گفت و گوی خبر پارسی با هنرمندی که مدیر فرهنگی نشد!/گلبن حقیقی: هرگز نباید سکوت کرد/ آزادی اساس هنر است

خبر پارسی – “هنر درمانی” نام رشته ای است که در جهان غرب به عنوان یک تخصص دانشگاهی تدریس می شود و به عنوان داروی جسم و روح به یاری دانش پزشکی و روانشناسی آمده است. این در حالیاست که در کشور ما، هنر ایرانی دچار افت و رکود شدید شده و مبتلا به دردها و آسیب هایی است که خود نیاز به درمان دارد،هنر ایرانی ، هنری چند وجهی است و به عرفان ناب متصل است و می تواند در جهان به عنوان یک هنر بی رقیب و بی بدیل حرف های بسیاری برای گفتن داشته باشد . در این رابطه گفت و گویی داریم با هنرمند تجسمی شهرمان جناب محمدحسن گلبن حقیقی که خود نیز سال ها در مصدر امور هنری بوده و امروز دستی بر برگزاری گالری های مختلف نقاشی و هنرهای تجسمی در داخل و خارج از کشور از جمله فرانسه ، آلمان ، ایتالیا ، آمریکا ، چین و…. دارد و مدیریت دو دوره آرت اکسپو شیراز   را نیز در کارنامه اش دارد.

گلبن حقیقی از نسل دوره طلایی فرهنگ و ارشاد فارس بود که دستاوردهایش هنوز زبانزد اهل فرهنگ و هنر شیراز است.دوره ای که از دل آن هنرمندانی چون «امیر رضا کوهستانی» جوان اول آن سال های تئاتر ایران بیرون آمد و صدای تناتر شیراز نه در پایتخت که در مهمترین شهرهای اروپا شنیده شد.همان دوره که هنرمتدان شیرازی از چند شهر مهم اروپایی بازدید کردند و به تبادل نظر با همتایان اروپایی خود نشستند.کاش مدیران بعدی فرهنگ و ارشاد این دیار حداقل کارشان حفظ دستاوردهای آن دوره بود.افسوس که در این دیار :

هر کسی آمد درفشی برگرفت      بیرقی برساخت، نقشی برگرفت

و ….خلاصه حیف. به قول دوستی:       

روزگاری روح شادی داشتیم         مولوی های زیادی داشتیم

مردمی بودیم لبریز از سئوال         عقل هایی رفته تا مرز کمال

و…..امروز در دولت تدبیر و امید،آنچه اما در دیار تاریخی فارس یافت می نشود تدبیر است و تدبیر است و تدبیر!

امروزه روز،برخی با عنوان موسیقی دان و موزیسین کاسبی فرهنگ می کنند و زیرآب می زنند!شاید انتخاب امثال گلبن حقیقی کسب پوشالیشان را از رونق بیندازد!بر این کاسبان فرهنگ خرده ای نیست خرده بر آنان است که خنجر گدایان فرهنگی را نشناختند،خنجری که دارد قلب فرهنگی کشور را می شکافد و ما فقط نظاره گریم.گویی منتظر تشیع جنازه رسمی فرهنگ فارس هستیم.شاید همین روزها دعوتنامه شرکت در ختم فرهنگ این دیار به دستمان برسد!

گفت و گوی مستانه مرتب را با محمد حسن گلبن حقیقی هنرمند نقاش شیرازی بخوانید. او که قرار بود فرهنگ را مدیریت کند تا کاسبان فرهنگی کاسه گدایی شان را جای دیگری پهن کنند.اینجا اما سنبه کاسبان فرهنگی از نقش آفرینان این حوزه پر زور تر است!

