خبر پارسی – عبدالصمد ابراهیمی – بغض ها شلاق می زدند و نوار مشکی کجکی که گوشه عکس امام نشسته بود انگار داشت یک تاریخ را دسته بندی می کرد.میان آن گهواره شیشه ای ، یوسف خوابیده بود.عزیز انقلاب.نگاه ها به آن خاک سرد شکافته شده قفل شده بود.همانجا که یک عکس و دو پلاکارد بالای زمینِ آغوش باز کرده نشسته و داشتند روایت فراق را زمزمه می کردند.گویا موسایی عصا بر نیل زده باشد و همه نگاه ها به این شکاف زمین دخیل ببندند.دست ها بالا می آمد و بر سرها می کوبید،هلی کوپتری آرام آرام خود را گوشه ای نشاند.پرنده حزین خونین بالی بود که عاشورایی را روایت می کرد و روح خدا سبکبال به خدا پیوست.