لیلا دودمان در گفت و گوی تفصیلی با خبر پارسی: شیراز شهر گفت و گو می شود/مدیریت شهری باید در طراز شیراز بیندیشد و عمل کند/فرهنگسرا شهروند فرهنگی تربیت کند
خبر پارسی فرزاد صدری – گفت و گو با یک جامعه شناس که زندگی اجتماعی را در جوامع توسعه یافته با روش علمی مورد مطالعه قرار میدهد،سخت و زمان بر است، به ویژه اگر در طول گفت و گو بر مبنای نظریات “اگوست کنت” و “امیل دورکیم” و یا مثلا “ساموئل کنیگ” محور بحث را در دست بگیرد و شما به عنوان یک خبرنگار با هزار ترفند موضوع صحبت را به نفع خودت عوض کنی!
“لیلا دودمان” دکترای جامعه شناسی دارد و اولین زنی است که ریاست یک کمیسیون را در شورای شهر شیراز به عهده گرفته.اداره کمیسیون فرهنگی شورا توسط یک جامعه شناس که خرده فرهنگ ها را می شناسد و باورهای عامه را از حفظ است کار خیلی سختی نباید باشد اما وقتی او را در قامت اولین زنی که ریاست یک حزب رسمی را فارس بع عهده گرفته نگاه می کنیم،زاویه نگاه ما می تواند متفاوت شود و نگران سیاسی شدن حوزه فرهنگ باشیم!
گفت و گوی تفصیلی ما با لیلا دودمان نشان داد او در شورای شهر جای درستی نشسته و از منظر جامعه شناختی مولفه های شهر فرهنگی را می شناسد و آنها را در هویت بخشی به شهر موثر می داند.
در گفت و گویی که پیش روی شماست محمود شبان خبرنگار پایگاه تحلیلی خبر پارسی ما را همراهی می کرد و هر وقت بحث گره می خورد به کمکمان می آمد.
*از نگاه رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر شیراز مولفه های یک شهر فرهنگی چیست؟
در تعریف شهر فرهنگی باید گفت شهر فرهنگی شهری است دارای سابقه تمدنی و ریشه های تاریخی و فرهنگی و احساس امتداد آن در تعاملات و تعصبات مردمان نسبت به آن و همچنین در مشاهده آثار این تمدن در ساختمانها و سازههای شهری. شهر فرهنگی دارای منابع فرهنگی از قبیل بناهای تاریخی، خرده فرهنگ ها و صنایع دستی، آداب و رسوم و فولکلور خاص است و ظرفیت کافی جهت توسعه اجتماعی و سیاسی را دارد. شهر فرهنگی پتانسیل های لازم جهت انسجام اجتماعی مردمانش را دارا است و میزان مشارکت و همکاری مردم را در اداره شهر توسعه می دهد.
*خانم دکتر ممنون می شوم مشخصا به مولفه های شهر فرهنگی اشاره کنید.
-خب برخی مولفه ها در نظام تعاملات انسانی بروز مییابند مثل آداب و رسوم و مذهب و زبان و لباس و سواد و هنر و ادبیات و سینما و تئاتر و کتاب و برخی به شکل سازهای در آمده اند و مصنوع هستند مثل محله ها، تک بناها، مجسمه، ساختمان های خاص و یا قدیمی و یا شاخص های کانونی مانند دروازه ها، مساجد، کلیساها و پارک ها و … این مولفه ها همه و همه می توانند به یک شهر ماهیت فرهنگی بدهند. عناصر سازنده هویت شهری و بخصوص مولفه های انسانی (فرهنگی،جمعیتی،اداری،دینی) نشانگر اهمیت فرهنگ شهر و تاثیر آن بر هویت شهری است.
