Skip to content
خبر پارسی – فرزاد صدری :
نوروز برای من
لمس عاشقانه و یواشکی لباس نو در کمد قدیمی خانه است
نوروز برای من
جست و خیز شادمانه بر روی مخمل سبز رنگ پشت بام کاهگلی خانه است
نوروز برای من
بوی خوب کاغذ کاهی کیهان بچه ها است وقتی سال نو را پیشاپیش جشن می گرفت
نوروز برای من
اسکناس ده و بیست تومانی پدر لای قرآن است وقتی هنوز تعداد صفر هزار تومانی را نمی دانستم!
نوروز برای من
دویدن در میدان خاکی روبروی خانه مان در کودکی است که به آن “حوض کاکریم” می گفتند
نوروز برای من
دلهره گم شدن عیدانه ها در جیب غیر استاندارد لباس عیدم است!
نوروز برای من
خوردن ساندویچ کتلت و بستنی رنگی در “باغ ملی بهبهان” است
نوروز برای من
رفتن به سینما های “آریا” و “شهرفرنگ” برای دیدن “شمشیرزن یک دست” و ” “مدرسه ضد جاسوسی” است
نوروز برای من
جوجه های طلایی رنگ خوشگلی است که دانه های گندم سبزه هفت سین مادر را نوک می زدند!
نوروز برای من
روستای “حسین آباد” بهبهان و افتادن “کُنار” درجوی آب زیر درخت و دراز کشیدن در میان انبوهی از “علف های بهاری” است
نوروز برای من
سفره هفت سین بسیار زیبایی است که خواهر کوچکم “فلورا” تزئین می کرد
نوروز برای من
دیدار پر از مهر “خاله و دایی و عمه” است و انتظار دیدار “عمویی” که هیچوقت نداشتم!
نوروز برای من
تخم مرغ های رنگی و هفت تیرهای پلاستیکی بازار “بی بی خدیجه” در بهبهان است
نوروز برای من
انبوه مشق های مانده دبستان در پایان روز “سیزده بدر” است!
نوروز برای من
آتیش زغال منقل مادر همراه با اذان صبح در اولین ساعات ۱۴ فروردین است وقتی دفتر مشقم خط خرچنگ قورباغه ایم را تحمل می کرد!
نوروز برای من
رویای مکرر کودکی در خواب و بیدار زندگی است و من در آستانه پنجاه سالگی هنوز نوروز را دوست دارم مثل کودکی!