نماد سایت خبر ‏پارسی

بسیاری از ایرانی ها ویروس طلبکاری دارند!

خبر پارسی – رسول بهروش – در رزوهای سیاهی که ستاره‌های محجوب فوتبال ایران یک به یک در خاک می‌افتند و فروغ‌شان از سر ما کم می‌شود، همایون بهزادی هم رفت. به روایت آنچه در تاریخ موجود است، بهزادی یکی از زبردست‌ترین فوتبالیست‌های ایرانی در همه ادوار بوده که هت‌تریک او در داربی شهریور ۵۲، یکی از بزرگترین مسابقات باشگاهی تاریخ فوتبال ایران را ساخته است. مسلما مرگ او بعد از سال‌ها کلنجار رفتن با بیماری‌های گوناگون ناگوار است، اما از آن تلخ‌تر، شاید برخی واکنش‌ها به این فقدان غمبار باشد؛ آنجا که خیلی از پیشکسوتان فوتبال ایران سعی می‌کنند به ساختار مدیریتی این رشته ورزشی هجوم ببرند و هر یک با استفاده از الفاظ و عبارات تندتر، جای بهتری در ویترین رسانه‌ها برای خودشان دست‌وپا کنند. یکی می‌گوید خاک بر سر پرسولیس و استقلال، یکی وصیت می‌کند اگر من مردم دنبال کارم را نگیرید و آن یکی می‌خواهد حتی در قطعه نام‌آوران هم خاکش نکنند تا شاید اینطوری قهر و غضبش نسبت به شرایط فعلی را جار بزند. گدایان محبت در حالی دوره افتاده‌اند و پشت سنگر درگذشت بهزادی مصاحبه‌های آتشین انجام می‌دهند که خود همایون‌خان تا لحظه آخر باوقار و باکلاس زندگی کرد و هیچوقت کسی او را در تلاش برای جلب توجه و ترحم ندید.

به طور کلی بیشتر وقت ها ادبیات پیشکسوتان فوتبال ایران کاملا قابل پیش‌بینی و به همان اندازه رقت‌بار و دوست‌نداشتنی است؛ مملو از مظلوم‌نمایی و اشک و آه! قصه، قصه گروهی از ورزشکاران قدیمی است که خوب یا بد، در دوره‌ای توپ زده‌اند، در بورس بوده‌اند و بعد کفش‌های‌شان را آویخته‌اند. خیلی از آنها اما حالا قصد ندارند افول اقبال‌شان را باور کنند و با سالمندی و در حاشیه نشستن کنار بیایند. نتیجه برخورداری از چنین طرز تفکری، همین روحیه پرخاشگرانه روزافزون است؛ همین که مدام دیگران را به دلیل کم‌توجهی به خودشان زیر سوال ببرند و گوش مردم را از «من غریبم»های کلیشه‌ای پر کنند. شاید اگر فوتبال ایران هم مثل خیلی از کشورهای جهان از زیرساخت های حرفه‌ای و اقتصادی مناسب برخوردار بود، می‌شد توجه افزون‌تر به پیشکسوتان را انتظار کشید که آن هم نهایتا در چند حرکت معنوی احترام‌آمیز یا ارایه برخی خدمات درمانی و رفاهی خلاصه می‌شد. اما وقتی تیم‌هایی مثل پرسپولیس و استقلال با کوهی از مشکلات مالی و مدیریتی عجیب‌وغریب دست به گریبان هستند و در خرج روزانه خودشان وا مانده‌اند، چطور می‌توان از آنها چنین توقعاتی داشت؟ با چند ده میلیارد بدهی و ده‌ها طلبکار داخلی و خارجی، با حق پخشی که تلویزیون انحصاری حرامش می‌پندارد، با سیاستگذاران عجولی که گاه و بیگاه مدیر عوض می‌کنند و با بازار کاذبی که امان رقابت را از سرخابی‌ها گرفته، چطور می‌توان هم هوادار گرسنه را راضی نگه داشت و هم پیشکسوت همیشه شاکی را؟ مسلما در همین فرم فعلی هم اشتباهات ریز و درشت زیادی در شیوه مدیریت باشگاه‌هایی مثل پرسپولیس و استقلال رخ داده که اصلا هم قابل دفاع نیست، اما اصل ماجرا این است که پیشکسوتان فوتبال ما هم باید مثل بقیه بازنشسته‌ها با مقتضیات و قواعد این دوره از زندگی کنار بیایند و حجم مطالبات‌شان را کاهش بدهند. دوستان یک روز سهام پرسپولیس و استقلال را می‌خواهند و یک روز دیگر از این دو باشگاه یتیم طلب «شغل» می‌کنند. اصلا گیریم که هیچ نیازی به تخصص نباشد؛ آیا واقعا ۱۰۰ یا ۲۰۰ پیشکسوت را می‌توان در تیم‌های پایه جا داد؟ مگر این باشگاه‌های ورشکسته چقدر فرصت شغلی دارند؟

بدبختی اینجاست که چنین روحیه‌ای ابدا به ستارگان بازنشسته فوتبال منحصر نمی‌شود و رگه‌های پررنگی از «ویروس طلبکاری» را در بسیاری از ایرانی‌ها می‌شود دید. مگر خود ما آدم‌های عادی کم از زمین و زمان طلبکاریم؟ به عنوان بخشی از غیرمتعهدترین شهروندان روی خاک، از محیط زیست تا اخلاق اجتماعی همه چیز را فدای منافع سطحی و زودگذر خودمان می‌کنیم، اما دایما از دولت و دیگران طلبکاریم. فقط کافی است کمی سرمان را پایین بگیریم و به خودمان نگاه کنیم. غرولندمان دایما روی هواست و در هر نوع رابطه دوسویه‌ای همیشه بقیه را متهم به کم‌کاری می‌کنیم؛ از خانواده و گروه دوستان گرفته تا کارفرما و کارگر زیر دست را… طلبکار بودن، «سرگرمی» همه ماست و شاید همین خصلت باشد که دنیای اطراف‌مان را روز به روز تنگ‌تر و عذاب‌آورتر می‌کند. 

خروج از نسخه موبایل