*شیراز این مولفه ها را دارد؟
شیراز یک شهر فرهنگی ادبی و عرفانی است. وجود دو نماد ملی، بین المللی و ادبی یعنی حافظ و سعدی به غنای فرهنگی شهر شیراز افزوده است. از دیرباز شیراز در ذهن مردمان ایران و سایر کشورها، پیام هایی فرهنگی داشته است و عموما به خاطر حضور استوانه های ادب پارسی، مورد توجه سایرین بوده است. حتا شهرهایی مثل تبریز و اصفهان که گاهی عنوان می شود شهر فرهنگی هستند اگر به نیم قرن پیش برگردیم متوجه خواهیم شد که این شهرها را به عنوان یک شهر صنعتی دیده اند اما شیراز از قدیم به دلیل پتانسیل های فرهنگی و ادبی که داشته نگاه فرهنگی در شهر شیراز نهادینه شده و در دل سیاستگزاران دولتی هم شیراز به عنوان یک شهر صنعتی دیده نشد و تلاش شد تا شیراز را به یک شهر فرهنگی، هنری تبدیل کنند. هنرهای صنایع دستی در کنار هنر ادبی و حتا هنر نمایش باعث شد تا شیراز هویتی با رنگ و بوی فرهنگی را بیشتر پذیرا باشد.
از طرف دیگر از زمان قدیم تخت جمشید را به عنوان یک سمبل هویتی شیراز می شناسیم. وقتی به تخت جمشید نگاه می کنیم می بینیم نمادهای موجود در این اثر هنری به ما درس فرهنگی می دهند وقتی می بینیم گل لوتوس در دست ها جابجا می شود و در تصاویر می بینیم که کوروش بزرگ انساندوستی و صلح را ترویج می کند، نتیجه اش در تاریخ نهادینه شدن صلح و آرامش در میان مردم استان فارس است. مردمی که ذهنشان درگیر جنگ نبوده، ذهنشان درگیر حاشیه های مختلف نبوده. پس ذهن آرام به شما کمک می کند موسیقی و شعر و ادبیات و عرفان در وجود شما رشد کند. می خواهم بگویم شیراز هم مولفه های انسانی یک شهر فرهنگی را دارد هم شاخص های کانونی مثل مساجد از جمله مسجد نصیرالملک و مسجد وکیل و یا حتا مسجد جامع عتیق و خب وجود مبارک احمد بن موسی و سایر امامزاده هایی که کمک می کنند تا شیراز یک شهر فرهنگی باشد. وجود کلیساها و حتی کنیسه ها در شیراز به اضافه باغ های عفیف آباد و ارم و دلگشا و یا دروازه قرآن همه و همه با اطمینان می گویند شیراز همه مولفه های یک شهر فرهنگی را دارد.
* در طول این ده، دوازده سال کمتر دیدیم بخشی از این مولفه ها برجسته سازی شود.آن چیزی که بیشتر دیدیم پروژه های عمرانی بود که البته بر روی آن هم بحث داریم هرچند نمی خواهیم منکر زحمات شویم اما گاهی جانمایی برخی طرح ها ایراد داشت و گاهی به نظر می رسید که زمان زیادی را صرف ساختن پل و زیر گذر و رو گذر کردیم بی آنکه به کارکرد فرهنگی آنها توجه کنیم یا از نماد های هنری و خلاقیت فرهنگی در این پروژه ها بهره بگیریم.
