رئیس علی دلواری؛برنده ای با دستان خالی!
خبر پارسی – عبدالصمد ابراهیمی – بچه بودیم که میان قاب تلویزیون سیاه و سفید چهارده اینچ خانه کاهگلی روستایی مان سه شنبه شب ها را با هزار حس غرور چشم به بلندبالا مردی می دوختم که قبای تنگسیری بر تن داشت و دست به تفنگش به وسوسه طعم اولین عشق های یک نوجوان شباهت داشت.عشق به خاکی که تحمل رد چکمه غریبه را نداشت .”رییس علی”برای من و همسن و سالانم ابابیل هایی بودند که ابرهه را زمین گیر می کردند. کمین که می زدند سکوت همه خانه را پر می کرد مبادا تکلمی،آهی،تنفسی کمین شان را لو بدهد.بدون هیچ چون و چرایی ما مطیع رییس علی بودیم.دوشادوش او و خالو حسین و واسموس آلمانی.متنفر از دو رویی های دریابیگی و نوک مگسک اسلحه های تفنگ بازی کودکانه مان روی پیشانی مستر چیک نشانه می رفت.
یک سالروز کوچ دیگر برای ابرمرد تاریخ ایران.از او یاد گرفتیم دست خالی هم می شود برنده بود وقتی با خدا گل یا پوچ بازی کنی.دست های خدا همیشه پر است.