معلم عزیز!جهت دهنده باش؛احساس کن،رنج ببر،نلاش کن و فریاد بزن!
خبر پارسی – فرزاد صدری – پیروان ادیان آسمانی بر این اعتقادند که آفرینش انسان از آدم(ع) آغاز شده و بر همین اساس آفرینش «آگاهی» و لزوم یک «آگاهی دهنده» را نیز باید از همین زمان بپذیریم.برای اینکه اولین خطای آدم ناشی از کمبود همین مسئله بود.(نبود یک آگاهی دهنده).
بعدها از بین ما انسان ها کسانی از خودمان پدید آمدند که به جهت تلاش و سعی بیشتر رهبری و آموزگاری ما را بر عهده گرفتند.مثل حکماء،فلاسفه،پیامبران،شعرا و خطبا و ….نقش همه آنها «جهت به آگاهی بشر» بود.در واقع همه «معلم» بشریت بودند.همه پیامبر،حکیم و یا فیلسوف نیستند،اما می توانند «جهت دهنده» باشند.
«دموستنس» خطیب معرف یونانی که نقش عظیمی در تحرک جامعه داشت،ابتدای زندگیش در ضعف و سستی گذشت،اما برای آنکه بتواند نقش تعلیمی بر عهده گیرد،چنان تلاش کرد که زبانزد زمان ها شد. در کوهستان و بیابان برای سنگ ها حرف می زد و فریاد می کشید.چنانکه برای یک خطبه اش ۷ سال زحمت کشید.
«بودا» معلم اخلاق هند باستان از همه نعمت هایی که در اختیارش بود گذشت تا مفهوم «رنج» را به پیروان خود بیاموزد.
اینان همه انسان های استثنایی بوده اند و لذا کارشان و آثارشان نیز استثنایی بود.اما یک آگاهی دهند،یک جهت دهنده،یک پیامبر و در یک کلمه یک «معلم» آن نیست که چون این ها باشد.حتی نباید فقط و فقط پیرو این ها بود.یک «معلم» باید یک «مجموعه» باشد.باید«کلکسیونی» از «رفتار» باشد.باید «نقش رنگین کمان» داشته باشد.
«دکارت» می گفت:«من می اندیشم،پس هستم». «شیلر» شاعر آلمانی اعتقاد داشت: «من احساس می کنم پس هستم» . «بودا» می گفت: «من رنج می برم پس هستم» .«مارکس» می گفت: «من کار می کنم پس هستم» و بالآخره در این اواخر «آلبر کامو» می گفت:«من عصیان می کنم پس هستم».
اما باید گفت این ها همه هست و این ها همه نیست!«معلم» باید بگوید: «من این ها هستم،پس هستم». او باید رنگین کمان باشد.معلم باید «بیاندیشد» و بخشی از وجودش را به آن اختصاص دهد.باید «احساس» کند.«رنج»ببرد.«تلاش» کند و بالآخره «فریاد» بزند.هر کدام از این ها نباشد متعلمان جای خالی آن را درک خواهند کرد.