نشست چهارم روزنامه نگار در زوم از نگاهی دیگر

خبر پارسی – عنوان« بیش از یک دهه از آثار زهرا جعفری خبرنگارروزنامه عصر مردم در چهارمین نشست خبرنگار در زوم بررسی می شود.» نظرم را جلب کرد. همیشه دوست داشتم در نشست های خبرنگار در زوم که از طرف جناب صدری اطلاع رسانی می شد ، شرکت کنم ولی عصر پنج شنبه و گرفتاری های خاص آخر هفته این فرصت را از من می گرفت ولی این بار که عنوان نشست با نام یک زن خبرنگار همراه بود ، عزمم را جزم کردم تا در این نشست شرکت کنم.
به کتابخانه اسناد و سالن سرای سخن رفتم، به جمعی برخوردم که هیچ یک را نمی شناختم .فقط صدری را از روی تصویر پروفایلش شناختم ، با او سلام علیک و خودم را معرفی کردم .به گرمی پاسخ داد و خوش آمد گفت. کمی دلم قرص شد. جمع اندکی که آنجا حضور داشتند ، تیپ هایی خاص بودند و صد البته با جمع دبیران که منهم عضوی از آنان هستم، متفاوت بودند.
با کلاس تر، صمیمی تر ، انگار نگاهشان متفاوت بود و چشمانشان بازتر . و شاید این تصور من بود. به هر حال در نگاه اول بدون هیچ برخورد کلامی ، بر دلم نشستند.
به آنچه می دیدم می اندیشیدم که خدا یک آشنای ناشناس برایم رساند. یک دانش آموز قدیمی که حالا کارشناس ارشد روابط بین اللمل بود و خبرنگار خبرگزاری ایسنا . به نزدم آمد ، آشنایی داد و خوش آمد گفت.حالا یک هم زبان داشتم و منبع خوبی برای سؤالاتم که این کیست و آن چکاره است و این از برکات معلمی است که هرجا می روی شاگردی از دور هوایت را دارد.
زهرا جعفری اما ، قبل از شروع جلسه نشسته بود در سالن با نگاهی مهربان و صمیمی و لابد منتظر شروع جلسه و حتما پر اضطراب درونی… بی آن که اضطرابش را نشان دهد. بدون اینکه مرا بشناسد و سؤالی کند، صمیمانه به من خوش آمد گفت .آنقدر صمیمی که انگار سال ها می شناختمش……
آغاز نشست
فرزاد صدری دبیر و مجری برنامه ، آغاز کرد؛ راحت ، بی تعارف و تعریف و تمجید. یک راست رفت سر هدف اصلی جلسه.
یعنی نقد؛ نقد صاف و رک و پوست کنده با همان شیوه ای که من شخصاً می پسندم. نه مثل برخی مجری های تلویزیون که بعد از صرف زمان طولانی با تعریف و تمجید تا مهمان بیچاره می خواهد دو کلام بگوید می گویند وقت تمام شد و خود دوباره به اظهار فضل می پردازند.
نقد کرد و هرچه ضعف و اشکال حرفه ای به نظرش رسید ، با صداقت جنوبی اش گفت. خوب بود جنبشی بپا کرد طوری که در وقت آنتراکت ، معلوم بود زهرا جعفری را دچار استرس کرده و البته به مذاق گروهی خوش نیامد و به کارش ایراد گرفتند که باید کار نقد را به میهمانان و مدعوین می گذاشت که او هم در بخش دوم نشست ، این ایراد را پذیرفت و موضوع را رفع و رجوع کرد.
اندک اندک به تعداد مهمانان افزوده شد، چهره ها کمی سیاسی و مسئولانه می زد. از لابلای صحبت ها فهمیدم که خانم جعفری در حوزه شهرداری و شورای شهر کار خبری می کند ، از اینرو چهر هایی از دوره های مختلف شورای شهر شیراز در جمع حاضر بودند که البته من هیچکدام را نمی شناختم.
از چهره های حاضر در جلسه ، میزبان و بانی جلسه ، جناب کمالی سروستانی را به چهره می شناختم، در همایش های بزرگداشت مقام سعدی یا حافظ چند باری ایشان را دیده بودم. چهره ای متین،آرام ، متواضع و دوست داشتنی. بسیار دوست داشتم که در حاشیه جلسه با ایشان سلام علیک و عرض ارادتی کنم ولی نشد. اما این سعادت نصیبم شد که در پایان جلسه با جناب امین جعفری سرپرست کتابخانه های فارس سلام علیک و آشنایی داشته باشم و البته برخی معضلات چند کتابخانه را هم با ایشان در میان بگذارم .
ادامه جلسه، بخش دوم
با دعوت مجری چند نفر به جهت نقد به جایگاه رفتند، علی محمد پشوتن ، سردبیر خبرگزاری ایسنا با لهجه ای آرام و متین نقد فراگیری که به ضعف ها و نقاط قوت زهرا جعفری می پرداخت ، ارائه دادند.