ما کمتر دیدیم این مولفه هایی که شما برشمردید، خود را در هویت شهری نشان دهند و یا به آنها توجه شود.به نظر شما مولفه های فرهنگی تا چه اندازه در هویت بخشی شهری می توانند موثر واقع شوند؟
-باید نگاه کنیم ببینیم نگرش سیستمی نهادهایی که حاکم بودند در شهر شیراز چه بوده است؟ واقعیت این است که هر چقدر هم فضای شهر را به سمت سازه محوری و بتن محوری ببریم باز می بینیم که تا پای یک ارکستر سمفونیکی به شیراز باز می شود همه حواس مردم سمت آن ارکستر سمفونیک می رود. اگر به مردم بگوئید بیایید یک پل را افتتاح کنیم شاید جمعیتی حضور پیدا نکند اما برای دیدن یک کنسرت موسیقی یا اجرای یک نمایش یا نمایش یک فیلم و یا افتتاح یک نمایشگاه خوشنویسی یا نقاشی حضور پررنگی دارند و باعث تقویت فضای هنری شهر می شوند. اگر هم صحبت از آداب و رسوم باشد حمایت می کنند و با مشارکت خود آن را تقویت می کنند و این یک هشدار است به نهادهای سیاستگزار، به جامعه ما که بر اساس مطالبات مردم باید حرکت کنند و شهر را توسعه دهند چون اگر این اتفاق نیفتد، هیچوقت مشارکت و همراهی مردم را به طور واقعی نخواهند داشت. یک حکمرانی خوب، حکمرانی است که مشارکت مردم را به دنبال داشته باشد و آن را تقویت کند.
*اشاره ای به ساخت پل و سازه های بتنی داشتید …
البته قبل از اینکه سئوال را ادامه دهید باید بگویم سازه های فلزی و بتنی و ساخت پل و…. برای شهر لازم است یک وقت برای مخاطبان شما سوء تفاهم نشود.
*حتما لازم است. ولی ما آمدیم پل ساختیم رو گذر و زیر گذر زدیم اما به زیبایی بصری آن توجه نکردیم. شاید مثلا با ایجاد فضای سبز با گرافیک زیبا در کنار پل و یا در زیر گذرها و یا مثلا نصب تندیس و مجسمه بر روی پل و یا ورودی زیر گذر ها می توانستیم به این سازه های بتنی و یا فلزی روح هم ببخشیم و آنها را زیباتر کنیم و به شهر جلوه هنری ببخشیم. معتقدم حتا در طراحی پل ها باید سابقه و کارکرد فرهنگی شهر شیراز را در نظر می گرفتیم .یک پل را مثلا با عنوان پل کابلی ساختند و خیلی هم از آن تعریف دادند اما پل کابلی تعریف خاص خودش را دارد این پل نه به لحاظ هنری و نه حتا به لحاظ فیزیکی شبیه پل کابلی نیست.
-در سال های اخیر یک مبحثی وارد جامعه شناسی شده با عنوان “ارزیابی تاثیرات اجتماعی” ما هر پروژه سازه محوری که در شهر باید اجرا کنیم،حتما باید قبل از اجرای آن، به “ارزیابی تاثیرات اجتماعی” بپردازیم. آیا مردم ما رضایت دارند؟آیا وقت عبور از پل ها، احساس می کنیم که این سازه نمادی از فرهنگ ما است؟ آیا این سازه ها به شهروندان احساس آرامش می دهند و یا اساسا زیبایی بصری دارند که حس آرامش را به شهروند منتقل کند؟من وقتی وارد شیراز می شوم افسوس می خورم به مردم فرهنگ دوست و فرهنگ پرور شهرم چرا که ایمان دارم برخی از سازه هایی که ساخته شده جزو زاید شهر شیراز است.به عنوان مثال کوهسار مهدی ممکن است مشکل ترافیک ما را حل کند و زمان را برای رسیدن به مقصد کوتاه کند اما شما با این فضا احساس غریبه گی می کنید. از وسط شهر و از کنار دانشگاه که نماد علمی و فرهنگی شهر است رد می شود ولی به نظر می رسد در جاده شیراز – اصفهان داری حرکت می کنی! به این دلیل که این تونل عاری از ظرفیت ها و اتصال دهنده های فرهنگی و اجتماعی است.آن هم در شهری که ادعای پایتختی فرهنگ را دارد،کاملا غریبه است و هیچ آثار و نشانه ای از شیرازِ مهد فرهنگ در آن نمی بینیم.معتقدم این نوع پروژه ها با این شکل و شمایل یک آسیب به شهر شیراز است.