– مدت هاست هنر و به ویژه نقاشی ایرانی در کشور پیشرفت و نوآوری نداشته است،چرا؟                                                                       

دلایل فراوانی برای این مشکل وجود دارد. ابتدا باید ریشه یابی کرد که چرا مردم از هنر ناب ایرانی دور شده اند چون هنر دارای دو ضلع است، یکی هنرمند و دیگری مردم.این ارتباط مدت زیادی است قطع شده و هنر در زندگی مردم جریان ندارد. آموزش های هنری در مقاطع مختلف تحصیلی ایرادهای فراوانی دارند و به عنوان زنگ استراحت و یا کاردستی و یا تفنن معرفی شده است .افزایش تعداد آموزشگاه های هنری کمک درخور توجهی به حل این معضل نکرده. به نظر من مهمترین مانع این است که هنر امروز ما از سلیقه و فرهنگ زمان خود دور شده و دچار تکرار و کهنگی است و در حاشیه ی زندگی روزمره مردم و مشکلات اقتصادی در حال نابود شدن است. مدیر معتبر حراجی کریستی لندن که شخصا کار چکش زدن کریستی دبی را بعهده گرفته،دو سال قبل در مصاحبه با روزنامه شرق اظهار کرد: «هنر ایرانی مثل چاه نفتی است که سر آن هنوز باز نشده و دنیا منتظر ظهور آن است». پس ببینید این هنر که به صورت محدود در کریستی دبی به نمایش گذاشته می شود و استادان کمی می توانند در آن شرکت کنند این ظرفیت را دارد که بتواند تمام چشم ها را بخود خیره کند. حال آیا ما توانسته ایم نسل بعد از آن بزرگان را با این شیوه آموزش در مدارس ، دانشگاه ها و آموزشگاه های آزاد هنری پرورش دهیم؟ آیا توانسته ایم نظر مردم کشورمان را به آن جلب نماییم .

-چرا هنر ایرانی بعد از انقلاب پیشرفت چشمگیری نداشته است؟

شاید در بعضی از هنرها مثل سینما پیشرفت های  قابل قبول داشته ایم اما در مورد نقاشی بعد از سال های ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۰ که اوج تولد و رواج نقاشی های سقاخانه ای در ایران بود هیچ اتفاق جدی ای در نقاشی ایرانی نیفتاده. در بعد از انقلاب با توجه به شور جوانان و شروع جنگ تحمیلی عده ی از جوانان حرکت هایی را در راستای انقلاب داشتند و سبک و سیاق جدیدی را پایه گذاری کردند ولی متاسفانه استمرار نداشت و نتوانست بعنوان سبکی خاص در جامعه هنری برای خود جایگاهی را ایجاد کند و امروز همان بوجود آوران سبک انقلابی  هم آن روش را دنبال نمی کنند. بعد از مدتی  دولت دخالت کرد و هنرمندان را تقسیم بندی کرد و رانت جایگاهی در هنر برای خود دست و پا کرد و کارها به سمت سفارشی شدن رفت و دیدگاه و فضا کمی سیاسی و سلیقه ای شد. البته دهه اول انقلاب و جنگ هم بی تاثیر نبود و کشور درگیر مشکلاتی شد که هنر را از لیست اولویت ها وتصمیم های دولتی خارج کرد. هنر در چرخه ی حرکت جامعه بعنوان تایر پنجم یعنی زاپاس دیده شد و خود بخود از گردونه ی اولویت ها خارج شد و مدیران بیگانه با هنر در مسندهای تصمیم گیری فرهنگی و هنری کشور نقش بسرایی در از کار انداختن هنر و ایجاد فاصله بین هنرمند و مردم ایفا کردند. نقاشان امروز ما یا به سلیقه مدیران داخلی نقاشی می کشند تا بتوانند آثارشان را به دستگاه های دولتی بفروشند و یا به سلیقه خریداران خارجی. و هر دو این روش ها هرگز مورد پسند مردم که نگاهبانان اصلی هنر هستند، نبوده و نخواهد بود. مردم از آثار هنری استقبال نمی کنند، چون نمی تواند با آنها ارتباط برقرار کند صرفا بحث خرید هم نیست، حتی برای دیدن آثار به نمایشگاه ها و گالری ها نمی روند و در واقع بین هنر و مردم فاصله افتاده . هنرمندان از هیچ گونه حمایت و دلگرمی برخوردار نیستند و با آثار آنها گزینشی برخورد می شود. درست است که هنر را مردم و هنرمندان مردمی پیش می برند اما پیشرفت های چشمگیر هنر ما البته در دوران هایی اتفاق افتاده که از حمایت های حکومتی بدون دخالت دولت در ایجاد چارچوب های سلیقه یبه هنرمندان برخوردار بوده است. مثل دورانی که شاهان مساجد و اماکن عمومی و یا دیوارهای کاخ های خود را در اختیار هنرمندان می گذاشتند و البته خودشان هم یا هنرمند بوده اند مانند شاه طهماسب و یا درک عمیقی از اهمیت آن در جامعه داشته اند.

