باورهای مردم درباره مقبره مادر سلیمان(ع)
یاداشتی از زنده یاد جمشید صداقت کیش
الف. در آثار نوشتاری
خبر پارسی – در آغاز بایستی گفت که متأسفانه باورهای مردم فارس نسبت به مقبره مادر سلیمان (ع) تنها دریک کتاب فارسی به نام فارسنامه ابن بلخی که در سالهای ۵۰۰ تا ۵۱۰ هـ.ق. تألیف گشته، ذکر شده ودر آن تنها یک باور ثبت شده است. بقیه باورهایی که در این جا آمده، از مآخذ اروپایی است کهسیاحان به صورت سفر نامه نوشتهاند.
اگر در زمان ابن بلخی مردم باورهای دیگری نسبت به این آرامگاه داشتند، این مؤلف ذکر می کرد.افرون بر آن، به نظر می رسد که در سده هفتم هجری در دوره اتابکان سلغری اتفاقی مانند کرامات درمورد این آرامگاه رخ داده باشد که اتابک زنگی در آن جا مسجد و مدرسه می سازد و در داخل اتاِآرامگاه، محرابی حجاری می شود و با این ساختمانها، باورهای مردم روز به روز زیادتر و بیشترمی گردد و نشان می دهد که همواره این مکان، محل عبادت و تقدس بوده است. حال ببینیم در اینکتابها چه نوشتهاند.
جزای نگاه کردن در اتاِ آرامگاه
ابن بلخی می نویسد: «هیچ کس در آن خانه نتواند نگریدن، کی گویند طلسمی ساختهاند، کی هرکی در آن خانه نگرد کور شود؛ اما کسی را ندیدهام کی این آزمایش کند».۱ و ۲
همین مطلب را حمدالله مستوفی در سال ۷۴۰ هـ.ق. از روی فارسنامه ابن بلخی عیناً رونویسی می کند:«در فارسنامه آمده که در آن خانه نتوان نگرید از خوف کور شدن؛ اما ندیدیم که کسی آزمون کردهباشد».۳
محل عبادت
با توجه به این که در داخل اتاِ آرامگاه، در دوره اتابکان سلغری محرابی رو به قبله حجاری
می کنند و شاخص قبله نما نیز در سنگ نقر می نمایند، مسلم است که در این اتاِ مردم نماز می گزاردهاند.
حال بایستی در نظر مجسم کرد که روزهای مذهبی که اطراف آرامگاه کران تا کران جمعیت وجودداشته، چگونه مردم موفق می شدند در یک اتاِ کوچک نماز بگزارند؟ تردیدی نیست که وقتی عبارت «مسجد مادر سلیمان(ع)» را به کار می برند، در مسجد قرآن مجید هم وجود داشته.
درباره عبادت و وجود قرآن مجید در این اتاِ فقط از زمانی اطلاعاتی در دست داریم که سیاحاناروپایی در دوره قاجاریه موفق به رفتن به داخل اتاِ آرامگاه شدهاند.
دکتر بروگش که در سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۸۶۱ م. (۱۲۷۶ تا ۱۲۷۸ هـ.ق.) در ایران بوده، در اینمورد چنین می نویسد:
«در درون مقبره چند ورِ از یک قرآن قدیمی مانده است که محافظ مقبره با احترام تمام می بوسد».۴
پس از وی آرمینوس وامبری که در سال ۱۸۶۲ م. (۱۲۷۹ هـ.ق.) از آرامگاه دیدن کرده،می نویسد:
«مسلمانان از داخل آن برای عبادت استفاده می کنند و برای این منظور همیشه چند قرآن در آن جا می گذارند».۵
ادوارد براون (Edward Brouwn) که در سالهای ۱۸۸۷ تا ۱۸۸۸ م. (۱۳۰۴ تا ۱۳۰۵ هـ.ق.) بهایران سفر کرده، ضمن تشریح اتاِ آرامگاه مینویسد: «… و بالاخره در یک گوشه یک جلد قرآن دیدهمی شود».۶
جکسن (Jaekson) در سال ۱۹۰۳ م. (۱۳۲۱ هـ.ق.) می نویسد:
«نسخه فرسودهای از قرآن روی زمین [کف اتاق] افتاده بود که بر اثر بادی که به درون مقبرهمی وزید، ورِ می خورد و حال آن که وجود یک نسخه از کتاب مقدس اوستا این جا بیشتر مناسبتداشت.»۷ و ۸ و سرانجام بایستی گفت که این آرامگاه تا همین اواخر محل عبادت بوده است.
خون اعجاز انگیز
نخستین سیاح اروپایی که از مقبره مادر سلیمان(ع) دیدن میکند و یکی از باورهای مردم فارسرا ثبت می کند، پیترو دلاواله (Pietro Della Valle) است که در سال ۱۶۲۱ م. (۱۰۳۱ هـ.ق.) ازاین آرامگاه دیدن کرده است. وی می نویسد:
«در پاسارگاد، درخت سرو کهنسالی هست که بزرگترین و زیباترین سروی است که در تمام عمردیدهام. بزرگیاش دلیل قدمتش است و دلیل دیگر، اعتقادی است که مسلمانان بدان دارند. از تنهکوچک یکی از شاخههای پایین نوعی صمغ برون می تراود که ایرانیان به خصوص طبقه عوام،معتقدند که این خون اعجازانگیزی است که هر روز جمعه ـ که روز مقدس مسلمانان است ـ از آنمی تراود. در حفره بزرگی که در وسط این درخت وجود دارد و دو تن می توانند در آن جای گیرند،شمع روشن می کنند و این بنا به رسمی است که به موجب آن ایرانیان تمام درختان بزرگ و کهنسالرا گرامی می دارند و عقیده دارند که این درختان پناهگاه ارواح سعادتمند هستند و به همین سبب آنهارا پیر یا شیخ و یا امام می نامند۹ و در نتیجه وقتی که می گویند فلان درخت یا فلان جا پیر است،یعنی روح یک نفر پیر، که روح سعادتمندی است، در آن جا آشیان دارد و از آن جا خوششمی آید».۱۰ و ۱۱ و ۱۲
برگزاری نماز عید قربان
ژان تونو (J. Thevenat) در سال ۱۶۶۷م. (۱۰۷۸ هـ.ق) که از این آرامگاه بازدید کرده،
می نویسد: «مسلمانان شیراز و پیرامون [آن] روز عید قربان [را] در این عبادتگاه ]مقبره مادرسیلمان(ع)] نماز می گزارند».۱۳
همین مطلب را آندره دلیردلند (Andre Daulier Deslands) که همزمان با تونو در ایران بوده،نوشته است.۱۴
تردیدی نیست که وقتی روز عید قربان نماز میگزاردند، مراسم قربانی کردن هم در آن جا به جای می آوردند. ضمناً با وجود آن که فاصله این آرامگاه با شیراز ۱۴۲ کیلومتر می باشد، هجوم مردم ازشیراز و سایر نقاط فارس به پاسارگاد زیاد بوده، چه در سیستم کاروان رو، چند روز (حداقل پنج وحداکثر هفت روز) پیش از عید قربان، بایستی از شیراز حرکت کنند و یکی دو روز هم پیش از عید آنجا باشند تا بتوانند در مراسم عید قربان شرکت کنند. در مورد این که آیا مراسم شتر قربانی هم اجرا می شده است یا نه، اطلاعی در دست نیست.