*می خواهید بگوئید سازه های مدرن را باید بومی سازی کنیم؟
-دقیقا. وقتی یک سازه را می خواهیم آماده کنیم باید ببینیم امکان اینکه آن سازه را بومی سازی کنیم وجود دارد یا نه؟البته فقط بومی سازی نیست، تاثیرات اجتماعی سازه نیز مهم است.باید تاثیرات اجتماعی آن را ارزیابی و بعد اقدام کنیم.من به این نکته اشاره کنم که مردم ایران همیشه اردیبهشت شیراز را دوست دارند . آنها عاشق بهار نارنج شیراز و هوای مثال زدنی اردیبهشت ما در این شهر هستند .به لحاظ جامعه شناختی نیز گردشگران داخلی و خارجی همواره خاطره خوبی از شیراز و مردم آن با خود به ارمغان می برند و شما نمی بینید که گردشگری از شیراز بد بگوید.
*البته اجازه بدهید به صورت صد درصد با شما موافق نباشم!چه بخواهیم چه نخواهیم چه بدمان بیاید چه نیاید از شیرازی ها به عنوان کسانی که تنبلی ذاتی دارند یاد می کنند!
-من تنبلی شیرازی ها را رد می کنم.همین شعر و ادبیات شیرازی ها که زبانزد همه است این سو تفاهم و شاید این مصیبت را به وجود آورده که باید این نگاه را تصحیح کنیم.من معتقدم باید فرهنگ کار و تلاش را در کنار فرهنگ و هنر تقویت کنیم،اگرچه جنس کار و تلاش شیرازی ها صنعتی نیست هنری است!کسی که یک تابلو نقاشی را خلق می کند و یا یک اثر فاخر هنری با خاتم می سازد و یا دیوان شعری را منتشر می کند و یا در تماشاخانه ها تئاتر اجرا می کند و یا کنسرت موسیقی اجرا می کند،دارد کار و تلاش می کند.آیا فقط ماهی گرفتن از دریا یا آهن در کوره گداختن کار است؟شیراز شهر رسانه هاست.روزنامه ها و سایت های خبری فعالی دارد که همه عوامل آن از صبح تا پاسی از شب درگیر انتشار روزنامه و یا گزارش و خبر هستند.مگر خبرنگاری شغل سختی نیست؟مگر خود شما از صبح تا شب در جلسات مختلف حضور ندارید؟خب شاید چون جنس کار فرهنگی است دیده نمی شود.
شیراز از قدیم به باغ و گل معروف بوده،قطعا تا زحمت آبیاری و مراقبت نباشد باغ و گلی وجود ندارد.می خواهم بگویم شیرازی ها نیز فرهنگ کار دارند اما فرهنگ کاری که همراه با زیبا شناختی است.تفاوت شیراز با سایر شهر ها در این است که روح زیبا شناختی در شهر ما جریان دارد.این روح زیبا شناختی مثل یک جریانی در تمام زندگی مردم حضور دارد.همین که شیرازی ها شاد هستند و به فلسفه زندگی اهمیت می دهند و از کوچکترین امکاناتشان برای تفریح استفاده می کنند،اتفاقا باید در درون این آدم هایی که شادی را به عنوان بخشی از فلسفه زندگی می دانند فرهنگ کار هم وجود داشته باشد که البته باید تقویت شود.
*اما این روح زیبایی شناختی را که شما به آن اشاره داشتید،در فضا سازی شهر شیراز خیلی کم داریم.اخیرا به فضاهای تعامل اجتماعی در مبلمان شهری شیراز توجه شده اما کم.به عنوان مثال در ورودی باغ عفیف آباد هم به روح زیبایی شناختی شهر توجه شده هم به فضای تعامل اجتماعی به عنوان مکانی برای گفت و گو. در چند جای دیگر شهر هم کارهای خوبی صورت گرفته اما برای شهر شیراز کم است.
