خبر پارسی – عبدالکاظم دریساوی -راوی اشک ها و لبخندهای میدان های ورزشی دیگر کسی را به یاد نمی اورد.
مردی که بسیاری از خاطرات دو میدان بزرگ کشتی و فوتبال را با جزییاتی زیبا و مینیاتوری گزارش کرد اینک در بستر نزاری و بیماری، لحظات دشوار پایان زندگی را انتظار می کشد. نه او حتی همین لحظات را نمی شناسد! او هیچ کس را به خاطر نمی اورد چرا که حال آقای ورزشی نویس خوب نیست .
او دیگر حتی نزدیکترین کسان خود را نمی شناسد همان مرد توانمندی که به خاطر حافظه بسیار قوی اش زبانزد خاص وعام بود. آری استاد عطاا…بهمنش را می گویم همان ورزشی نویس باسوادی که نخستین بدعت ها و نوآوری ها را در فن گزارشگری باب کرد و علیرغم کمبودها و محدودیت ها به گزارشگری و ورزشی نویسی اعتبار و عزت بحشید .او حالا تنهاست و از ابتدای امسال نیز کسی به دیدن استاد نرفته است. این حقیقت تلخ را همسر بردبار او گفته است. وقتی علی پروین در تشییع جنازه همایون بهزادی با نوعی. پشیمانی عدم سرکشی و توجه نداشتن به بهزادی به سرزنش خود پرداخت تازه به این واقعیت پی برد که بیا تا قدر یکدیگر بدانیم /که تا ناگه زهمدیگر نمانیم/ نه یک شعار زینتی و زینت المجالس ترحیم بلکه مفهوم عمیق دوستی و همیاری است اما او دیر به این وافعیت پی برد و حالا بسیاری سردر گریبان خویش برده و بی توجه به گل واژه زندگی که ارتباط و محبت است و نگاهی از سر مهر و تحسین توگویی خودرا فراموش کرده اند تاچه رسد به توجه به خادمان خویش. خادمانی که قطره قطره مردن تا شب جمع را به سحر آوردند. لخظه لحطه سوختند تا شعله های زندگی و همه خاطرات را برای همگان ترسیم کنند. استاد بهمنش که در زمره آغازگران تعهد در ورزشی نویسی و عموی واقعی بسیاری از قهرمانان و پهلوانان بود، اینک در بستر تنهایی و ضعف جسمی و روحی و زوال عقل انتظار کسی را نمی کشد اما وقتی همسرش از انتظاری ساده سخن می گوید در واقع تنها احساسی را با اهلش واگویه می کتد.دیدار با استاد و عیادت از آقای نویسنده ،آیا طرح این واقعیت همان گمشده رفتار ماست یا تذکری برای بازسازی عاطفه ملی و اجتماعی ؟!