تابلو انتظار/اثر هنرمند نقاش محمد حسن گلبن حقیقی

IMG_9438(1)

-چه شد که هنر در غرب اینقدر پیشرفت کرد و ما از آنها جا ماندیم؟

تربیت هنر در غرب از مهد کودک شروع می شود و کاملا سازماندهی شده پیش می رود و جزء آموزش های اساسی زندگی است. آنها از کودکی هنر را می شناسند ،در واقع در بطن زندگیشان جاری است. در شهر و المان های شهری، در مترو و ساختمان های اصلی شهر در خیابان و در دید هر روزه مردم قرار دارد و به هنرمندان همانند مفاخر تاریخی و علمی کشورشان بها می دهند و به عنوان گنجینه معنوی کشورشان به آنها ارج می نهند و مثل جراحی قلب، یک تخصص غیر قابل لمس و نا آشنا برای عموم مردم نیست. در سفری که به فرانسه داشتم دیدم که کودکان را از مهد کودک به موزه لوور پاریس آورده بودند و ساعت ها آنها را با آثار هنری آشنا می کردند. در بقیه مقاطع تحصیلی هم به همین شکل بود و بدین گونه از کودکی با هنر رشد می کنند. با این روش ارج نهادن به هنر ، چرا مردم شان در بزرگ سالی، هنر کشورشان برای آنان مهم نباشد؟ هر گونه که مردم را در کودکی تربیت کردید در جوانی هم جوابش را خواهید گرفت. در یک کلمه هنر باید در جامعه ساری و جاری باشد تا دیده شود و بر قدر نشیند . مثلا ببینید اکثر کسانی که در شهر ما به خاتم کاری و قلمزنی و…  مشغولند جوان نیستند و وقتی هنرمند یک هنر پیر باشد آن هنر هم پیر و خالی از نوآوری خواهد شد. ما هنر زمان خود را نمی شناسیم و فکر می کنیم مردم باید همان هنرِ صدها سال پیش خود را بپسندند.معنی هنر ایرانی یک هنر غیر پویا نیست! در غرب هنر در دست اهالی آن اداره می شود و شاید این بزرگترین رمز موفقیتشان باشد. حراجی های آثار هنری همیشه برقرار است و فروشگاه ها و کافه ها برای آوردن مشتری به اماکن خود آثار هنرمندان بزرگ را خریداری می کنند و به نمایش می گذارند. متاسفانه در ادارات اینقدر که به فکر تعویض مبلمان و ملزومات اداری و تغییر کامپیوتر و به روز رسانی آن هستند آیا به فکر خوراک روح و روان کارمندان و مراجعین خود هستند؟ می دانید تماشای یک منظره زیبا و یا یک اثر هنری چقدر می تواند در آرامش کارمندان و مراجعین تاثیر مثبت و بسزایی داشته باشد؟ این یعنی حمایت دولت از هنرمند البته با حفظ آزادی تولید و خلق اثر توسط هنرمند و نه با هنر سفارشی . شما به من بگویید آیا این اتفاقات در کشور ما می افتد ؟ و حتی دیده شده برای برگزاری یک نمایشگاه هنری در یکی از نگارخانه های شیراز اداره فرهنگ وارشاد اسلامی قارس شرط می گذارد که ” ورود آقایان برای دیدن این نمایشگاه باید ممنوع باشد ! “یقین بدانید هنر این گونه به مرگ نزدیک می شود نه پیشرفت…. البته باید عرض کنم که هنرمندان هم در این جامعه زندگی می کنند و می دانند که چگونه باید از اخلاقیات و ارزش های مورد احترام یک جامعه پاسداری کنند و اثری که بی احترامی به آن اصول باشد نباید در معرض دید عموم قرار دهند.

-بسیاری از اساتید هنر ما موافق تغییرات اساسی در چارچوب هنرهای مختلف ایرانی نیستند و معتقدند از اصل و ریشه اش دور می شود ،با این تفکر موافقید؟