-معتقدم “مدیریت شهری باید در طراز شیراز بیندیشد و عمل کند” .توجه داشته باشیم که شیراز به لحاظ تاریخی و فرهنگی و اجتماعی خیلی بزرگ است و ما باید به اندازه عظمت شیراز بیندیشیم و عمل کنیم.
بحث دوم من این است که “شورای شهر باید مسیری را طی کند که شیراز را به شهر گفت و گو تبدیل کند.” باید برای مردم فضای گفت و گو به وجود بیاید. وقتی گفت و گو به وجود بیاد شهر به لحاظ فرهنگی رشد می کند و تعاملات بیشتر می شود .
*با ایجاد فضای گفت و گو موافقم. فقط به یک مورد اشاره می کنم که ما خیلی آسان از کنار آن رد می شویم. پل عابر پیاده. این پل ها عمدتا در شیراز با نهایت کج سلیقگی احداث شده هم به لحاظ طراحی و گاهی هم به لحاظ جانمایی .در صورتی که با یک طراحی و جانمایی مناسب می تواند محور گفت و گو باشد. در صورتی که این پل ها مکانی برای نمایشگاه های عرضه آثار هنری و یا کتاب باشد. شهروند وقتی بداند بالای پل به او موسیقی و کتاب و نمایش خیابانی عرضه می شود هم فرهنگ استفاده از پل عابر پیاده برایش تقویت می شود و هم فضای مورد علاقه شما که گفت و گو محوری است نزدیک می شود. ایستگاه های اتوبوس و مترو را نیز می شود با یک طراحی خوب به عنوان فضای تعامل اجتماعی و محلی برای گفت و گو تعبیه کرد حتا داخل اتوبوس های شهری و یا داخل مترو.
-چقدر خوب است وقتی من به عنوان مسئوول فرهنگی یک نهاد عمومی با یک رسانه گفت و گو و دیالوگ می کنم.در واقع وقتی می گویم شیراز را باید به فضای گفت و گو تبدیل کنیم یکی از مصادیقش همین دغدغه مشترک شما به عنوان رسانه و من به عنوان یک عضو شورای شهر است.رسانه نماینده افکار عمومی است و ما از این طریق دغدغه های مردم را بهتر درک می کنیم،درک این دغدغه ها تنها از طریق گفت و گو میسر است.اینکه من در شورا نطق پیش از دستور بخوانم و یا در جلسات شورا متکلم الوحده باشم،دردی را از مردم درمان نمی کند. جهان امروز بر پایه گفت و گو و مذاکره اداره می شود. شهر را نمی شود از پشت پنجره شورا و شهرداری اداره کرد و البته بحث من فقط گفت و گوی ما با مردم نیست بلکه ما وظیفه داریم برای کاهش تنش و نزاع فرهنگ گفت و گو را در میان مردم تقویت کنیم.
به قول شما در تمام این سال هایی که سازه ایجاد کردیم دقت لازم را در طراحی آنها نداشتیم. ما زنان را و یا کودکان را در این سازه ها ندیدیم و یا معلولان را کمتر دیدیم .جامعه ما کم کم دارد به سمت سالمندی می رود ما سالمندان را هم در این سازه ها ندیدیم. همه آحاد مردمی که در این شهر زندگی می کنند حق شهروندی دارند.از کودک تا سالمند حق دارند که از امکانات و خدمات این شهر استفاده کنند. ما نه تنها از زاویه زیبا شناسی حظ بصری نمی بریم، بلکه ابتدائی ترین ملزومات را در ساخت سازه ها رعایت نکردیم.در واقع انگار یک سرمایه عظیمی را از دست دادیم چون همه این ها نیاز به یک بازنگری جدید دارد.نیاز به انجام سرمایه گذاری های جدید دارد به این دلیل که مشکلات افرادی را که نام بردم هم برطرف کنیم .متاسفانه گاهی نگرش سیستمی بی برنامه آسیب های جدی به شهر وارد می کند.