مقبره مادر سلیمان(ع) زیارتگاه ویژه زنان
در روستای خرقه شهرستان فیروزآباد، امامزادهای به نام امامزاده محمد(ع) وجود دارد که در فاصله تقریباً یک کیلومتری آن، آرامگاه بی بی این امامزاده محمد(ع) به صورت تک اتاقی در دامنهتپهای می درخشد. در این اتاِ فقط یک سنگ قبر وجود دارد و دخیلهای که بدان بستهاند.۱۵
طبق یک قانونمندی کامل، هیچ مردی حق ندارد از این آرامگاه بازدید نماید و این زیارتگاه ویژهزنان می باشد. نمونه چنین بقاع متبرکهای، در پهن دشت ایران وجود دارد؛ از جمله بقعهبی بی شهربانو در ورامین که مردان مجاز به زیارت آن نمی باشند.
تا آن جا که می دانیم و در آثار نوشتاری اروپاییان موجود است، از سال ۱۰۸۳ هـ.ق (۱۶۷۲ م.)تا حدود سال ۱۳۰۰ هـ.ق. (۱۸۹۰ م.) ورود مردان به این آرامگاه ممنوع بوده و این مقبره،زیارتگاهی ویژه زنان بوده است.
نخستین اروپایی که از این آرامگاه دیدن می کند، جوزفا باربارو (Josofat Bardaro) که وی وارداتاِ آرامگاه می شود و در سفرنامه خود از کتیبه عربی آن هم یاد می کند.۱۶
به نظر می رسد که در زمان ورود باربارو یعنی سال ۱۴۷۴ م. (۸۷۹ هـ.ق) ورود مردان به اینآرامگاه آزاد بوده است، اما احتمال دارد که این اجازه ورود به اتاِ آرامگاه را باربارو با اعمال قدرتگرفته باشد چه وی، خواهرزاده دسپیناخاتون، همسر اوزون حسن، پادشاه ایران است که به همراهلشکر کشی این پادشاه به شیراز، به سوی شیراز می آید و چون باربارو همراه دربار اوزون حسن بوده،بنابراین چنین امکانی برای وی وجود داشته است، اما دیگر مردان سیاح از این بازدید محروم بودهاند.
جان استریس (Jans. J. Strays) در سال ۱۶۷۲ م. (۱۰۸۳ هـ.ق) با دیدن مقبره مادر سلیمان(ع)می نویسد که این آرامگاه، زیارتگاه زنان پارسا بوده که «سه بار بر سر قبر می کوبیدند و سه بار آن راهم می بوسیدند و بعد از دعای کوتاهی خارج می شدند».۱۷
در پاسخ به سؤال این سیاح که این قبر کیست؟ یکی از افراد محلی به او می گوید، اجساد حضرتنوح(ع) و همسر و فرزندان وی در آن جا مدفون است.۱۸ وی می نویسد:
«زنها برای زیارت بدان جا می روند و هوا هر چند بد و نامساعد باشد، همیشه مردم با همتی پیدا می شوند که به زیارت آن جا بروند».۱۹
بعد از استریس، سر کرپورتر (Sir Ker Porter) در سال ۱۷۰۶ م. (۱۱۱۸ هـ.ق) ضمن بازدیداز مقبره مادر سلیمان(ع) چنین شرح می دهد:
«نگاهداری این بنا بر عهده زنان روستایی مجاور است. تنها جنس به اصطلاح ضعیف [زنها]۲۰حق دارند نزد بقایای جسد به اصطلاح مادر سلیمان(ع) بروند».۲۱
پورتر در جایی دیگر می نویسد:
آرامگاه «در چوبی داشت و کلید آن دست زنی بود که متصدی آن بود».۲۲
پورتر ضمناً درباره ساختمانها بحث می کند و از دربار دیوان نام می برد که در میان ویرانههای پاسارگاد بوده است.۲۳ و ۲۴
در سال ۱۸۰۹ م. (۱۲۲۴ هـ.ق) که جیمز موریه (James Morier) برای دیدن مقبره مادرسلیمان(ع) می رود، پس از بازدید ظاهری آرامگاه، هنگامی که می خواسته به اتاِ آرامگاه برود، زنان از ورود او جلوگیری می کنند و اجازه ورود به وی نمی دهند.۲۵
در سال ۱۸۴۴ م. (۱۲۶۰ هـ.ق) اوژن فلاندن (Ugine Flandin) ضمن بازدید از آن آرامگاه می نویسد:
«این زمین را با بنایش به اسم مشهد مادر سلیمان مینامند و ایرانیان این مقبره قدیمی را محلعبادت خاصی می دانند به ویژه زنان که به ما گفتند تنها اینان بدان وارد میشوند».۲۶دکتر هنیریشبروگش سفیر پروس آلمان در ایران که در سالهای ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ م. (۱۲۷۶ تا ۱۲۷۸ هـ.ق) درایران بوده است، ضمن شرح آرامگاه می نویسد:
«مدخل آرامگاه را یک شکاف مستطیل شکل به ارتفاع چهار پا تشکیل می دهد که در حال حاضردر این شکاف یک در چوبی کار گذاشته و آن را بستهاند، بعد از آن که با ما زحمت خود را به بالای پایه رساندیم، با این در بسته مواجه شدیم و با اصرار و تقاضای مکرر من، یکی از بومیان اطراف بااکراه تمام آن در را باز کرد، زیرا آنها معمولاً نمی پسندند که یک نفر مسیحی وارد قبر کوروش و یا تخت مادر سلیمان شود».۲۷با توجه به اظهارات بروگش که:
«با این در بسته مواجه شدیم و با اصرار و تقاضای مکرر من یکی از بومیان اطراف با اکراه تمامآن در را باز کرد…» مشخص است که زیارتگاه ویژه زنان بوده است و «مسیحی بودن» فرعی است براصل.
همین اظهارات سبب شده که هانری ماسه (Henri Mase) فرانسوی تصور کند که در زمان اینسیاح، ورود مردان به این آرامگاه آزاد گردیده است.
آرمینوس وامبری در سال ۱۸۶۲ م. (۱۲۷۹ هـ.ق) مینویسد: «مدخل تنگ و کوتاه آن همیشه بازاست… پس از این که با مشکل زیاد(چون می لنگیده) و با کمک دست از پلهها بالا رفتم و اجازهدخول به درون آرامگاه را کسب کردم، از سطوت منظر آن حیران شدم».۲۸
این سیاح نوع اجازه ورود را مشخص نمی کند اما محرز است که اگر ورود مردان آزاد بود، نیازی به اجازه ورود نمی داشت.