این تعصب خشک وغیرپویا نه تنها آفت هنر بلکه درد مهلکی است که هر علم و یا مکتب هنری را هم می تواند به نابودی بکشاند.این درست است که هنر ما باید برخاسته از فرهنگ ما باشد اما عدم تغییر و نو آوری و بقولی بروز شدن حتا اگر باعث مرگ آن هنر نشود آن را تبدیل به یک صنعت قدیمی و بازاری می کند که فقط به درد توی گنجه می خورد ،اتفاقی که متاسفانه در صنایع دستی ما بوجود آمده است. البته اگر تغییری هم قرار است صورت گیرد باید به تدریج و به دست متخصصانش انجام شود. مانند استاد فرشچیان که مثلا فرشتگان و پرندگان و المان جدیدی را با مهارتِ  قابل قبول وارد مینیاتور کرد و با استقبال مردم هم مواجه شد.هنر باید زایش و باز آفرینی داشته باشد مثل یک انسان که برای بقای خویش باید در هر دوره مشخصی فرزندی به دنیا بیاورد تا نسلش منقرض نشود .نقوش میناکاری سال هاست تغییری نکرده،فرش را به صورت تابلو در آوردن یا به شکل بیضی و دایره بافتن نشان نوآوری نیست.معماری ایرانی را دفن کردیم و به جایش ساختمانهایی ساختیم که نه از هنر معماری کاربردی غرب بویی برده و نه از اصالت معماری زندگی شرقی! حال آنکه ما می توانیم در هنر هفتم هم سبک زندگی خودمان را داشته باشیم. اگر موسیقی سنتی ما سال های قبل دچار ایست نشده یود جوان ما به موسیقی های مبتذل روی نمی آورد، اصلا چرا نباید گروههای موسیقی سنتی ایرانی در صدا و سیما ،پارک ها یا اماکن عمومی بنوازند تا گوش و چشم مردم بیشتر با سازها ، دستگاه های و گوشه های موسیقی ایرانی آشنا شود؟سایر هنرهای ما هم دچار این مشکل هستند و هنرمندان ما دچار گیجی و سر در گمی در این وانفسا شده اند .

تابلو آزادی/اثر محمد حسن گلبن حقیقی

IMG_9432

-چه باید کرد که هنر در ایران “بومی و به روز شده ” شود اما دچار تقلید و ترکیب شده صرفا از غرب نشود؟

به نکته خوبی اشاره کردید.ما از دردها سخن گفتیم و حالا باید به درمان برسیم، هرچند که فریادهای بسیاری سر داده شده و کمتر اهمیت داده اند اما من معتقدم هرگز نباید در برابر اشکال ها سکوت کرد. مگر بزرگان نمی گویند هنرمند باید بتواند سطح فرهنگ جامعه را بالا ببرد و اصولا هنرمند کسی است که یک سر و گردن بالاتر از فهم عمومی جامعه فکر و عمل باید داشته باشد.ابتدا باید او را آزاد گذاشت و بستر ارتباط بیشتر هنرمندان با مردم را فراهم کرد تا مردم با نقد های خود هنرمند را کمک کنند که راه ارتباط با مردمش را پیدا کند. البته این بدین معنی نیست که هنر باید خود را به درجه نازل برساند که در اصطلاح می گوییم هنر بازاری . من شخصا با این گونه هنر مخالفم هماگونه که قبلا هم گفتم هنر باید در ارتقا سطح آگاهی و فرهنگ عمومی باید ، حتما و الزاما نقش بسرایی را ایفا کند هنری که نتواند رسالت خود را در نقش آفرینی و بهبود سطح فرهنگ یک جامعه بخوبی عمل کند نمی تواند حرفی برای مردمش داشته باشد و این هم بگونه ی در دام هنر اشرافی گری خواهد افتاد و فقط برای خوش آمد  قشری خاص خلق خواهد شد.

دیگر آنکه هنرمندان باید آثاری را بیافرینند که با مردم ارتباط برقرار کند و هرگز نگوید:”مردم هنرم را نمی فهمند”، مردم هنر نوین را که برخاسته از فرهنگشان باشد و به زبان امروز آنها ترسیم شده باشد را کاملا می فهمند و درک خواهند کرد. علاوه بر این ها حمایت دولت در زمینه گسترش امکانات هنری و دوری از تبعیض های سلیقه ای و سیاسی  لازم است. آموزش هنر به طور جدی از مقاطع پایین تحصیلی، مخصوصا هنر ایرانی در مدارس اجرا شود.من شخصا حاضرم  آثارم را به طور رایگان در مدارس به نمایش بگذارم تا چشم  و روح و فکر دانش آموزان از ابتدا با هنر نقاشی آشنا شود. فضای هنری باید آزادتر شود، باور بفرمایید آزادی اساس هنر است و وحشت نکنند اگر می گوییم فضا باید باز تر شود .با حفظ ارزش ها هم می توان به پیشرفت و نوآوری رسید.اگر فضای هنر آزاد باشد و در ارتباط مستقیم با مردم قرار گیرد تعداد علاقمندان و هنرمندان هم بیشتر می شود و استعدادهای جدید و جوان هم شناسایی خواهد شد و زایشهای بیشتری اتفاق می افتد و در این زایشها مکتب به وجود می آید،مکاتبی که جایشان در هنر معاصر ما واقعا خالی است. نکته ی دیگری هم این میان هست که اساتید هنر باید توجه کنند و اجازه دهند هنرجو خلاقیت های خود را بروز دهد و سلیقه خود را به او منتقل و یا حتی تحمیل نکنند،وظیفه استاد صرفا آموزش و یاد دادن روش ها و سبک های مطرح است نه سبک و سیاق خودشان! متاسفانه بسیار دیده شده که با عدم تشویق و یا سرکوب خلاقیت ها هنرجو هرگز از استاد فراتر نرود.ما باید ابتدا هنر خود را بشناسیم از گذشته های دور تا اکنون را دقیق مطالعه کنیم و با گسترش فضای هنر به نتیجه دلخواه برسیم . به امید آن روز