*در واقع با ایجاد فضای گفت و گو و ارتباط با اقشار مختلف شهروندان بخشی از مشکلات شهروندان حل می شود.
دقیقا. ایجاد فضای گفت و گو حتا باعث کاهش افسردگی در شهر می شود و جنگ و جدل در شهر کمتر می شود. زمانی در نتیجه برخورد دو سپر ماشین شاید کار به قمه کشی هم می رسید! و در نتیجه ترافیک زیاد می شد.
سیاست گزاری های شهر باید بر اساس “مصلحت شهر، نیاز شهر و مطالبه مردم” باشد این خیلی اهمیت دارد.در آن صورت است که ما رنگ و روی امنیت و آرامش را می بینیم.مطالبات سرمایه اجتماعی را به وجود می آورد و از سرمایه اجتماعی نباید غفلت کنیم.
از طرف دیگر با توجه به مهاجری پذیری شهر شیراز و وجود قومیت های مختلف در شهر شیراز رویکرد گفت و گو محوری در میان شهروندان ضرورت بیشتری پیدا می کند.وقتی شهر گفت و گو به وجود آمد سرمایه اجتماعی و اعتماد و مشارکت اجتماعی را در آن تقویت می کنیم که نتیجه این سه موضوع توسعه شهر است.
*چون اشاره ای داشتید که در سازه های شهری زنان دیده نمی شدند اجازه بدهید بگویم حتا در برنامه ها و آموزش های شهروندی هم زنان کم رنگ دیده شدند مثلا گاهی می شنویم که بر روی فرهنگسرای بانوان تبلیغ می شود اما واقعیت این است که در این فرهنگسراها زنان محدود می شوند به مروارید بافی و گلدوزی مسائلی از این دست.خب توقعی نیست که یک شهر از بانوانش دارد!
-ببینید ما آموزش هایمان اشتباه است. من به این قضیه ایراد می گیرم .حرف درستی است .چرا دختران ما همیشه باید بروند گلدوزی را یاد بگیرند.چرا از بچه گی فقط به پسرها اسلحه دادند و به دخترها گل و یا عروسک؟ما در درون خانواده هایمان نیز این مشکلات را داریم و فقط به سیاست های جامعه بر نمی گردد.نگاه جامعه و خانواده به دختران باید متفاوت شود.حتا نگاه مردان به زنان و زنان به مردان باید عوض شود.این اتفاق باید بیفتد.ما از دولت اول آقای روحانی،حقوق شهروندی را مطرح کردیم.در دولت دوم آقای روحانی باید بحث حقوق شهروندی پر رنگ شود.اتفاقا در ذیل بخش حقوق شهروندی،یک بخشی از آن حقوق زنان است. ما مطالبه داریم که خود رئیس جمهور شروع کننده حقوق شهروندی زنان باشد.
از طرف دیگر وقتی در آموزش حقوق شهروندی توضیح می دهیم باید حقوق زنان و مردان را یکسان ببینیم اما شما دارید آن را جدا می کنید!
*نه! اشتباه نکنید من جدا نمی کنم . به نظرم حتا ایرادی ندارد زنان ما گلدوزی و مروارید بافی یاد بگیرند.قبول کنیم زن است که به ما عاطفه و عشق و احساس را یاد می دهد.