در سال ۱۸۸۱ م. (۱۲۹۹ هـ.ق) که مادام دیولافوآ، لباس مردانه پوشیده بوده و وارد اتاِ آرامگاه می شود، با واکنش زنان دهکده واقع می شود. این خانم چنین نوشته است:
«من از پلهها بالا رفتم و یک در چوبی را که سکنه دهکده در مدخل قبر قرار دادهاند، باز کردم وداخل اتاِ بسیار کوچکی شدم… پس از پایان کار روی سنگهای خنک کف اتاِ افتادم و تبشدیدی عارض من شد و در خاطرم هست که زنان دهقان کوشش می کردند که مرا از آن جا بیرونکنند، زیرا که لباس من مردانه بود و مردها نبایستی به احترام مادر سلیمان در مقبره داخلشوند…».۲۹
«از مارسل [شوهرم] پرسیدم که عقیده تو راجع به این قبر چیست و خواستم نتایج بررسی های اورا بدانم.۳۰ او در پاسخ من گفت:… روایتی که [ایرانیان] می سازند، این مقبره متعلق به ملکهای است،به طوری در این نواحی شایع و مخصوصاً در این دهکده پذیرفته شده که دیروز زنان دهقانی بهتصور این که تو پسر جوانی هستی، می خواستند با بی رحمی از بالای مقبره به زیرت اندازند و علتآن هم این بوده که مردان نباید در مقبره زنی وارد شوند و من مجبور شدم که با سنگ به آنها حمله ورشوم».۳۱
با واکنشی که زنان دهکده مشهد امالنبی(ع) نشان می دادند، هنوز این سنت پا بر جا بوده که مردان نبایستی از این اتاِ آرامگاه دیدن کنند، اما تردیدی نیست که با افزایش سیاحان در دوره قاجاریه وبحث مطرح شده مقبره کوروش، با پرداخت انعام و رشوه به کلیددار آرامگاه و یا بنا بر توجه سیاحان به این آرامگاه برای کشف راز بیشتر و نیز توصیه آنان به مقامات دولتی و به کدخدای این روستا وغیره مبنی بر این که از ورود مردان به اتاِ آرامگاه جلوگیری نکنند، پای مردان به اتاِ آرامگاه بازمی شده، به صورتی که شش سال بعد از دیولافوآکه ادوارد براون در ایران مسافرت می کرده، با دیدنآرامگاه وارد اتاِ آرامگاه می شود.۳۲
بعد از براون، کیاش (K.D. Kiash) که در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۶ هـ.ق) از آرامگاه دیدن کرده،می نویسد که در زمان ورود من هیچ کس از آرامگاه محافظت نمی کند و هیچ کس هم مانع مردان ازورود به اتاِ آرامگاه نمی شود و در همان زمانی که کیاش از «مسجد مشهد مادر سلیمان» بازدید می کرده، هزاران مرد از اطراف برای زیارت این آرامگاه می آمدهاند.۳۳ و ۳۴
لرد کرزن (Lord Corzon) در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷ هـ.ق) چنین می نویسد:
«این اعتقاد که آن جا فقط زیارتگاه زنان بوده، تا قرن حاضر (قرن نوزدهم میلادی)نیز استوارمانده بود، چون به همین دلیل در سال ۱۸۰۹ ]میلادی / ۱۲۲۴ هـ.ق)[از ورود موریه به آن جاجلوگیری نمودند. سیاحان دیگر یا به مخالفت اهل محل اهمیتی ننهادند و یا آن که مثل من بدوناجازه و با پیشگیری وارد آن جا شدند».۳۵
بعد از وی، جکسن که در سال ۱۹۰۳ م. (۱۳۲۳ هـ.ق) به پاسارگاد می آید، توانسته از اتاِآرامگاه باز دید نماید. وی می نویسد:
«من تصور می کردم که چون بخواهم وارد مقبره شوم، مردمی که در آن جا ایستادهاند مخالفت بهعمل آورند، ولی کسی اعتراضی نکرد و من از مدخل تنگ مقبره به درون خزیدم».۳۶
همان طور که گفته شد، این سیاحان یا مردم ساده روستایی را با پول تطمیع می کردند و یا با زورو عتاب وارد آرامگاه می شدند و سرانجام وقتی از آغاز سده نوزدهم میلادی مطرح می شود که اینجا آرامگاه مادر حضرت سلیمان(ع) نیست و آرامگاه کوروش است، خود به خود مسئله ورود مردان منتفی می شود.
آرامگاه، مکان برآورده شدن حاجات
تردیدی نیست که وقتی جایی مقدس می شود، مسجد و محل عبادت و زیارتگاه می شود. مکان برآورده شدن حاجات هم می شود. بنابراین شمع روشن می کنند، چراغ می افروزند و دخیلمی بندند. این موضوع را هم سیاحان اروپایی ذکر کردهاند.
دکتر هنیریش بروگش (سال سفر ۱۸۵۹ تا ۱۹۶۱ م./ ۱۲۷۶ تا ۱۲۷۸ هـ.ق) می نویسد:
«آرامگاه کوروش چون در کنار جاده اصلی و کاروان رو نیست، این اواخر فراموش شده و به جزفرنگی ها و خارجی ها کمتر کسی به دیدن آن می رود و فقط گاهی چند نفر زن و مرد دهاتی به تصوراین که آن جا آرامگاه یکی از مقدسین است، به زیارت آن می آیند و پارچههایی به عنوان دخیل بهعلفهای خشک اطراف آرامگاه و یا در پلههای سنگی آن می بندند. این زایران غالباً حاجاتی دارند ومی خواهند که بیمار آنها شفا یابد، کار خودشان خوب بشود، دخترشان شوهر کند و از این قبیلخواستهها، بومیان و اهالی آبادی های اطراف به همین جهت برای مدخل آرامگاه یک در چوبی درست کرده و آن را بسته بودند تا از زیارت کنندگان پولی بگیرند و آن گاه در را باز کنند».۳۷
وی هم چنین می افزاید:
در اتاِ آرامگاه غیر از قرآن مجید «دیگر چراغهای نفتی که شعله آنها دیوارها را سیاه کرده است ویک عده اشیاء خرده ریز از هدیه زایران است».
