خاطرات ملبورن را قوم بازنده نوشت! /ایران، قبیله همیشه غایب تاریخ
خبر پارسی – رسول بهروش –
۱- در سالروز حماسه ملبورن، ویژهبرنامه نود اقدام به پخش مستند جالبی کرد که سه سال بعد از آن رویداد، به مصاحبه با برخی بازیکنان تیم ملی استرالیا اختصاص داشت. این برنامه که پیشتر از شبکه ورزش سیما هم روی آنتن رفته بود، کاری از یک مستندساز استرالیایی به شمار میآمد که پخش آن در ایران توانست بسیاری از خاطرات را برای مردم فوتبالدوست کشورمان زنده کند. وقتی ۱۶ سال بعد از آن اتفاق هنوز هر بار به میان آمدن نام «ملبورن» دل خیلیها را در این مملکت میلرزاند، این یعنی آنکه بازی با استرالیا و صعود به جامجهانی ۹۸ یک برگ زرین و تکرار ناپذیر در تاریخ فوتبال ایران بوده است، اما افسوس که مستند این رویداد شگفتانگیز را نه خود ما، که استرالیاییها باید برایمان ساختند!
۲- یک حقیقت تلخ آن است که ما ایرانیها در زمینه حفظ و حراست از میراث مادی و معنوی کشورمان در حوزههای مختلف دچار نوعی کمکاری عجیب و نابخشودنی هستیم. لطمهای که طی این مدت سهلانگاری و پشت هم اندازی به پیکر پارسه زده، کم از شعلههای آتش ارتش اسکندر نداشته است. روزی نیست که خبر از تخریب یا فرسایش شدید یک بنای تاریخی در این مملکت روی خروجی خبرگزاریها نرود. چه کاروانسراها و حمامهای تاریخی که خراب نمیشوند، چه ابنیه مهمی که به غنیمت بساز و بفروشها نمیروند و چه میراث ماندگاری که راه خروج مخفیانه از مرز را در پیش نمیگیرند. در شاخه مراقبت از آثار فرهنگی هم ما ایرانیها شاید سهلانگارترین جماعت تاریخ باشیم. مولوی و نظامی و رودکی را ترکیهایها و آذربایجانیها و تاجیکها از آن خودشان میکنند، اما دریغ از دو خط اعتراض رسمی، یک حلقه فیلم داستانی یا حتی یک نطق اثرگذار که در مقابل این روند مخرب مانع ایجاد کند. وقتی فضا در مورد شعرا و دانشمندان چنین است، جای تعجب نیست که خیز همزمان قطر و آذربایجان برای ثبت رسمی چوگان هم با انفعال محض مسوولان ایرانی مواجه شود. در انگلستان ارادهای عمومی باعث میشود لوکیشن اصلی یک سریال کارآگاهی به نام «شرلوک هلمز» به موزه تبدیل شود و حتی شهرداری لندن هم قبول میکند پلاک مرقوم در نوشتههای «کانن دویل» را همچنان روی این خانه نگه دارد، اما در ایران سرای خاطرهانگیز فیلم «مادر» را میکوبند و قوطی کبریتش می کنند برای آدمهایی که هیچ تصویری از یک همنشینی خانوادگی روی تختهای دور حوض در ذهنشان نیست.
۳- ما در حراج خاطرهها قوم سخاوتمندی هستیم. ۴۰ سال پیش هیچ فیلمبرداری نتوانست تصاویر پرگلترین داربی تاریخ را ضبط کند، غیر از نعمت حقیقی که سر یک کار سینمایی موفق شده بود بخشی از این مسابقه را به حافظه دوربینش بسپارد. با این همه اما اهالی فوتبال بعد از سالها بیخیالی زمانی سراغ عوامل «ممل آمریکایی» رفتند که دیگر رمقی برایشان باقی نبود و به همین راحتی آخرین میراث به جا مانده از آن بازی هم برای همیشه نابود شد. وقتی از نبرد تاریخی ایران و آمریکا هنوز حتی یک ثانیه تصویر حاشیهای هم روی آنتن تلویزیون این مملکت نرفته و همه خاطرات برجا مانده برای ملت به همان ۹۰دقیقه طول رقابت ختم میشود، جای شگفتی نیست که گل استثنایی دایی به میلان هم در آرشیو جامجم موجود نباشد و مخاطبان نود آن را برای فردوسیپور ایمیل کنند. سالهاست که صداوسیمای ایران همه جای دنیا خبرنگار دارد، اما دریغ از آن که یکی از این دوستان همراه با یک تصویربردار راهی ورزشگاههای خاطرهانگیز جامجهانی فرانسه بشود و یا بعد از سالها سراغی از محل برگزاری مسابقات به یادماندنی ایران در ایرلند و دانمارک و ایتالیا بگیرد و یک کار متفاوت به مخاطب عرضه کند. همه انرژی آقایان در فرنگستان صرف انعکاس سیاهیهای مغربزمین میشود و اساسا وقتی برای این کارها باقی نمیماند. باز درود به شرف آن مستندساز اجنبی که نه تنها خاطرات ملبورن را برایمان جمعآوری کرد، بلکه تک جمله خداداد در مورد نمایش بهتر ایران در بازی رفت را نیز در فیلمش نگه داشت تا قبیله غایب هم دفاعیهای مختصر داشته باشند!
۴- مشهور است که تاریخ را قوم برنده مینویسد، اما چون فاتحان ملبورن حالش را نداشتند، زحمت حاشیهنگاری از هشت آذر جادویی هم گردن قوم بازنده افتاد. خندهدار این است؛ جماعتی که نمیتواند از داشتههای ۱۶سال قبل خودش مراقبت کند، یقه دنیا را میگیرد که چرا راجع به وقایع ۲۵۰۰سال پیش در فیلم سیصد و امثال آن دروغ میگوید!
آفرین به روحیه ملی گراییتون……!