تابلو پرواز/اثر محمد حسن گلبن حقیقی

1(1)

چند اثر از مجموعه سیمرغ محمد حسن گلبن حقیقی که در آمریکا به نمایش گذاشته شد

9 - 140&140f

10 - 140&140G

11 - 140&140p

 

4 دیدگاه برای “گفت و گوی خبر پارسی با هنرمندی که مدیر فرهنگی نشد!/گلبن حقیقی: هرگز نباید سکوت کرد/ آزادی اساس هنر است

  1. فرزاد عزیز. روزگاری انجمن نمایش انتخابی بود. بعد از برگزاری انتخابات انجمن در دوره ی اصلاحات- بهرحال تمرین آزادی هم بخشی از ان است- برخی نتایج را نپسندیدند. اداره ارشاد هم شورایی انتصابی راه انداخت که در تقابل با همین انجمن شد اگر چه گیرم به نیتی دیگر شاید بود یا به توجیهی دیگر!… همان زمان بود که این بزرگواران از کانون نمایشنامه نویسی که سالها راه افتاده و پر رونق بود و بنده هم عضو کوچکی شدم ان میان در کنار جناب اقای رزاقی و دیگران، نه تنها حمایت نکردند که اما پس از روی کار امدن همین عزیزان آزادی خواه، ان انجمن بایکوت شد و حتی مسابقه ای سراسری را که راه انداخته بود اینها حاضر نشدند حمایت کنند چرا که جرم این بود که مثلن در زمان دولت قبل – دوره ی قبل- پایه ریزی شده و خلاصه در این انجمن را تخته کردند. همین عزیزان کاری کردند که تا به حال هیچ اصولگرایی نکرده بود امدند و در قبال خواسته های ما – و بیشتر بنده و تنی چند- که می گفتیم هیات بازخوان و بازبین را منتخب اهالی تئاتر قرار بدهید- و للعجب که هنوز هم همین را می گویم و نمی شود!- از کشویشان ایین نامه ای را بیرون کشیدند و به رخ، که بله طبق این ایین نامه ما باید امام جماعت می اوردیم و غیره و همینکه اینکار را نکرده ایم بروید خوشنود باشید! بخشنامه ای که اصلن کسی ان را چماق نکرده بود بالاسر اهل تئاتر تا ان موقع. به بنده و امثال بنده هم می گفتند انارشیست چون می گفتم شما سوار موج اصلاحات شده اید و دارید کارهای تزیینی می کنید نه اساسی و می گفتم بیایید کارهایی را بنیان گذاری و نهادینه کنید که ماندگار بماند و بدرد بخورد….. که بگذریم که چه برخوردی با من شد. محض اطلاع خواستم بگویم امیدوارم واقعن حضرات تغییر عقیده داده باشند و لابد عوض شده اند. البته کارهایی هم انجام شد در ان دوران مثل اوردن جشنواره فیلم فجر. اما بسیاری از کارها زینتی بود و تزیینی. چیزی نهادینه نشد. اگر اسم هنرمندی را هم بعنوان جوانی که درخشید می اوریم باید بدانی که بودند بسیار هنرمندانی که نادیده گرفته شدند و ازقضا – و چه شانس خوبی- که از یکی شان حمایت بعمل امد و البته همان دوست هم ماحصل اداره ارشاد اصلاحات نبود، بلکه حاصل بودنش در کنار سایر تئاتریها، مطالعه، ذوق و استعداد، تمرین های گروهی، مخاطب همان انجمن نمایشنامه نویسی قرار گرفتن طی حضورهای مکرر گروهی و گاه فردی، و دیدن تئاترهای خوب دانشجویان و دیگران بود…..شاید – شاید-دست یک گروه و یا یک نفر گرفته شد اما دستهای بسیاری رها شده ماندند. کارهایی که ان زمان شد و حس خوبی که داریم به خاطر موجی مردمی و فراگیر بود و انچه عزیزان کردند کمتر از انی بود که می شد انجام داد. تزریق بودجه های فراوان – و البته بعدها گفتند بالا اوردن بدهی های بسیار – لابد که کمترین بازدهی اش برخی از همانها بود که در گزارشت اورده ای. ان دوران بزرگتر از چیزی بود که برخی از مدیران میانی و بدنه درک کردند و در عمل پیاده.