دیولافوآ در سال ۱۸۸۱ م. (۱۲۹۹ هـ.ق) این چنین داخل اتاِ را شرح می دهد:
«دهقانان در درزهای سقف سنگی میخهای چوبی فرو برده و چراغهای فلزی به آنها آویختهاند ولباسهای کهنه الوان هم به طریق نذر و نیاز در آن جا گذاردهاند».۳۸
ادوارد براون در سالهای ۱۸۸۷ و ۱۸۸۸ م. (۱۳۰۵ و ۱۳۰۶ هـ.ق) از این اتاِ دیدن کرده،می نویسد:
«… و در انتهای اتاِ و آن جا که نقطه مقابل در ورود است، چیزهایی که از طرف مسافرین وزایران هدیه شده از قبیل نوار و بعضی از پارچهها و انواع مهرهها و کوزهها و غیره آویزانکردهاند…».۳۹
کیاش نیز در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷ هـ.ق) از اتاِ آرامگاه بازدید کرده و می نویسد:
«داخل اتاقک قبر، سیاه شده از شمعهایی است که زوار در آن جا برای مراسم و تشریفات روشنکردهاند».۴۰
لرد کرزن هم در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷ هـ.ق) وارد اتاِ آرامگاه شده و می نویسد:
«با قامت دولا به اتاِ خالی داخل می شویم که سقف و دیوارهای آن از دوده سیاه شده است… درانتهای اتاِ از یک سر تا سر دیگر رشتهای قطعات برنجی و جواهرنما که به عنوان نذر یا اهدا بود،آویخته شده بود».۴۱
جکسن در سال ۱۹۰۳ م. (۱۳۲۱ هـ.ق) پس از ذکر این که در آن جا قرآن مجید وجود دارد،می نویسد:
«… اما از همه اینها نامناسبتر و ناهماهنگتر طنابی بود که درست بر فراز قسمتی که بایستی جنازه را گذاشته باشند، کشیده بودند و از آن دهها بسته و نظر قربانی ناجور و بی ارزش به عنوان نذورات آویخته بودند. یک تکه فرش، یک تکه فلز، قطعهای از چراغ، یک زنگ، یک حلقه مسی وچیزهای نگفتنی دیگر آویزههای این رشته رنگارنگ را تشکیل داد».۴۲
هرمان نوردن (Herman Norden) در سال ۱۹۲۸ م. (۱۳۴۷ هـ.ق/ ۱۳۰۷ خ.) که به ایرانمی آمده، از آرامگاه دیدن کرده است. با توجه به این که ۱۱۰ سال میلادی از مشخص شدن آرامگاه تازمان سفر این سیاح می گذشته، می نویسد:
«از دشت وسیعی گذشتیم و از دهکده کوچک و کوچههای پر از گل و لای عبور کردیم تا به مقبرهکوروش رسیدیم. این ده کوچک «مادر سلیمان» نام دارد. عجیب است که تاریخ با افسانههای اسلامی و سامی درهم آمیخته و ساکنین اطراف این مدفن را متعلق به مادر سلیمان پیغمبر می دانند. مادران عقیم در این جا نذر و نیاز می کنند و مقبره را به درگاه خداوند شفیع قرار می دهند تا از نعمت مادرشدن محروم نمانند».۴۳
غیر از اینان، سیاحان دیگری نظیر الیک لاما و سایکس از این آرامگاه بازدید کردهاند و نوشتهاندکه دیوارهای اتاِ سیاه بوده و نذریها به یک طناب عرضی آویخته بوده است. زنها باز نذری های خود را به ریسمانی که در درون مقبره کشیده شده است، می آویزند. حتی هرتسفلد می نویسد:
«زنهای سترون نذر می کنند و دعا می خوانند تا مادر شوند».۴۴
طواف گلههای گوسفند
چند نفر از سیاحان از جمله الیکلاما و سایکس نوشتهاند که چادرنشینان چون بدین جا می رسند، گلههای خود را سه بار به دور آرامگاه طواف می دهند و سنگهای آرامگاه را به شیر وماست می آلایند.۴۵ البته شکی نیست که این طواف برای در امان بودن گلههایشان از انواع بیماری هاست و هم چنین افزایش شیر و سایر لبنیات و افزایش زاد و ولد آنهاست.
یک سیاح ژاپنی به نام یوشیدا ماساهارو (Yoshida Masaharu) که در سالهای ۱۸۸۰ و۱۸۸۱ م. (۱۲۹۷ و ۱۲۹۸ هـ.ق) از آرامگاه دیدن کرده، متوجه گوسفندان در اطراف این آرامگاه شده،اما هدف صاحبان گوسفندان را نمی دانسته است.۴۶
وی می نویسد:
«پای آرامگاه کوروش، کلبه شبانی بود و گوسفندان بعبع کنان آن جا جمع شده بودند. چندینهزار گوسفند جمع شده بودند و فریاد بع بع آنها به آسمان می رفت. چندی که به بع بع گوسفندانگوش دادم، پیش خود مناسبتی میان آن و این صحنه و آرامگاه کوروش یافتم. کوروش درپادشاهی اش قدرت و شوکت داشت و ایران در روزگار او اعتلا و نیرو یافت. مردم اقوام گوناگونپیشکشهای متنوع می آوردند و برای اظهار فرمانبرداری به درگاه او می آمدند. این گوسفندان درعالم خیال، رعایایی می آمدند که از راه دور آمدهاند تا بعبع کنان و گوسفندوار کوروش را بستایند».۴۷
ویپرت بلوشر (Wipert V. Blucher) که در سال ۱۹۱۹ م. (۱۳۳۷ هـ.ق) یک بار و سپس دردو سال اول سلطنت رضا شاه یعنی ۱۳۰۴ تا ۱۳۰۶ خ. به صورت یک دیپلمات آلمانی در ایرانبوده است، ضمن تماشای آرامگاه کوروش می نویسد:
«امروز این خانه [آرامگاه] خالی است و کتیبه غرورآمیز «من کوروشم، شاه، از دودمانهخامنشی» ناپدید شده است، اما این گور به رغم سادگی اش دارای چنان ابهتی است که بر همهبینندگان اثر می گذارد».
هر سال در بهار و پاییز عشایر با ده هزار شتر، گوسفند و بز میآیند و از این دره می گذرند؛ یا اینقافله دراز را سه بار گرد این گور می گردانند و در پای گور پنیر و کره می گذارند، اما نمیدانم که این رابه روح مؤسس امپراتوری ایران نیاز می کنند و یا به مادر سلیمان، چه ساکنان آن حوالی به نحوی نامفهوم گور کوروش را گور مادر سلیمان می دانند».۴۸
شفا دهنده بیماری هاری
تا آن جا که من می دانم، دو نفر از سیاحان، در مورد کرامات این آرامگاه نوشتهاند که بیماری هاری را شفا می دهد.
ادوارد براون که در سالهای ۱۸۸۷ و ۱۸۸۸ م. (۱۳۰۴ و ۱۳۰۵ هـ.ق) از آرامگاه دیدن کردهمی نویسد:
«راهنمای من می گفت که این سنگها دارای معجزه ]کرامات[ نیز هست و هرگاه سگ هاری کسی را گزیده باشد و او خود را به این دو سنگ بمالد و از وسط آنها بگذرد، معالجه خواهد شد و ازصیقلی بودن سنگها معلوم بود که شاید به این توصیه عمل شده است».۴۹
پس از براون، کیاش که در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷هـ.ق) از آرامگاه کوروش بازدید کرده، خبربراون را تأیید کرده و می نویسد:
«مردان… حالا هزاران نفر۵۰ برای زیارت این نقطه می آیند. بر این باورند که مشهد مادر سلیمانیک مسجد است و اعتقاد دارند که هر کس را سگ هار گاز گرفته شده باشد، در طی ۴۰ روز دو یا سهمرتبه دور قبر بچرخد شفا می یابد»۵۱ وی در جایی دیگر می نویسد:
«در این میان خصوصاً هر که را سگ هار بگیرد او چهل روز در آن جا آمده، به عبادت مشغول می شود آن گه بر اثر او واقع می شد».۵۲ و ۵۳یعنی بهبودی او حاصل می شود.
تردیدی نیست که باورها اگر براساس مسایل علمی هم نادرست باشد، ما همواره بدانها احترام می گذاریم.
گورستان مجاور آرامگاه
قبرستانی در مجاورت آرامگاه قرار داشته که از قدمت آن اطلاعی نداریم، اما حدس می زنیم با ساختن مسجد و مدرسه و تقدس پیشتر مقبره مادر سلیمان(ع) در دوره اتابکان، افراد بیشماری علاقهمند بودهاند که پس از مرگ در آن جا به خاک سپرده شوند و همان طور که گفته شد سنگ قبریکی از بزرگان اتابکان سلغری را فرصت شیرازی در آن جا دیده است.
