ملی و مفاهیمی از این قبیل است، اگر در مثالهایی مانند اعزام گروهی از یاران پیامبر به حبشه دقت کنیم میبینیم که نجاشی پادشاه حبشه از برخوردی که علی بن جعفر کرد، متأثر شد و آن اخلاق محوری این هیات اعزامی بر مسایل سیاسی و حاشیهای غلبه داشت. شاید بتوان گفت که پیامبر در تبلیغ خود سه مرحله را به شکل طولی پشت سرگذاشتند، مرحله اول دعوت سری بود که چند نفر از اطرافیان خود را مطلع کردند که به پیامبری مبعوث شدهاند و مرحله دوم اقوام و نزدیکان خود را انذار کردند و در مرحله سوم تبلیغ به شکل همگانی درآمد. پس حتی دعوت دوستان، اقوام و مسلمانان نیز به شکل مرحلهای تحقق پذیرفت. پیامبر براساس اخلاق محوری خود با کسانی مانند عبدالله بن اُبی که رییس منافقان بود نیز برخورد انسانی کردند. شاید بتوان این اصل را در برخورد پیامبر با مخالفان و دشمنان خود، «تسامح حداکثری» نامید. به این معنا که اگر پیامبر یک درصد هم احتمال میدادند که کسی به راه حق بیاید با او برخورد خشن نمیکردند مثلا عبدالله بن اُبی به عنوان ریس منافقان کسی است که آیه ۸ سوره منافقون درباره او نازل شده است و او گفته است که اگر پیامبر بازگردند به مدینه ایشان را اخراج خواهیم کرد، اما هرچند اطرافیان پیامبر میگفتند که او را باید کشت و هر چند مادر عبدالله بن اُبی نزد پیامبر آمد و گفت اگر او را باید کشت خود من دوست دارم که عامل این مساله باشم ولی پیامبر فرمودند، حکم او قتل نیست یعنی پیامبر حتی در مقابل کسانی مانند عبدالله بن اُبی هم تسامح حداکثری داشتند.
* نگاه پیامبر همواره برقراری و تداوم صلح و آرامش بود نه قدرت گیری و خون خواری. امروز وجود گروه هایی مانند تکفیری ها، القاعده و بوکوحرام نشان می دهد که جهان اسلام در مسیر اسلام حقیقی مدنظر پیامبر دچار انحراف شده است. منشأ این انحراف کجاست؟
حقیقت: به نظر من این انحراف از سقیفه آغاز شد. زمانی که حضرت علی(ع) در حال غسل دادن بدن مطهر پیامبر بودند، عدهای برای کسب قدرت در سقیفه جمع شدند. این اختلاف که منجر به کنار گذاشتن فرد اصلح یعنی حضرت علی(ع) شد، انحرافی را در تاریخ اسلام آغاز کرد که نهایتا به حکومتهایی مانند بنی امیه و بنی عباس در طول چندین قرن منجر شد. امروزه نیز انحرافاتی براساس دوری از مسیر پیامبر برای مسلمانان رخ داده است. امروزه اتفاقاتی که در دهه های اخیر شاهد آن هستیم براساس فراموشی روشهای پیامبر که مبتنی بر گفتوگو و تسامح حداکثری است، قابل بررسی است. گروههای تکفیری جنگ، خونریزی و خشونت را به خیال خود از اسلام گرفتهاند، اما رحمت، گفتوگو و تسامح را فراموش کردهاند و تکیه اشتباه بر برخی از مفاهیم همانند خشونت و جنگ و آلت دست شدن برای قدرتهای بزرگ مهمترین عامل برای انحرافات گروههای تکفیری و مصون به گروههای جهادی است.