    1. محمود عزیز درک می کنم حتی روزگاری در همان دوران وقتی گفت و گوی یک منتقد را در ایسنا کار کردم از همان اداره ای که معتقدم خروجی اش خیلی خوب بود و تنها دوره طلایی ارشاد بود زنگ زدند و مرا به دلیل انتشار آن گفت و گوی انتقاد آمیز متهم به گرفتن رشوه کردند!کلا دکتر همافر علی رغم همه کارهای خوبش انتقاد پذیر نبود.مدتی پیش همان دوست تماس گرفت و گفت صدری جان حالا می فهمم که انتقادات شما در آن مقطع چقدر خوب بود و چقدر باعث رشد ما شدو …خوشحال شدم که دوستان بالآخره متوجه شدند این نقد است که سازتده است نتیجه ای که اصولگرایان هرگز به آن نمی رسند هر چند استثتا همه جا وجود وجود دارد با این وجود من بیلان کار را نگاه می کنم.همین امیر کوهستانی مدتی آمد جهاد دانشگاهی و می خواست کارگاه نمایش راه بیندازد.زمانی که از ساحلی آمده بودیم پشت استانداری و فضای کار نمایش ما حیاط بود و زیرزمین نهاینا به دلیل کمبود فضا امیر رفت اداره ارشاد و نهایتا نامهربانی ها او را راهی پایتخت کرد اما مرور کارنامه مدیران فرهنگی ارشاد نشان می دهد دوره سازگار نژاد و همافر پررونق ترین دوره بوده- انجمن نمایش نامه نویسان هم محصول دوره اصلاحات بود انجمنی که روزهای چهارشنبه تشکیل می شد و مرا از بهبهان به شیراز می کشاند معمولا هم در سالن سر کوچه بهار تشکیل می شد فکر می کنم سالن مربوط به انجمن زرتشتیان بود یادش بخیر در مرکز شهر بود و عالی بود

  2. بنده را کشیدند کناری و گفتند چرا اینقدر انتقاد می کنی؟ می خواهی تو را هم عضو این شورا ی تئاتر می کنیم. من گفتم انتقادات من برای منافع فردی نیست، من می گویم کار نهادینه کنیم… و بعد همین را توی جلسه انجمن نمایش عمومی گفتم. بعد بنده را تهدید کردند که فلانی می خواهد از تو شکایت کند آیا شاهدی داری که به تو این پیشنهاد داده شده است!!! همان وقت من فاتحه ی این بدنه ی اصلاحات را خواندم برادر.

    1. گفتم که مرا متهم به گرفتن رشوه کردند گفتند شماره چکی که گرفتی را داریم!!هر چند مدنی بعد گفت و گوی مفصلی با همافر گرفتم اتفاقا خود تو تنظیمش کردی همافر زنگ زد ایسنا و کلی تشکر کرد از نحوه تنظیم مصاحبه گفتم مصاحبه را من گرفتم اما ناظری تنظیم کرد گفت به هر حال از هردوی شما متشکرم در مورد تحمل تاپذیری نقد در ارشاد آن سال ها حق با شماست اما مدیران بعدی غیر از عزیز اله خردمند دست کمی از همافر و مدیرانش که نداشتند هیچ بدتر هم بودند- جعفری که به من زنگ زد و رسما گفت شکایتت می کنم هرچتد شکایتش به نتیجه ای نرسید و دکتر طبیعی که اصلا این کاره نبود ولی خدایی برخورد حذفی هم با کسی نکرد – عالیشوندی که اصلا از دماغ فیل افتاده بود کسی را تحویل نمی گرفت و همتی هم که اساسا فرماندار بود و از یک جایگاه کاملا سیاسی به جایگاهی کاملا فرهنگی آمد – محمود جان انتقادات دوره اصلاحات جای خود اما چرخ فرهنگ می چرخید از نمایش و شعر و فیلم گرفته تا نقاشی و موسیقی و رسانه …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.