نخستین مأخذی که از این گورستان بحث می کند، کتاب سفری به دربار سلطان صاحبقران است کهسفرنامه دکتر هنیریش بروگش می باشد که در سالهای ۱۸۵۹ تا ۱۸۶۱ م. (۱۲۷۶ تا ۱۲۷۸هـ.ق) درایران بوده است. وی می نویسد:
«در اطراف آرامگاه، یک قبرستان قدیمی هم وجود دارد. در زمانهای گذشته، رجال و اعیان وصیت می کردند که اجساد آنها را در اطراف آرامگاه به خاک بسپارند، ولی در قرون اخیر این شیوه متروک شده است و از محترمین و رجال، فردی را به خاک نسپردهاند و فقط اجساد چادرنشینها وعشایری را که در آن نزدیکی چادر می زنند، ممکن است در اطراف آرامگاه دفن کنند».۵۴
مادام دیولافوآ در سال ۱۸۸۱ م. (۱۲۹۹ هـ.ق) ضمن شرح سفر خود به مقبره مادر سلیمان(ع)می نویسد: «از قبرستانی عبور کردیم»۵۵دیگر بحثی از این قبرستان به میان نمی آورد.
کیاش در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷ هـ.ق) می نویسد:
«چهار طرف آن عمارت بسیار لاش [جسد] را دفن کردهاند، از این سبب آن جای معروف، یکی قبرستان شده است».۵۶ و ۵۷
همو مجدداً می نویسد:
«بسیاری از اجساد را در اطراف آن ]آرامگاه[ به خاک سپردهاند، بنابراین زمانی در این جاتشریفاتی انجام می شد، حالا قبرستان است».۵۸
لرد کرزن در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۷ هـ.ق) نیز چنین می نویسد:
«این بنای حیرتانگیز که اهالی محل قبر یا مسجد مادر سلیمان می نامند در محوطه دور افتاده ومخروبهای واقع گردیده و قبور ایرانیان مسلمان، اطرافش را فرا گرفته است».۵۹
از میان ایرانیان فرصت شیرازی در سال ۱۳۱۱ هـ.ق) (۱۸۹۳ م.) در مورد این قبرستان چنینتوضیح می دهد:
«در آن عرصه که مسجد بوده، قبور مسلمانان و قبرستان است و سنگهای قبر بسیار بزرگ ازعلما و فضلا و عرفا در آن مکان نیز دیده شد».۶۰
بعد از وی جکسن قرار دارد که در سال ۱۹۰۳ م. (۱۳۴۱ هـ.ق) می نویسد:
«تعدادی گور جدید محوطه پای قبر را فرا گرفته است و صاحبان این قبور به خصوص اصرارداشتهاند که مردگانشان نزدیکتر به مقبرهای که آن را مزار مادر سلیمان می پنداشتهاند، باشد».۶۱
این قبرستان اینک وجود ندارد، چه یکی دو سال پیش از برگزاری جشنهای شاهنشاهی در سال۱۳۵۰ تمامی سنگهای قبر را که در چهار جهت آرامگاه روی قبرها نصب شده بود، می کنند و درگودالی در جنوب شرقی آرامگاه می ریزند و خاک بر روی آن قرار می دهند که اثری از آنها پیدا نباشد.۶۲
قدمگاه یعقوب
سدیدالسلطنه که در سال ۱۳۱۴ هـ.ق(۱۸۹۸ م.) در مشهد مرغاب در چهار کیلومتری آن روستای ده نو را می بیند، در سفر نامهاش چنین می نویسد:
«سنگی در آن جا دیده شد. اثر قدم شخصی بر آن سنگ باقی مانده است. گویند اثر قدم حضرتیعقوب نبی(ع) است و آن موضع مشهور است به قدمگاه یعقوب».۶۳
با این شرح، احتمال دارد در گذشته آثار و بقایای چیزهایی از پیامبران بنی اسراییل در محدوده پاسارگاد وجود داشته که ما اطلاعی از آن نداریم.۶۴
ب. اطلاعات شفاهی از پژوهش میدانی
همانطور که ملاحظه شد اطلاعات ذکر شده از لابهلای سفرنامه سیاحان بیرون کشیده شده و آخرین آنها مربوط به ۷۷ سال پیش است. از این نظر، برای کسب اطلاع از باورهای روستای مادرسلیمان (که هم اینک شهری است، با شهردار خود گردان)۶۵در روز یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۷۵ بهپاسارگاد رفتم۶۶و برای پژوهش میدانی از ساعت ۹ تا ۱۲ از پنج نفر سؤالاتی کردم. اما قبل از واردشدن به بحث لازم به ذکر است که کلیه آداب و رسوم و باورهای مردم که در این جا می آید، با محدودکردن پاسارگاد به وسیله تور سیمی و نیز ورودیه گرفتن؛ از سال ۱۳۵۰ دیگر انجام نمی شود و مردمچنین باورهایی ندارند.۶۷ از سوی دیگر مسلماً برای روشن کردن شمع و غیره با مخالفت وجلوگیری نگهبانان روبهرو می شدند و افزون بر آن، در اثر بالا رفتن سطح آگاهی های مردم از جمله درامور پزشکی (به ویژه درباره هاری، عقیم و نازا بودن زنان ومردان، امور دامپزشکی) و امور فرهنگی،سبب شده که باورها هم ناپایدار شود و از بین برود. بنابراین، قلمرو زمانی آداب و رسوم و باوری کهثبت کردهایم از سال ۱۳۱۰ تا ۱۳۵۰ می باشد. نتایج پژوهش میدانی به شرح زیر است:
محل مرگ مادر حضرت سلیمان(ع)
براساس باور مردم پاسارگاد، مادر حضرت سلیمان(ع) در پای کوهی که در یک کیلومتری شمالپاسارگاد است و آن را «پوزه دشت مشهد» می نامند، در حالی که برای دیدار ائمه(ع) می رفته ۶۸،درمی گذرد. پس از آن وی را می آورند و در پای آرامگاه، پنهانی به خاک می سپارند.
جالب آن که هیچ کس نام مادر حضرت سلیمان را نمی دانست.
فصل زیارت
غیر از آن که مردم در هر زمان، برای زیارت می آمدند، عشایر در دو زمان، یکی از پانزدهم تا بیستم اردیبهشت ماه در هنگام رفتن به سردسیر و از پانزدهم تا بیستم شهریور در مسیر بازگشت برایزیارت و طواف به آرامگاه می آمدند.
مردم روستای پاسارگاد نیز با جار زدن یک نفر از روی پشت بامها، اعلام روز تهیه دیگ جوش رامی کردند و همه در آن روز در اطراف آرامگاه اطراِ می کردند.
البته مردم ترجیح می دادند که روز پنجشنبه (و به عبارت دیگر شب جمعه) روز زیارت باشد. اززمان جشنهای شاهنشاهی (سال ۱۳۵۰) که مراسمی در پاسارگاد اجرا شد و به این منظور دورآرامگاه و شهر پاسارگاد را با تور سیمی حصار کشیدند، ورود و خروج به آرامگاه کنترل میشود.دیگر کسی برای زیارت نمی رود، اما به ندرت دیده می شود که زنان و مردان خیلی پیر روستایی وعشایری به زیارت بروند.۶۹
معمولاً اینان روز پنجشنبه به سوی آرامگاه می روند آن هم به خاطر زیارت اهل قبور که پدر ومادرشان یا سایر بستگان آنها در قبرستان پاسارگاد به خاک سپرده شدهاند.۷۰
مراسم دیگ جوش
در فارس اصطلاحاً به پخت برنج در مراسم زیارت بقاع متبرکه یا نذری، دیگ جوش می گویند.
تا سال ۱۳۴۰ هـ.ش مردم از روستای پاسارگاد و روستاهای اطراف (از جمله قادرآباد و مرغاب)به آرامگاه میآمدند و حتی شب می ماندند و هر کس بر حسب وضع مالی خود مرغ، خروس و انواعو اقسام گوسفند را قربانی می کرد و در همان جا دیگ جوش درست میکرد و به همه میداد. براساسباور آنها نبایستی ذرهای از دیگ جوش به خانه آورده شود.
