خبر پارس – رسول بهروش –یک- نتایج انتخابات اخیر به ویژه در تهران، برای اصولگراها غافلگیرکننده بود و در این شکی نیست. بعد از آنکه هواداران اصلاحات عمدتا در سه مجلس گذشته حضور در انتخابات را پس زدند و در نتیجه کرسیهای پارلمان را به رقیب واگذار کردند، کمتر کسی میتوانست باور کند این بار هواخواهان این طیف، پای صندوق بیایند و نامزدهای مورد اعتمادشان را راهی بهارستان کنند. این همه وسواس و این همه دقت و تلاش برای نوشتن نام فرد به فرد افراد توصیه شده در تعرفههای رای مجلس و خبرگان، حقیقتا باورکردنی نبود و شاید به همین دلیل است که تحلیلگران جناح مقابل به شکل کمسابقهای سر درگم شدهاند. در این میان آنچه آزاردهنده به نظر میرسد، تلاشهای صورت گرفته برای تخطئه آرای اهالی پایتخت است. در طول چند روزی که از انتخابات میگذرد، تعداد زیادی از حامیان اصولگرایان به سبک زندگی مردم تهران یورش بردهاند و رای آنها را حمل بر دوری از معنویت و یا چیزهایی شبیه این قلمداد کردهاند! تعداد این مطالب و موضعگیریها متاسفانه کم نیست؛ مثلا در بخشی از یک مقاله طولانی در سایت رجانیوز میخوانیم: «وقتی در تهران بنا بر آمارهای رسمی بیشترین میزان جرایم اجتماعی، روزهخواری، طلاق، اعتیاد و … ثبت شده، بدین معناست که این شهر بیشترین فاصله از فرهنگ اصیل دینی و انقلابی را برای خود ثبت کرده و به همین میزان طبیعی است که در چنین شهری به جای افرادی که نخستین وجهه آنها در افکار عمومی شهرت آنها به دیانت و گفتمان انقلاب اسلامی است، چهرههایی وارد مجلس شوند که در افکار عمومی بیشترین فاصله را با این معیارها و مفاهیم دارند.» باورکردنی نیست که بعد از مدتها کامیابی، حالا تنها رقم خوردن یک شکست انتخاباتی دوستان را به جایی برساند که مردم پرجمعیتترین شهر کشور را به کلی زیر سوال ببرند و رای دادن به کسانی که از فیلتر شورای نگهبان هم گذشتهاند را به ناهنجاریهای اجتماعی و طلاق و اعتیاد ربط بدهند. چگونه ممکن است به طور همزمان، هم حضور مردم در انتخابات را یک حماسه ملی و باعث سرافکندگی دشمن دانست و در هم کیفیت این حضور را در رابطه با رذایل اخلاقی قلمداد کرد؟ این همه تناقض به خاطر چیست؟ به خاطر فرار از قبول شکست و ناکارآمدی؟ این منطق چنان متزلزل است که حتی در دل خودش هم هزار مثال نقض دارد؛ مثل استان یزد که به دارلعباده ایران شهرت دارد، اما در همین انتخابات سه نماینده اصلاحطلب را به مجلس دهم فرستاد. کاش از آنچه میتواند مایه وحدت باشد، عامل تفرقه نسازیم. کاش همه ما واقعا «اصول»گرا باشیم!
دو- تحلیل مسایل سیاسی، کار اهل فن است و این مقوله را باید به خود آنها سپرد. فارغ از اینکه چه کسی خوب است و چه کسی بد، حالا شاید فرصت مناسبی باشد که سراغ صداوسیما برویم و کیفیت و اثرگذاری این مهمترین رسانه کشور را به چالش بکشیم. وقتی خود هاشمی رفسنجانی و اکثریت نفرات مورد تاییدش در انتخابات اخیر برای دو مجلس مورد اقبال وسیع مردم قرار میگیرند و کامروا میشوند، آدمی ناخودآگاه یاد سالها نامهربانی آشکار تلویزیون در حق رییس مجمع تشخیص میافتد؛ آنجا که حتی از طرح اسمش هم پرهیز کردند، اما در آخرین روزهای زمستان۹۴ به حکم مردم ناچار شدند بارها نامش را به عنوان فاتح اول انتخابات قرائت کنند. امروز آیا نباید به حال این رسانه غصه خورد؟ با این حجم وحشتناک از بیگانگی با مخاطب و فقدان اثرگذاری، حیرتانگیز است که مسوولان این رسانه هنوز به «ملی» خواندن خودشان اصرار دارند.