سیروس رومی با لهجه شیرازی و مسلط، با ارائه تاریخی از حضور کم رنگ زنان در تاریخ مطبوعات ، زهرا جعفری را از این نقد که چرا در حوزه زنان کار بیشتری نمی کند، بری دانست . صاحب کتاب تاریخ مطبوعات ، با آنچه از حضور زنان در تاریخ مطبوعات گفت ، نکاتی ارزشمند به دانسته هایم افزود.
چهره هایی از اعضا شورای شهر در دوره های مختلف به جایگاه آمدند ، مطالبی گفتند و رفتند که همه مهرآمیز بود و تقدیری از خانم زهرا جعفری با اندک مایه نقد که تقریبا تکرار همان حرف ها بود. و آنچه همه به نوعی به آن اشاره کردند؛ هوش و ذکاوت و شمّ قوی خبرنگاری در زهرا جعفری بود که ذهن مرا به تحسین این بانوی خبرنگار واداشت.
آنچه من در نگاه های سریع خود در آن جمع دیدم و از برخی شنیده ها برداشت کردم ، یک احترام ساختگی و اجباری بین بعضی افراد به جهت دیدگاه های سیاسی بود . حضور دو جناح سیاسی در جمع کاملا مشهود بود و این افتخاری محسوب شد برای خانم جعفری که از هر دو گروه سیاسی در نشست خاص آثار او شرکت داشتند.
آنچه بیشتر از هر سخنی به عنوان یک ادبیاتی بر دلم نشست، حضور شهرام نامی بود که بعداً فهمیدم نام خانوادگی اش ذاکری فرد است.او آمد مطلبی خاص ، زیبا و دلنشین از روی کاغذ خواند، مطلبی که دل نوشته خودش بود. هم انتقاد بود ، هم تعریف، هم ابراز ارادتی به یک همکاری دیرین . و گفت که جعفری همیشه راوی صادقی بوده است از آن دسته افرادی که در شرایط فعلی بیشتر به آنان نیازمندیم. و سخنی درد دل گونه و در لفافه را اینگونه گفت که؛ افرادی مثل جعفری فرصت و امکان چندانی برای تصویر کردن ندارند ، لااقل بگذارید این چراغ ها روشن بمانند. و این جمله آخرش عجیب دلتنگم کرد.
….. و جمله ای که به آن بالیدم و امیدوار شدم که هنوز درمانی برای دردهای فرهنگی جامعه من وجود دارد سخنان پایانی جناب کمالی سروستانی بود که درد را فهمیده بود و گفت: « ما از بی اخلاقی در مدیرانمان ، رسانه هایمان و خبرنگارانمان رنج می بریم.آفتی که هیچ چیز جایش را پر نمی کند. ثروت هایی که بر باد برود ، برخواهد گشت و می شود دوباره ساخت اما نمی دانم اخلاق اجتماعی ، اخلاق رسانه ای و اخلاق خبرنگاری اگر بر باد رود ، چه خواهد شد؟»
حضور پدر و مادر و خانواده خانم جعفری و برق افتخاری که در چشم پدر و مادر و بارقه مهر که بر چهره فرزندانشان بود و حضور همسرشان که در غیبت هم انگار حضور داشتند ، از اتفاق های قشنگ آن جلسه از نگاه من بود.
یک نظر…..
یکی از انتقاد های  صدری به خانم جعفری در بدو کار، عدم رویکرد ایشان به حوزه زنان و دختران و مشکلات این قشر بود.انتقادی که خود مورد انتقاد قرار گرفت، برخی به آن پاسخ دادند و خود خانم جعفری هم در پاسخ به این انتقاد عنوان کردند که من به مسئله زنان جنسیتی نگاه نمی کنم و به نظر من مشکل جامعه مربوط به نوع انسان اعم از مرد یا زن است.
…. اما به زعم من به عنوان یک بینده آزاد بدون حضور در هیچ روزنامه و خبرگزاری، می توان این سخن را نه یک انتقاد بلکه یک پیشنهاد و راه جدید برای فعالیت تلقی کرد.
اگر من به جای خانم جعفری بودم – که متاسفانه نیستم و علی رغم علاقه ام به این فن ، پا در وادی دیگری نهادم – توجه به مشکلات و ضعف فرهنگی جامعه زنان را راهی تازه در مقابل خود قرار می دادم که این حوزه نیاز به نگاهی ، حرکتی و کنکاشی دیگرگونه دارد.
سخن آخر
این نوشتار گزارش گونه ای از چهارمین نشست خبرنگار در زوم است که از نگاه یک شهروند کمی اهل قلم و ادبیات به آن پرداخته ام. و اگر قبول افتد تقدیم می کنم بر تمام فرهیختگان و سرورانی که در این جمع بودند ، همدیگر را می شناختند و مرا نه…….
مریم رحیمی – دبیر ادبیات
۱۰ آبان ماه ۹۴- شیراز

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.