محل قربانی کردن قربانی ها، گوری در شرِ آرامگاه، در برابر در ورودی اتاِ آرامگاه و به فاصله۵/۱ متری آرامگاه بوده است (به عبارت دیگر روبهروی در ورودی اتاِ آرامگاه) گاه خون قربانی راهم به سنگهای آرامگاه می مالیدهاند.
محل پختن دیگ جوش چون در اطراف آرامگاه و عموماً در پناه قطعات بزرگ سنگ آرامگاه بوده است و چون سوخت مردم برای دیگ جوش در آن زمان هیزم و شاخههای درخت بوده است وبه سنگهای آرامگاه لطمه می زده، از سال ۱۳۴۰ به بعد از مراسم پختن دیگ جوش در اطرافآرامگاه جلوگیری شده است.۷۱ و ۷۲
آداب زیارت
همه مردمی که برای دیگ جوش یا زیارت می آمدند، به اتاِ آرامگاه می رفته و ضمن زیارت، در و دیوار اتاِ آرامگاه را می بوسیدند، شمع روشن می کردند۷۳ و به طنابی که در اتاِ بسته شده بود،دخیل از پارچه و یا سوزن قفلی و قفل و امثال آن می بستند تا حاجت آنها برآورده شود و نیت می کردند که:
«ای مادر سلیمان، اگر مراد مرا حاجت کنی، فردا ]یا هر روز دیگر[ یک بره دیگ جوشمی کنم».۷۴
این نیت برای بچه دار شدن، رفع گرفتاری و امثال آن بوده است. برخی از اهالی پاسارگاد به یاد می آورند که گهوارهای پارچهای هم در اتاِ آرامگاه بسته بودند.۷۵ و ۷۶ بستن گهواره بیشتر برای حاجت به خانه بخت رفتن و شوهر کردن بوده است.
زوّار ضمن انجام اعمال زیارتی، دور آرامگاه طواف می کردند. از سوی دیگر، مردم گرداگرد دو قطعه سنگ باریک و بلند که در شرِ آرامگاه، در حدود ۲۵ متری آرامگاه قرار داشته، به صورتی کهدو سر آنها یک زوایه را به شکل هشت (۸) تشکیل می داده و به چله خونه ele xune)§C، خونه =خانه( معروف بوده، طواف می کردند، به طریقی که سه مرتبه از زیر آن می گذشتند.
ارتفاع این دو سنگ چله خونه به نحوی بوده که پشت یک فرد متوسط القامه به سنگها برخورد می کرده است.۷۷ از سرنوشت سنگهای چله خونه اطلاعی در دست نیست.
برخی از زنان، مقدار کمی از خاک اطراف آرامگاه را در آب میریختند و برای شفا یافتن ازبیماری به عنوان «تربت» می خوردند. گاه شنیده می شده که زنان نازا برای باردار شدن مبادرت بهچنین کاری کردهاند.۷۸
همه اهالی به اسم «زینب» اشاره می کنند، زنی که امور آرامگاه به وی محول شده بوده.
زرتشتیان دسته جمعی برای زیارت آرامگاه بدین جا می آمدند و یک نفر پیشتر از همهمیایستاده، دعا می خوانده و بقیه دست به سینه، کلام وی را تکرار می کردند و در پایان با تعظیمکردن در برابر آرامگاه، به بازدید می پرداختند.۷۹
به درستی معلوم نیست که آیا پیروان سایر ادیان همچون کلیمیان به این زیارتگاه می آمدند یاخیر.
عزاداری روز عاشورا
اهالی روستای پاسارگاد به یاد دارند که همه از زن و مرد، کودک و جوان، پیر و ناتوان در روز عاشورا به دور هم جمع می شدند و علمدار، علم۸۰ را بر می داشته و جلو می افتاده و مردم به دنبال وی حرکت می کرده و حدود ساعت ۱۰ صبح عاشورا به آرامگاه می رسیدند.
در اطراف آرامگاه به دنبال علمدار طواف می کردند، سینه می زدند، نوحه می خواندند و ساعت۱۲ بازمی گشتند.۸۱
طواف دامها
چون آرامگاه در مسیر کوچ عشایر قشقایی، باصری و عرب بوده، به هنگام رسیدن به آرامگاه گلههای گوسفند و شتر خود را طواف می دادند.
محل طواف، سر درِ مسجد جامع دوره اتابکان بوده است؛ بدین صورت که دو سنگ به صورتعمودی وجود داشته و یک سنگ بر روی آن قرار داشته است. یکی از اهالی پاسارگاد اظهار داشتکه بر روی سنگهای عمودی عبارت: «مسجدالجامع المؤمنینالمشهدالنبی»۸۲ و ۸۳ نگاشته شدهاست.
نگاهبانان پاسارگاد می گویند که سنگهای این دروازه، در کنار کاخ پذیرایی کوروش افتاده است.
زایرین پس از طواف، مقداری خاک را از اطراف آرامگاه برمیداشتند و دیگ بزرگی را هم از آبچشمهای که در غرب آرامگاه وجود دارد و به نام چشمه خاکی است، پر می کردند و دختری خاک رادر آب می ریخته، آن را به صورت آب گل آلود (بسیار رقیق) در می آورده و به عشایر می داده که برروی دامها بپاشند تا از بیماری مصون باشند، محصولات دامی بیشتری ارایه بدهند و زاد و ولدشانزیاد شود و اگر گوسفندها مریض بودند، می گفتند: «یا مادر سلیمان دوا کن».
گاه عشایر و غیر عشایر، همین آب گل آلود و یا حتی خاک اطراف آرامگاه را به خانههایشانمی بردند و بر روی وسایل خانه و حتی تفنگ خود می پاشیدند.۸۴ و ۸۵
سگ هاری
«سگ هاری» (sag-e hari) اصطلاحی است که مردم پاسارگاد برای شفا دادن بیمار هار شده دراثر گاز گرفتن سگ هار بهکار میبرند.
پاسارگادی ها چنین توضیح می دادند که وقتی چنین بیماری را از راه دور و نزدیک برای طوافمی آوردند، ابتدا بایستی وی را به نزد سید محمد و یا زینب (که اینک هر دو روی در نقاب خاککشیدهاند) و مسئول کار طواف «سگ هاری» بودند، ببرند.
سید محمد، بیمار مرد و زینب، بیمار زن را به سرچشمه خاکی که در لب روردخانه پلوار درغرب آرامگاه کورورش قرار دارد، می بردند، لباسهای کهنه را در می آورند و در این هنگام شعر زیر رامی خواندند:
غسل می کنم، غسل سگ هاری |
از کُل۸۶ سر تا پنجه، ملکی۸۷ در آری |
بده به اولاد نبی۸۷ |
دعا کنه نمیری۸۹
|
البته لباسهای شخصی بیمار را در همان جا آتش می زدند و سپس بیمار را هفت مرتبه به دورآرامگاه طواف می دادند و معتقد بودند که خوب خواهد شد. بستگان بیمار بر اساس وضع خودمبلغی یا چیزی به سید محمد یا زینب می دادند.