* اگر بخواهیم دنیای امروز را از نظر دیپلماسی پیامبر مقایسه کنیم در کدام قسمت یعنی اصل گفتوگو، تعهد به پیمان ها و قراردادها و توجه به اشتراکات دچار مشکل هستیم به طوری که نتوانستیم از الگوی پیامبر آنطور که باید و شاید الگوبرداری کنیم؟
حقیقت: در دیپلماسی پیامبر برای دنیا و دولتهای اسلامی امروزی سه جریان فکری وجود دارد. این سه جریان فکری را با هم مقایسه میکنم و نشان می دهم که کدام جریان میتواند وضعیت دنیای امروز مسلمانان را بهتر از قبل کند. یک، جریان سنتی است که به تفاوت دوران مدرن و دوران سنت توجه ندارد و فکر می کند که هر آن چیزی که در زمان پیامبر وجود داشته بدون تغییر برای دوران امروز یا دوران نوین صادق است. در مقابل این رویکرد، رویکرد روشنفکری دینی قرار دارد که در یک کلام میتوان گفت که روشنفکری دینی به فقه سیاسی و کاربرد دیپلماسی پیامبر برای دنیای امروز مسلمانان اعتقاد چندانی ندارد. مبنای این تفکر هم این است که روشنفکری دینی فقه سیاسی را مربوط به عصر و زمانه پیامبر میداند و چون مناسبات قبیلهای زمان پیامبر امروزه در دوران مدرن عوض شده است دیگر برای فقه سیاسی اعتبار و حجیتی قایل نیست. در بین این دو جریان سنتی و روشنفکری دینی، جریان نواندیشی دینی قرار دارد که با اعتقاد به اعتبار و حجیت فقه سیاسی معتقد است که میتوان فقه را امروزین کرد و برداشتها و اجتهادات جدیدی برای دنیای نوین داشت و دولت مدرن اسلامی میتواند از دیپلماسی پیامبر در این راستا کمک بگیرد. نواندیشی دینی معتقد است که اجتهاد و برداشت از فقه سیاسی و سیره پیامبر و ائمه میتواند همراه و همگام با صلح طلبی، احترام به حقوق ملتها و حقوق بشر باشد. من شخصا به گروه اخیر تعلق دارم و معتقدم که نواندیشی دینی نه تنها یک امر ممکن بلکه امری ضروری و لازم است.
* یعنی از نظر شما از طریق نواندیشی دینی میتوانیم به آن تعامل جهانی هم برسیم؟
حقیقت: بله! دولت اسلامی اگر مبنای تئوری خود را نواندیشی دینی قرار دهد، میتواند با مبنا قرار دادن فقه سیاسی در کنار فلسفه سیاسی و با مبنا قرار دادن سنت در کنار تجدد به همروی سنت و تجدد و همروی فلسفه سیاسی و فقه سیاسی دست پیدا کند و با جهان مدرن تعامل سازندهای داشته باشد.
* اگر اسلام واقعی غیر از اسلامی است که گروههای تروریستی نشان میدهند، چرا علما در برابر این گروه ها تنها تکلیف خود را با یک متن به عنوان محکومیت، ادا می کنند. چرا با این گروه ها برخورد جدی تری صورت نمی گیرد. وظیفه اصلی علما و نخبگان کشورهای اسلامی در برابر این گروه ها چیست؟
حقیقت: نکته مهمی که در این راستا میتوان به آن اشاره کرد این است که اختلافات شیعه و سنی و به وجود آمدن فرقه های جدیدی مانند تکفیریها، جهادیها، داعش، النصره، بوکوحرام و الشباب بدون شناخت فقه جهانی و بدون شناخت اهداف ابرقدرتها قابل تغییر نیست. به بیان دیگر اختلاف شیعه و سنی و سلفیگری افراطی بدون توجه به زمینههای سیاسی و اجتماعی و بدون توجه به مطامع ابرقدرتها قابل تغییر نیست. این خواست ابرقدرتها و کشورهایی مانند اسراییل است که بین شیعه و سنی اختلاف بیندازند و از این طریق گروههای افراطی را تقویت کنند به طوری که یک سنی اعتقاد پیدا کند که با کشتن یک شیعه