همه «احمدینژاد درون» داریم!
خبر پارسی – هیوا یوسفی در تماشاگران امروز نوشت: کسی اهمیتی میدهد به تاثیری که حرفهای مجریان و گزارشگران تلویزیون ممکن است روی مردم بگذارد؟ اهمیتی میدهیم به پیامد کارهایی که میکنیم، حرفهایی که میزنیم؟
هر کسی چیزی میگوید. گزارشگر تلویزیون که مدیر روابط عمومی کمیته ملی المپیک هم هست، ادعا میکند که نمیخواستهاند در وزنهبرداری بیش از دو طلا به ایران برسد (بیتوجه به این واقعیت که با وزنه ۲۴۵ و حتی ۲۵۰ کیلو و ۲۵۵ کیلو هم ایران طلای سوم را نمیگرفت)، مربی وزنهبرداری ایران اعتراف میکند که حرکت اول بهداد خطا بوده، اما حرکت دوم مشکلی نداشته، در استودیو قهرمان المپیک سیدنی نشسته. او حرکت دوم را صد درصد خطا میداند. کسی اما به این اختلافنظرها اهمیت نمیدهد. به اینکه ممکن است واقعا قهرمان دوستداشتنی ما به خاطر دردی که داشته، مثل همیشه نتوانسته باشد وزنه را روی سرش نگه دارد.
موجی که به راه افتاده، همه را میبَرد. حتی وزیر محبوب امور خارجه را که ظاهرا آدمی منطقی است و حرف نسنجیده نمیزند. آقای ظریف پیام میدهد: «قطعا بزرگترین رسوایی برای المپیک ناداوری و حق خوری در حق بهداد خواهد بود.» یعنی ظریف هم مثل همه ما یک احمدینژاد درون دارد؟ یعنی ایشان هم برایشان اهمیت ندارد مردم چی فکر میکنند؟ که چرا باید وزیر خارجه با این صراحت در مورد داوری یک رشته ورزشی نظر بدهد؟
کمیل قاسمی، کشتیگیر آمریکایی را در کمتر از ۳۰ ثانیه شکست میدهد. همه خوشحال میشویم. خیلیها با همین ۳۰ ثانیه جوک میسازند. بعضی از این جوکها کمی نژادپرستانه به نظر میرسد یا دستکم تحقیر حریف است. مجریهای تلویزیون به عمد یا اتفاقی همین جوکهای تحقیرآمیز را روی آنتن برنامه زنده میخوانند و غشغش میخندند. فردای همان شب یکی دیگر از قهرمانان کشتی ما در کمتر از ۲۳ ثانیه ضربه فنی میشود. خدا کند کسی به او نخندد! خدا کند برایش جوک درست نکنند!
شش دقیقه کشتی حسن یزدانی با حریف روس، نفسمان را بند میآورد. هر جور نگاه کنی، طلا حق یزدانی است. با آن همه تکنیک و فن که شک داریم هادی عامل هم اسم همهشان را بداند. کشتی اما گره میخورد. حریف که شش امتیاز جلو افتاده، چند بار برای مداوای خونی که از ابرویش میآید از تشک بیرون میرود. چند بار برمیگردد و هر بار بعد از چند ثانیه دوباره از تشک بیرون میرود. اعصاب همه ما خرد است. واضح است که این داستان به ضرر یزدانی تمام میشود.
ما دوست داریم کشتیگیرمان برنده شود و مقررات اهمیتی ندارد. دوست داریم طلا را به او بدهند. به هر قیمتی. و اینجاست که هر اظهارنظری مباح میشود. با فکت یا بدون فکت، منصفانه یا توهینآمیز. گفتن اینکه یزدانی حریف و داوران را با هم شکست داد، کمترین حقی است که گزارشگر باسابقه تلویزیون برای خودش قائل میشود. گزارشگر رادیو اما به این حق حداقلی رضایت نمیدهد و کشتیگیر روس را «حریف مکار» میخواند.
ضربه آخر را رئیس کمیته ملی المپیک میزند. جلوی دوربین تلویزیونی: «حسن یزدانی مدال را از حلقوم روسها کشید بیرون. از هر ترفندی استفاده کردند تا این مدال را از دست این بچه بگیرند. شما اگر دقت کرده باشید {کشتیگیر روس} باند سرش را بعد مسابقه باز کرده بود. چیزیش نشده بود». یعنی آن همه خون که ما دیدیم روی تشک ریخت، روی بدن حسن یزدانی، فتوشاپ بود؟
حسابش از دستمان در رفته. حساب قربانیان حملات زامبیهای وطنی در فضای مجازی. در همین المپیک چند ورزشکار سرشناس خارجی مجبور شدند صفحاتشان را ببندند. اولین نفر «کورک» ستاره تیم ملی والیبال لهستان بود و آخرینش «آرادا توران»، ستاره ترکیهای تیم بارسلونا که در اینستاگرامش به کشتیگیر هموطنش تبریک گفته بود. او به کسی تبریک گفته بود که کشتیگیر ایران را شکست داده.
برای کسی اهمیتی دارد که این همه بیاخلاقی از کجا میآید؟ که ما چرا به این روز افتادهایم؟ کسی اهمیتی میدهد به تاثیری که حرفهای مجریان و گزارشگران تلویزیون ممکن است روی مردم بگذارد؟ اهمیتی میدهیم به پیامد کارهایی که میکنیم، حرفهایی که میزنیم؟ این اصرار بر تقابل با دنیا، این تصور که همیشه و در هر حال حتی در المپیک قربانی هستیم و باید با همه بجنگیم، از کجا میآید؟ کی تمام میشود؟