-همینجا صبر کنید لطفا! باید فرهنگ جامعه به شما عشق و عاطفه را یاد بدهد نه اینکه زن به شما یاد بدهد!زن که ابزار یاد دادن نیست . این فرهنگ جامعه شماست. وقتی در آثار حجاری شده تخت جمشید گل لوتوس را می بینیم و می دانیم که گل لوتوس نماد نجابت و رشد معنوی است،چرا از فرهنگ و تاریخ خود درس نگیریم که بخواهیم زن به ما عشق و عاطفه را یاد دهد. عاطفه را ما از تاریخ غنی خود بیاموزیم که گل هدیه می دهد و البته گل در معنای کلی آن نماد مهربانی و عشق و عاطفه و زیبایی است.معتقدم در آموزش شهروندی دختران و پسران و مردان و زنان باید توامان و یکسان دیده شوند.
*نمی خواهم این گفت و گو را به سمت چالش زن و مرد ببرم اما در پاسخ به صحبت شما باید بگویم اگر شما بحث گل لوتوس را مطرح می کنید به این معنا که باید از تاریخ خودمان بیاموزیم نه از زنان، ذکر این نکته خالی از لطف نیست که گل لوتوس نماد باروری نیز هست و اگر از این زاویه به آن نگاه کنیم خب قضیه کمی متفاوت می شود.به نظرم اینکه برخی موضوعات را زنان از مردان باید یاد بگیرند و برخی موضوعات را مردان باید از زنان بیاموزند حرف بدی نیست اما خواهش می کنم در جهت گفت و گو حرکت کنیم چون این بحث به تنهایی می تواند سوژه یک گفت و گوی چند روزه و حتا چند ساله شود!
*من سئوالم را شفاف تر می پرسم.آیا برای فرهنگسراهای سطح شهر برنامه ریزی درستی جهت ارتقاء سطح فرهنگی شهروندان شده است؟
نه . ما باید برای فرهنگسراهایمان برنامه تعیین بکنیم. وقتی ما مکان های فرهنگیمان را به محل آموزش مناسب فرهنگی تبدیل کردیم می توانیم انتظار داشته باشیم شهروند فرهنگی هم داشته باشیم.در شهروند فرهنگی هم نمی گوئیم زنان ما ،مردان ما .هر دو باید آموزش ببینند.
*البته ما چون اشاره به فرهنگسرای زنان کردیم بحث آموزش زنان را مطرح کردم وگرنه طبیعی است که زن و مرد باید با هم آموزش ببینند اما معتقدم جنس برخی از آموزش ها باید متفاوت باشد و البته قرار شد به این موضوع ورود نکنیم.سئوال من این است که آیا کارکرد فرهنگسراهای ما باید مبتنی بر اوقات فراغت باشد یا در جهت ارتقای سطح فرهنگ شهروندی حرکت کند حالا کاری به مرد و زنش نداریم!
مکان های فرهنگی ما که مکان های سرمایه ای هستند باید سرمایه تولید کنند حالا یا سرمایه فرهنگی یا سرمایه اقتصادی .البته با محوریت اقتصاد هنر چرا که قرار نیست در فرهنگسراها کالای خانگی تولید و یا عرصه شود.قرار نیست فرهنگسراها محلی برای عرضه بستنی و ساندویچ و خوراک باشد .قرار نیست آنجا بازار مکاره باشد.در فرهنگسراها ضمن اینکه شهروند فرهنگی تربیت می کنیم آنها را کشف هم می کنیم و البته رشد می دهیم.
*فرهنگسراها چه نقشی می توانند در تبیین شعار شما به عنوان “شیراز شهر گفت و گو” داشته باشند؟
-گفت و گو به جریان سازی منتهی می شود. مثل یک نسیم از بالای سر مردم آرام عبور می کند و جریان سازی می کند.دولت روحانی امید را در دل مردم زنده کرده و می توانید در زندگی مردم روح امید را به وضوح ببینید.در صورتی که در دور دوم دولت آقای احمدی نژاد داستان بر عکس بود و روح ناامیدی بر مردم ایران حاکم بود.
