خبر پارسی – رسول بهروش – یک- دیروز خبرگزاری «ایلنا» گزارش داده چهار هزار فعال زن و مدنی، در اعتراض به ماجرای رخ داده برای لیلا رجبی، بیانیهای خطاب به رییس سازمان صداوسیما نوشتهاند. در بخشی از این بیانیه میخوانیم: «مجری سیمای ملی که به نظر میرسد از سد گزینشی و مدیریتی سازمان صداوسیما عبور کرده، ملیپوش قهرمان کشور را متهم به بیغیرتی کرده است.» مصیبت بزرگ این است که چهار هزار نفر آدم روشنفکر پای بیانیهای را امضا میکنند که اصل حرفش غلط است. چنانچه هر کدام از این دوستان کمی به خودشان زحمت میدادند و حداقل فیلم جنجالی این اتفاق را یک بار مرور میکردند، متوجه میشدند که اظهارنظر انجام گرفته از سوی کارشناس برنامه بوده و ارتباطی با مجری بینوا نداشته است. طبعا وقتی قرار است مسابقه دوومیدانی پخش شود، پیشکسوتان این رشته ورزشی میتوانند گزینههای ایدهآلی برای کارشناسی رقابتها باشند. تلویزیون هم چنین کرده و از یک ورزشکار قدیمی در همین رشته استفاده کرده است. خب تقصیر آنها چیست که میهمان برنامه از یک عبارت بحثبرانگیز استفاده کرده؟ یعنی رییس سازمان سر بزنگاه باید شیرجه میزده و جلوی دهان کارشناس را میگرفته؟ واقعا چرا «شأن» اعتراض را رعایت نمیکنیم و با آمیختن آن به جوزدگی و احساسات، اصل مطلب را تحت تاثیر قرار میدهیم؟ اگر قرار است چهار هزار فعال مدنی در این کشور حتی آنقدر حوصله نداشته باشند که بررسی کنند و ببینند دقیقا مشغول اعتراض به چه چیزی هستند که دیگر واویلاست. حالا بماند که حتی کارشناس برنامه هم دقیقا از کلمه «بیغیرتی» استفاده نکرده و جملهاش چیز دیگری بوده است! یکی از بزرگترین مشکلات فعلی ما در جامعه ایرانی، سونامی اظهارنظرهای چشمبسته و هیجانی است. خیلی از مردم کوچه و خیابان خودشان را مکلف میدانند در مورد هر موضوعی نظر بدهند و جبهه بگیرند؛ حالا جای افسوس بیشتری دارد که میبینیم طبقه روشنفکری ما هم به همین درد مبتلاست. آقا و خانم فعال مدنی؛ از این به بعد اگر خواستید علیه چیزی بیانیه بدهید، حداقل دو دقیقه تحقیق کنید تا در جریان اصل موضوع قرار بگیرید!
دو- اتفاق رخ داده در برنامه مزبور به هیچ وجه قابل دفاع نیست. با این همه، کاش خیلی از این جماعتی که حالا در فضای مجازی پای پرچم «غیرت» سینه میزنند و برای بانو رجبی غصه میخورند، یک سوزن هم به خودشان میزدند. تا به حال به دفعات پیش آمده که بعد از ناکامی تیمهای فوتبال در ایران، هزاران هوادار یک صدا علیه «بیغیرتی» بازیکنان شعار دادهاند و آنها را بدون هیچ دلیل خاصی به باد فحش گرفتهاند. آیا این بازیکنان زن و بچه و خانواده نداشتهاند؟ آیا در آن زمان حرف زدن از غیرت، اشکالی نداشته؟ آیا ما هر چیزی که دلمان خواست میتوانیم به هم بگوییم، اما فقط آدمهای حاضر در تلویزیون باید حواسشان را جمع کنند؟ از قرار معلوم داستان آدمهای «دوشخصیتی» در ایران کماکان ادامه دارد؛ آنهایی که در اینترنت شهروند سالم، معلم اخلاق و مصلح اجتماعی هستند، اما در دنیای حقیقی هیچ خط قرمزی ندارند.