دل نوشته خلیل شفیعی به یاد عبدالرضا فریدزاده

خلیل شفیعی شاعر و مدرس ادبیات به یاد استاد عبدالرضا فریدزاده؛ خورشیدی که در آسمان هنر خاموش نمی‌شود دل نوشته‌ای تقدیم کرده که در زیر آورده شده است.

 

دلم قرار ندارد، کجا، کجا بروم؟
سحر سفر کنم و با ستاره‌ها بروم…

اگر بناست که یک روز رفتنی باشم،
چه بهتر آن‌که به یک گام تا خدا بروم

چگونه می‌توان از خاموشی نوری سخن گفت که پرتوهایش بر صحنه‌های نمایش، بر کاغذهای سپید شعر و در جان شاگردانش تا همیشه جاری است؟ چگونه می‌توان از فقدان مردی نوشت که خود زندگی را با کلماتش می‌آفرید، با نمایش‌هایش جان می‌بخشید و با اندیشه‌هایش راه می‌گشود؟

 

استاد عبدالرضا فریدزاده، فراتر از نامی در میان اهالی ادب و هنر، چشمه‌ای بود جوشان از خلاقیت و اندیشه. از نخستین روزی که در سال ۱۳۶۵ افتخار آشنایی با او را یافتم، حق استادی‌اش را بر گردن خود احساس کردم؛ حقی که تا واپسین روزهای حیاتش بر من باقی ماند. هرچند زادگاهش بروجرد و سکونتش تهران بود، اما وسعت روحش مرز نمی‌شناخت و روشنی افکار و آثارش در گستره‌ی ایران می‌درخشید.

 

او همواره در جستجوی حرف‌های تازه بود؛ چه در شعر و چه در نمایش، اندیشه‌های نو را به صحنه می‌آورد و روایتگر افقی تازه در هنر این سرزمین بود. در اراک، جایی که من دانشجو بودم و همزمان ریاست اداره‌ی ادبی و هنری آموزش و پرورش را بر عهده داشتم، او را دعوت کردم تا چراغی باشد برای هنر این دیار. در آن سال‌های دشوار دهه‌ی شصت که هیچ امکاناتی نبود، چهار سال پیاپی، به یاری استادی او جشنواره‌های نمایشی را در آنجا برگزار کردیم. او صدها هنرمند نمایش را پرورش داد، نسلی از مشتاقان را با الفبای صحنه آشنا کرد و نشان داد که هنر، نه در تجهیزات و امکانات، که در جانِ عاشقانش زنده است.

 

پس از بازگشت من به شیراز، این پیوند استوار ماند و تا واپسین روزهای حیاتش، این افتخار را داشتم که در کنار او بیاموزم و از دریای دانش و تجربه‌اش بهره‌مند شوم. در کنگره‌های «پرشکستگان عشق»، «عاشورا» و شب شعر عاشورای شیراز، پنج نمایشنامه به توصیه‌ی من نوشت و بر صحنه برد؛ آثاری که با استقبال بی‌نظیر مخاطبان روبه‌رو شد. او می‌دانست چگونه کلمه را به حرکت درآورد و صحنه را از شور و معنا آکنده سازد.

 

در برنامه‌ی تلویزیونی مشاعره که در شانزده قسمت از شبکه‌ی فارس پخش شد و نویسندگی آن را بر عهده داشتم، بیش از هفتاد نفر از هنرجویان، ماه‌ها از محضر او بهره بردند. او با صبوری و دقت، آنان را در فن بیان و اجرای درست کلام پرورش داد و نتیجه، برنامه‌ای شد که یادگار او در تاریخ تلویزیون فارس ماندگار خواهد بود.

 

چه افتخار بزرگی بود که نزدیک به چهل سال در کنار چنین استادی مراوده و همکاری داشتم؛ استادی که نه‌تنها در عرصه‌ی هنر، بلکه در آیین زندگی نیز چراغ راه بود. امروز، جسم او در میان ما نیست، اما نامش در تاریخ تئاتر و ادب این سرزمین خواهد درخشید.

 

نورِ روح بلندش در گذر از مرزهای زمان، همچنان می‌تابد…

یادش گرامی، راهش هموار و نامش جاودانه.

 

خلیل شفیعی
بیستم اسفند ماه ۱۴۰۳

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.