ضمناً به افرادی هم که می آمدند، قطعه سنگ کوچکی از همان اطراف آرامگاه می دادند تا برای شخصی که بیماری هاری داشته و در سر حد چهار دانگه که فاصله زیادی با پاسارگاد دارد، زندگی می کرده، سنگ را روی سر پایهای بگذارند و بیمار را دور آن طواف دهند تا خوب شود.۹۰
جشن عروسی در مجاورت آرامگاه
پاسارگادی ها به یاد می آورند که در مراسم عروسی، عصر هنگام در مجاورت آرامگاه حمام ترکی (Torky) درست می کردند.
طریقه ساخت حمام ترکی بدین صورت بوده که سه عدد تیر کوتاه را با فاصله ۵/۱ متر به گونهای روی زمین قرار میدادند که سه سر آنها با طناب به یکدیگر بسته شده و در اطراف پایههای آن سنگقرار می دادند تا محکم شود. روی این تیرها را با گلیم، جاجیم و قالی طوری می پوشاندند که داخلآن حالت اتاِ پیدا کرده، مشخص نباشد. معمولاً چند دیگ آب بر روی آتش قرار میدادند تا بهجوش آید.
مردان و زنان پاسارگاد، داماد را سوار بر اسب برای حمام در مجاورت آرامگاه میبردند و در آنجا توسط سلمانی و دلاک روستا، لباسهای کهنه را از داخل حمام بیرون می آورده، آب بر روی سرو بدن وی می ریخته، او را خشک میک ردند و لباس نو به تن وی می کرده، بیرون می آوردند و دورآرامگاه طواف می داده، به خانه می بردند.
همزمان با حمام کردن داماد، اسب سواران در همان دشت پاسارگاد مسابقه اسب سواری وتیراندازی می دادند.۹۱ و ۹۲
با توجه به این که در دهه سی این سده، در روستاهایی که حمام نداشتند و حمام ترکی را برای عروس آماده می کردند، هم داماد و هم عروس را بدین صورت حمام می بردند که ابتدا عروس حماممی کرده و وقتی او را به خانه مادرش می رساندند، داماد را به حمام می بردند. با توجه به این که اینجا زیارتگاه زنان بوده، مردم پاسارگاد تأکید داشتند که فقط داماد برای حمام به اطراف آرامگاه بردهشود.
پی نوشت:
۱٫ فارسنامه ابن بلخی، تصحیح گای لیسترانج و رینولد آلن نیکلسون، تهران، دنیای کتاب، چ۲، ۱۳۶۳، ص ۱۵۵٫
۲٫ کیاش که در سال ۱۸۸۹ م. (۱۳۰۶ ه.ِ) به ایران آمده، در کتاب خود در صفحه ۱۶۱ چنین مینویسد: «همچنین مثلایشان یکی زیاده میگ وید، اگر پیرمردی در آن داخل بشود، همان وقت کور گردد».
۳٫ مستوفی، حمدالله، نزههالقلوب، تصحیح گای لیسترانج، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۲، ص ۱۳۶٫
۴٫ سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج ۲ (به نقل از: معتقدات و آداب ایرانی، هانری ماسه، ترجمه مهدی روشنضمیر،تبریز، مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران، ۱۳۵۵).
۵٫ زندگی و سفرهای وامبری، ص ۱۱۱
۶٫ یک سال در میان ایرانیان، ص ۳۲۴٫
۷٫ سفرنامه جکسن، ص ۳۳۶
۸٫ جکسن ضربالمثل «قرآن در خانه کلیمی» را نمی دانسته و هیچگاه در مسجد و محل عبادت مسلمانان اوستا نبودهاست.
۹٫ معمولاً سیاحان در مسایل دینی ما ناآگاه هستند و این اظهار نظر در مورد امام از همین مسئله ناشی می شود.
۱۰٫ سفرنامه پیترودلاواله، ج ۳، ص ۳۳۳٫ (به نقل از: معتقدات و آداب ایرانی، ج۱، صص ۳۹۸ـ ۳۹۷) این مطلب درنسخه سفرنامه آمده است.
۱۱٫ در جایی دیگر گفتم که نخستین سیاحی که از این آرامگاه دیدن می کند و آن را نام میبرد، جوزفاباربارو می باشد.
۱۲٫ آلفونس گابریل در تحقیقات جغرافیایی راجع به ایران (ص ۱۰۸) می نویسد:
«آنچه را که آن ایتالیایی ]دلاواله[در پاسارگاد راجع به مقبره کوروش نوشته مقرون به حقیقت بوده است».
۱۳٫ تونو، سفر به خاوران، ج۴، ص ۴۹۴٫
۱۴٫ زیبایی های ایران، ص ۱۷۱ نسخه فرانس در نسخه ترجمه فارسی نیامده است.
۱۵٫ یکی از دوستان که در کودکی به همراه مادرش دیده بود، تعریف کرد.
۱۶٫ ایران و قضیه ایران، ج۲، ص ۹۶٫
۱۷٫ استردیس، ج۳، ص ۳۶٫ (به نقل از: معتقدات و آداب ایرانی، ج۲، ص ۲۵۲)
۱۸٫ همان.
۱۹٫ همان.
۲۰٫ در آن زمان و حتی تا سده پیش در اروپا، مانند ایران، زن را جنس ضعیف می نامیدند.
۲۱٫ سفرنامه پورتر، دفتر اول ص ۵۰۲٫ (به نقل از (Ancient Persian Sculpturs, P.16
۲۲٫ همان، ص ۱۶۴٫
۲۳٫ سفرنامه پورتر، دفتر اول، ص ۴۸۹٫ (به نقل از: (Ancient Persian Sculptures, P.166
۲۴٫ کیاش در صفحه ۱۶۱ کتاب خود می نویسد:
سنگهای آن دیگر عمارتها بسیار تعجب ]آمیز[به نظر می آیند. آن همه را دیو و پری پادشاه سلیمان ساختهاند».
۲۵٫ سفرنامه موریه (به نقل از: ایران و قضیه ایران، ج۲، ص۹۷)
۲۶٫ سفرنامه اوژن فلاندن، ص ۲۶۳٫
۲۷٫ سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج۲، ص ۴۸۹٫
۲۸٫ زندگی و سفرهای وامبری، ص ۱۱۱٫
۲۹٫ سفرنامه مادام دیولافوآ، ص ۳۶۵٫
۳۰٫ همان.
۳۱٫ همان، ص ۳۷۰٫
۳۲٫ یک سال در میان ایرانیان، صص ۲۲۴ ـ ۲۲۳٫
, P.165.Ancient Persian Sculpturs33.
۳۴٫ احتمال دارد در همین سال دستور اداری ورود مردان از طرف مقامات اداری صادر شده باشد.
۳۵٫ ایران و قضیه ایران، ج۲، ص ۹۷٫
۳۶٫ سفرنامه جکسن، ص ۳۳۶٫
۳۷٫ سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج۲، ص ۴۸۹٫ (به نقل از معتقدات و آداب ایرانی، ج۲، ص ۲۷۱)
۳۸٫ سفرنامه مادام دیولافوآ، ص ۳۶۵٫
۳۹٫ یک سال در میان ایرانیان، ص ۲۲۴
, P.165Ancient Persian Sculptures 40.
