تحلیلی متفاوت از دلایل گرایش به ترامپ
خبر پارسی – برخلاف تصور، سیاست خارجی آقای اوباما نقش تعیینکنندهای در گرایش مردم به آقای ترامپ ایفا نکرد. آنچه در این مدت مورد توجه قرار نگرفت، عملکرد ناموفق داخلی دولتهای پیشین و کنونی بود که زمینه نارضایتیهای عمومی را فراهم و دیوار را بر سرساکنان کاخ سفید و دپارتمانهای دو حزب دمکرات و جمهوریخواه خراب کرد.
به گزارش ایسنا، متین مسلم در «خبرآنلاین» نوشته است: «آقای برنشتاین! نمیتوانید من را مقصر بدانید. اروپاییها دو هزار سال است مجسمه میسازند درحالی که من فقط ۵ سال است که دارم آنها را میخرم!» (اورسن ولز – همشهری کین)
احتمالاً هیچکس تصور نمیکرد رؤیای همشهریکین روزی تحقق یابد. نه به این دلیل که تصور میکردیم جامعه آمریکا زمینه ظهور امثال همشهری کین را ندارد. بلکه عمدتا به این علت که فکر میکردیم جامعه با معیارهایی جدید و خود خواسته، زمینههای ایدئولوژیک بازگشت به گذشته و ظهور امثال کین را از خود دور کرده است. انتخاب آقای اوباما به ریاست جمهوری ایالات متحده در ژانویه ۲۰۰۹، در تقویت این دیدگاه تاثیر زیادی داشت. با هر معیاری باراک برای ما نمادی انقلابی درجامعه محافظهکار تلقی میشد که وجه تمایز او تنها رنگ پوستش نبود. آنچه رئیس جمهور جدید را به سیاستمداری متفاوت برای مردم و جامعه جهانی تبدیل کرد، نگاه تازه یک دموکرات به عرصه دیپلماسی جهانی و نیز برنامههای اجتماعی شبه سوسیالیستی داخلی اش بود. ابتدا قدری متعجب و سپس شاید خوشحال شدیم، که جامعه جهانی بلافاصله به «صدای ملی تمایل به تفاوت واعمال تغییر» با اعطای جایزه صلح نوبل۲۰۰۹ به آقای رئیس جمهور از راه نرسیده پاسخ مثبت داد.
اما آیا با اتفاق ۹ نوامبر به عقب بازگشتهایم؟ شاید! اما اگر درست باشد کدام گزینه جامعه را به تجدیدنظر در دیدگاهش ناگزیر کرد؟” نمرات کارنامه نه چندان قابل قبول آقای رئیسجمهور؟ یا حس نوستالژیک بازگشت به رؤیاهای فراموش شده که یک شورشی آرمانخواه جاهطلب و کج اندیش مروج آن شد!؟”. به درستی مشخص نیست. اما هر کدام باشد، انتخاب آقای ترامپ به وضوح نشان میدهد با یک گسست اجتماعی، معیارهای ۷۵ سال پیش که ظهورامثال همشهری کین آقای ولز را توجیه و مشروع کرده بود دوباره زنده شدهاند. با این تفاوت که آقای ترامپ برخلاف خود همشهری کین، از او درس دیگری گرفت و بیش از مشاورانش و یا اعتماد به رسانه ها، به خود متکی شد. او به همه گفت:«فقط من! به کسی اعتماد ندارم، شما هم به کسی اعتماد نکنید». از نگاه جامعهشناختی سیاسی او فاصله میان خود و مردم را از بین برد و به زبان و خواست آنها سخن گفت. طی ۱۸ ماه گذشته کمتر کسی متوجه این نکته روانشناسی حیرتآور او شد (حتی با معیارهای یک تاجر پولساز که میتواند فقرا را سرکیسه کند). در این مدت فقط خود را گول زدیم.
بیآن که متوجه شویم، از نگاه مردم او صادقانه برخورد میکرد و خواهان جراحی واشنگتن و قطع این عضو به قول او فاسد از بدنه کشور به دلیل قانقاریای سیاسی شد. برای شناخت علتهای انتخاب مردمی یک شورشی آرمانخواه، بررسی و تاثیر کارنامه ۸ ساله سیاست خارجی دولت آقای اوباما و حتی قبل تر از او در دولتهای آقایان بوش وکلینتون، موضوعی فرعی است و کمکی هم به ما در فهم چرایی مساله نمیکند. برخلاف تصور سیاست خارجی آقای اوباما تاثیر و نقش تعیینکنندهای در گرایش مردم به آقای ترامپ ایفا نکرد. آنچه در این مدت مورد توجه قرار نگرفت عملکرد ناموفق داخلی دولتهای پیشین و کنونی بود که زمینه نارضایتیهای عمومی را فراهم و دیوار را بر سر ساکنان کاخ سفید و دپارتمانهای دو حزب دمکرات و جمهوریخواه خراب کرد. قضاوت ملی از نوع سخت و پنهانی آن، عملاً جامعه را متقاعد کرد که سیاستمداران سنتی دیگر قابل اعتماد نیستند. در یک نمونه مثالی صرف صدها میلیارد دلار در جنگهای بیحاصل افغانستان، عراق و دیگر بحرانهای بینالمللی خصوصا در خاورمیانه وتمرکز بیش از حد بر سیاست خارجی (که قرار بود آقای اوباما به آنها خاتمه دهد) سیاستهایی بودند که تاوان بیحاصلی آنها درداخل به قیمت سقوط شاخصهای اقتصادی،رفاهی، اجتماعی، افزایش تضادهای اجتماعی و نژادی و نهایتاً رشد فقر و بیکاری توسط مردم پرداخته شد.
تفسیر چرایی رفتار جامعه، فارغ از مسئولیت و کارنامه دولتها و سیاستمداران در واشنگتن و در اندازه کوچکتر دولتهای ایالتی، نه تنها تفسیری ناقص از شرایط، که به غایت برداشتی اشتباه خواهد بود که نابخردانه کوشش می کند مسئولیت ضعف چرایی انتخاب کنونی را به مردم باز گرداند. نوعی شرارت موضعی سیاستمداران، در حالی که آنها باید خود پاسخگو باشند: «چرا مردم یک شورشی ماجراجو را رابینهود رویاها و تحقق بخش آرمانهایشان دیدند؟». اما به صرف انتخاب آقای ترامپ میتوان نتیجه گرفت همه چیز به انتها و دموکراسی تاریخی تسلیم عوام گرایی مدرن شده است؟ بسته به اینکه از نگاهی تاریخی و ریشه دار یا سیاسی و گذرا به موضوع نگاه کنیم پاسخ متفاوت است. درتحلیل نهایی و از نگاه تاریخی با رویکرد اجتماعی، مشکل بتوان پذیرفت جامعه تسلیم «یک شورشی سوار بر ماشین زمان تحقق رویاها»شده است. ۹ نوامبر ۲۰۱۶ به باور من، بیشتر یک گذرتاریخی است که در تقویم به عنوان «روز شورش پرهزینه دموکراسی علیه قدرت ذاتی دموکراسی»ثبت خواهد شد. شاید بیش از اندازه خوشبینانه به نظر برسد، اما واقعیت همین است.