به بهشت میرود یا برعکس. به نظر من در مواجهه با این مشکل دو رویکرد در بین علمای شیعه و سنی قابل مشاهده است. یکی برخورد «محافظه کارانه» است که بسیاری از علمای شیعه و سنی از کنار این مسایل به راحتی میگذرند و متوجه نیستند که هزاران هزار مسلمان براساس این اختلافات شیعه و سنی یا فرق مختلف در دو دهه اخیر کشته شدهاند و به کلیاتی در این زمینه اکتفا می کنند که خونریزی کار درستی نیست یا آن را محکوم کنند در مقابل این رویکرد محافظه کارانه یک رویکرد دیگری وجود دارد به نام «رویکرد تقریبی» که از زمان آیت الله بروجردی و تعاملات ایشان با شیخ شلتوت به وجود آمد. راهی که آیت الله بروجردی و شلتوت شروع کردند این بود که بین اختلافات تاریخی و کلامی تفکیک قائل شدند و گفتند اگر شیعه به امامت حضرت علی(ع) اعتقاد دارد و به خلافت ابوبکر و عمر اعتقادی ندارد، این اختلاف امری پذیرفته شده در بین شیعه و سنی و این مساله تاریخی است و نه کلامی. اگر این مساله تاریخی شد به عنوان یک اختلاف تاریخی قابل بررسی است، اما مسلمانان امروزی اعم از شیعه و سنی نمیتوانند این را مبنای کلامی اختلاف خود قرار دهند. بر این اساس آیت الله بروجردی شیعه بودن شیعه را به تصویر قرآن و سنت نبوی توسط روایات ائمه اطهار تعریف کردهاند یعنی آن چیزی که شیعه را امروز از سنی متمایز میکند این است که روایات ائمه مفسر سنت نبوی و قرآن کریم هستند. اهل سنت این را قبول ندارند، بنابراین این یک اختلاف کلامی است که امروزه ما با اهل سنت داریم و قابل بحث و بررسی است، اما به اختلاف، خشونت، قتل و خونریزی نمی انجامد. آن چیزی که گروههای تکفیری و سلفی را علیه شیعه بر میانگیزد بحث لعن و تکفیر و آن اختلافات تاریخی است. راهی که آیت الله بروجردی و شیخ شلتوت باز کردند منجر به این مساله شد که شیعه به عنوان مظهر پنجم اسلامی شناسایی شود یعنی چهار مذهب در میان اهل سنت و مذهب پنجم هم مذهب شیعه. مصاحبهای که احمد طیب شیخ الازهر حدود دو ماه پیش انجام داد، بسیار در این زمینه مهم است، مصاحبه کننده از احمد طیب میپرسد که دیدگاه شما نسبت به شیعه چیست؟ طیب میگوید: مذهب پنجم است. از او می پرسند، ولی خیلی از فرزندان ما دارند شیعه میشوند. طیب میگوید: اشکالی ندارد مثل اینکه کسی حنفی یا مالکی شود یا برعکس. از او می پرسند، اما شیعه به خلافت خلفا اعتقاد ندارند طیب می گوید: این یک مساله تاریخی است نه کلامی. این مساله که احمد طیب به آن اشاره میکند دقیقا راهی است که آیت الله بروجردی و شیخ شلتوت باز کردند و امروز احمد طیب آن را ادامه میدهد. از احمد طیب می پرسند، فتوایی که چندین نفر از علمای یک کشوری [که منظور او عربستان است] در مورد رافضی بودن شیعه دادن چیست؟ احمد طیب میگوید: مبنا برای اهل سنت الازهر است نه علمای آن کشور.
اگر ما بخواهیم پیرو راستین آیت الله بروجردی در عالم تشیع و اگر اهل سنت بخواهند پیرو راستین شیخ شلتوت در مذهب اهل سنت باشند، راهی که احمد طیب پیش گرفته در بین علمای شیعه باید تقویت شود و راه تقریب بین مذاهب و کنار گذاشتن اختلافات تاریخی مهمترین راه برای جلوگیری از تندروی اسلامی و ایجاد انحرافات در دین پیامبر اسلام(ص) است.
گفت وگو از سمانه معارف- شفقنا