۴۱٫ ایران و قضیه ایران، ج۲، ص ۹۶٫
۴۲٫ سفرنامه جکسن، ص ۳۳۶٫
۴۳٫ زیر آسمان ایران، هرمان نوردن، ترجمه سیمین سمیعی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶، ص ۹۸٫
۴۴٫ به نقل از معتقدات و آداب ایرانی، ج ۲، ص ۲۷۱٫
۴۵٫ همان، ص ۲۷۲٫
۴۶٫ اصولاً این سیاح گرچه دیپلمات است اما بینش سیاحان اروپایی را ندارد و از جهت تاریخ اجتماعی ایران بسیارضعیف است.
۴۷٫ سفرنامه یوشیدا ماساهارو، ترجمه هاشم رجب زاده، مشهد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، ۱۳۷۳،صص ۱۲۵ـ۱۲۴٫
۴۸٫ بلوشر، ویپرت، سفرنامه بلوشر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۳، صص ۲۳۷ـ۲۳۶٫
۴۹٫ یک سال در میان ایرانیان، ص ۲۲۴٫
۵۰٫ این رقم غلوآمیز به نظر میرسد.
P.164Ancient Persian Sculptures 51.
۵۲٫ Ibid,p.165
۵۳٫ طبق تحقیقات پزشکی امروز، در ده روز اولیه به تدریج سردرد و گیجی و غیره به بیمار دست می دهد و روز بهروز وضع وی بدتر میشود، حمله به افراد می کند، گاز میگیرد و روز چهلم جان می سپارد.
۵۴٫ سفری به دربار سلطان صاحبقران، ج۲، ص ۴۸۹٫
۵۵٫ سفرنامه مادام دیولافوآ، ص ۳۶۴٫
Ancient Persian Sculptures, P.16556.
۵۷٫ ترجمه از انگلیسی به فارسی به گونه متداول در هند، در همان سال انتشار کتاب توسط مؤلف انجام گرفته است.
۵۸٫ Ibid. P.165
۵۹٫ ایران و قضیه ایران، ج۲، ص ۹۴٫
۶۰٫ آثار عجم، ص ۲۳۰٫
۶۱٫ سفرنامه جکسن، ص ۳۲۳٫
۶۲٫ به نقل از شاه محمد کرمی، ۷۳ ساله، نگهبان پاسارگاد، تاریخ مصاحبه: یک شنبه ۲۵ شهریور ۱۳۷۵٫
۶۳٫ سدیدالسلطنه مینابی بندرعباسی، محمدعلی خان سفرنامه سدیدالسلطنه، به تصحیح احمد اقتداری، تهران،بهمنشیر، ۱۳۶۲، ص ۵۹٫
۶۴٫ هنوز در مورد این آثار پژوهشی انجام نشده است و شکی نیست که چنین آثاری در فارس و حتی در همینمحدوده آثار هخامنشیان، آثاری از این گونه وجود دارد از جمله از طرف شیراز که به سوی سد درودزن می رویم،آرامگاهی به نام حضرت ایوب(ع) وجود دارد که مردم به زیارت آن می روند.
۶۵٫ اکثر مصاحبه شوندگان در شناسنامه ایشان، محل تولد «مادر سلیمان» ثبت شده است، اما امروزه «پاسارگاد»می نویسند.
۶۶٫ این بازدید به همت والای جناب آقای مهندس طالبان مدیر محترم سازمان میراث فرهنگی فارس امکانپذیرشد، چه از روی لطف اتومبیل و راننده در اختیارم گذاشتند.
۶۷٫ با وصف این، یک نفر از مصاحبه شوندگان (صمد خانی، ۷۳ ساله، کشاورز) اظهار داشت که در ۱۵ سال پیش،برای سالم شدن دخترش که بیمار روانی بود و مقیم شیراز، ۱۲ شمع از مادر وی گرفتم و آوردم روی پلهها (صفهها)روشن کردم، بیمار خوب شد.
۶۸٫ به نقل از احمد خانی در همان تاریخ.
۶۹٫ به نقل از اسد حاتمی، ۴۵ ساله، مسئول پاسارگاد در همان تاریخ.
۷۰٫ همان.
۷۱٫ همان.
۷۲٫ ریاست اداره باستانشناسی فارس با بازنشسته شدن شادروان علی سامی در سال ۱۳۴۰ به عهده شادروان فریدون توللی گذاشته می شود و خود شخصاً سرپرستی تخت جمشید و آثار هخامنشی را به عهده می گیرد.
۷۳٫ یکی از اهالی پاسارگاد (احمدخانی) به یاد می آورد که چراغی را با روغن کرچک (که در اصطلاح محلی فارسروغن کنتو Kenetu گفته می شود) و فتیله روشن می کردهاند بنابراین دوده زدن اتاِ آرامگاه در سدههای پیش از همیننوع چراغ بوده است.
۷۴٫ به نقل از پروانه کمالی، ۴۳ ساله، خانه دار در همان تاریخ.
۷۵٫ به نقل از اسد حاتمی در همان تاریخ.
۷۶٫ در سخنرانی سمینار توسعه توریسم تحت عنوان «سفرنامهها و گسترش توریسم»، از زیارتگاهی در شیراز به نام آبباد علی در ششم اسفند ۱۳۷۴ بحث کردم که هنوز گهوارهای در اندازه کوچک، به رنگ سبز و به همین منظورمی بندند.
۷۷٫ به نقل از شاه محمد کریمی و صمدخانی در همان تاریخ.
۷۸٫ به نقل از اسدحاتمی در همان تاریخ.
۷۹٫ همان.
۸۰٫ علم عزاداری پاسارگادی ها از پارچههای رنگارنگ که بر سر چوبی بلند بسته میشده، تشکیل می شده.
۸۱٫ به نقل از صمدخانی در همان تاریخ.
۸۲٫ همان.
۸۳٫ مصاحبه شونده (صمدخانی) می گفت: «المشهدالبنی» (bani) که درست آن «نبی» است.
۸۴٫ به نقل از اسد حاتمی و شاه محمد کرمی در همان تاریخ.
۸۵٫ جایی مشخص می شود که علت پایین رفتن سطح خاک در اطراف آرامگاه که استروناخ سطح اصلی آن را در دورههخامنشیان مشخص کرده، چیست.
۸۶٫ کل (Kol) فرِ سر، تا پنچه (تلفظ محلی آن Penje) منظور تا نوک انگشتان پا.
۸۷٫ ملکی (maleki) نوعی گیوه می باشد که قست پشت پا به جای چرم قرمز و یا سفید بافتنی می باشد و در نوک آنبرگشتی چرم نداشته باشد. (ر.ک. تاریخچه صنعت گیوه دوزی در ایران، جمشید صداقت کیش، چیستا، سال چهارم،شماره ۵، دی ۱۳۶۵، صص ۳۴۲ـ۳۳۵٫
۸۸٫ اولاد پیغمبر (ص) یعنی «سید» و منظور در این جا خود سید محمد می باشد.
۸۹٫ به نقل از بهرام ابراهیمی، ۴۳ ساله، نگهبان پاسارگاد و خانم پروانه کمالی، البته خانم کمالی بیت اول این شعر راناقص می خواند.
۹۰٫ به نقل از شاه محمد کرمی، پروانه کمالی، بهرام ابراهیمی و صمدخانی در همان روز.
۹۱٫ به نقل از صفر رنجبر، ۳۰ ساله، کشاورز و صمد خانی در همان روز.
۹۲٫ صمد خانی اظهار داشت در یک عروسی در مجاورت آرامگاه با تیراندازی، تفنگ دم پُر در اثر غفلت چشم یکنفر را کور کردم که پشیمانم.