برگردیم به سئوال شما می دانید که فرهنگسراها یکی از زیر ساخت های مهم فرهنگی محسوب می شوند.آن بحث فضاهای تعامل اجتماعی را که شما در ابتدا اشاره داشتید در مورد فرهنگسراها نیز صدق می کند.در فرهنگسراها می توان با دختران و پسران،زنان و مردان و جوانان و سالمندان به تعامل رسید و این تعامل میسر نمی شود مگر از طریق گفت و گو . شهر به عنوان بستر زیست آدمی می بایست سرشار از عرصه های جمعی برای تعاملات انسانی و اجتماعی باشد و فرهنگسرا نیز یکی از این عرصه هاست اگرچه فضای باز شهری نیست اما به هر حال یکی از عرصه های جمعی است که در ایجاد فرهنگ گفت و گو می تواند نقش آفرینی کند.
*برای نهادینه کردن فرهنگ گفت و گو باید از همه ابزارهای موجود در سطح شهر بهره گرفت. یکی از این ابزارها خط واحد و اتوبوس های شهری است.خط واحدی که از نمازی به شهر صدرا می رود فضای مناسبی به برنامه ریزان فرهنگی می دهد تا فرهنگ گفت و گو را تقویت و نهادینه کند.
دقیقا. هم اتوبوس های شهری و هم مترو. ایستگاهای مترو می توانند محل مناسبی برای گالری نقاشی و یا دیگر هنرها شود.گالری های هنری هم می تواند به فرهنگ گفت و گو کمک شایان توجهی کند.
*اجازه دهید به عنوان سئوال آخر از بی توجهی به نمادهای شهری در شیراز صحبت کنیم.اگر شهر شیراز را در نیم قرن اخیر بررسی کنیم متوجه می شویم نه تنها نمادی به شهر اضافه نشده بلکه از نمادهای شهر کم هم شده است که شاید بارزترین آنها ساعت گل باشد.نماد را می زنیم از بین می بریم بعد می خواهیم آن را بازسازی کنیم ولی می زنیم نابودش می کنیم!
-نه تنها نمادی اضافه نشده بلکه موزه هنرهای معاصر هم نداریم.شورا و شهرداری می توانند به عنوان بخشی از هویت بخشی شهر به ایجاد آن مبادرت کنند.متاسفانه ما خیلی از شاخص های فرهنگی شهر شیراز را در این سال ها از دست داده ایم .حد فاصل فلکه ستاد تا فلکه نمازی به عنوان یک مسیر دانشگاهی شهر شیراز قلمداد می شود.از دانشکده پزشکی گرفته تا جهاد دانشگاهی و مرکز علمی کاربردی این نهاد و ساختمان مرکزی دانشگاه علوم پزشکی و دانشکده مهندسی.در این مسیر چند کتاب فروشی خوب و معتبر داشتیم که به عنوان شاخص های کانونی و مولفه فرهنگی شهر شیراز محسوب می شدند اما فاجعه اینجاست که در حال حاضر در این مسیر شما فقط مطب دکتر و داروخانه و فست فود فروشی می بینید یعنی در مسیر دانشگاهی شهر ما کتابفروشی وجود ندارد اما فست فود عرضه می کنند تا آمار مراجعه کنندگان به مطب های پزشکی در همین خیابان اضافه شود!چقدر خوب می شد اگر بخشی از ستاد فرماندهی ارتش که الآن عملا یک پارکینگ برای خودروها شده یک پردیس سینمایی و یا یک نمایشگاه دائمی کتاب مثلا دانشگاهی می شد.
نماد دیگر ما کاشی هفت رنگ بود.در بحث هویت شهری هیچ اثری از کاشی هفت رنگ نمی بینیم.نه تنها از کاشی هفت رنگ ،بلکه از تک رنگش هم نمی بینیم.اگر قرار باشد متولیان فرهنگی جامعه یک قدم مثبتی را در جهت ارتقاء فرهنگی شهر بدارند،باید به زیر ساخت های گردشگری و فرهنگی شهر توجه کنند.