خبرپارسی-بیانیه دکتر را می خوانیم وپر از پرسش می شویم.واژه هایش را کنار هم به صف می کنیم و دنبال پاسخ هایی می گردیم که البته تکلیف شان معلوم است.یا ناچارند یا دچار! بیانیه دکتر را می خوانیم و دلمان برای شاملو تنگ می شود. در همین ابتدای یادداشت می توان از خزانه او گلی نه از سر سیاه نمایی که برای تعبیر خواب آشفته عده ای، اینگونه چید «دیگه دل مثل ِ قدیم عاشق و شیدا نمیشه/تو کتابم دیگه اونجور چیزا پیدا نمی شه./دنیا زندون شده: نه عشق، نه امید، نه شور،/برهوتی شده دنیا که تا چِش کار میکنه مُردهس و گور./نه امیدی ــ چه امیدی؟ بهخدا حیف ِ امید! ـ/نه چراغی ــ چه چراغی؟ چیز ِ خوبی میشه دید؟ ـنه سلامی ــ چه سلامی؟ همه خونتشنهی ِ هم! ـ/نه نشاطی ــ چه نشاطی؟ مگه راهش میده غم؟ /داش آکل، مرد ِ لوطی/ته خندق تو قوطی! /توی ِ باغ ِ بیبیجون /جمجمک، بلگ ِ خزون!»
***
دنیای هزار توی سیاست گاه چنان بی مهری را پیشه می کند که در گذرگاه انتخاب، بین دو نیم شدن طفل و بخشیدنش به دایه غیرحقیقی ، غلاف بر شمشیر می گذاری و او را دو دستی تقدیم دایه ای می کنی که می دانی خوشبختی طفل را رقم نمی زند.هرچه باشد اما از جدال و نابودی او بهتر است.
بیانیه دکتر انصاری لاری جای بررسی بسیار دارد. آن را از منظر خود او و دریچه نگاه شخصی اش که به نظاره بنشینی باید لب به نهج البلاغه باز کنی و مذمت دنیا محوری را ببینی. دکتر «دانا»ست و دانایان در این شرایط برای رسیدن به مسند دست و پا نمی زنند. او عاشق جاه و مقام دنیا نیست و فریفته این مار خوش خط و خال نمی شود.
مولا(ع) فرموده«مثل الدنیا کمثل الحیّه لیّن مسّها و السّمّ الناقع فی جوفها، یهوی الیها الغر الجاهل و یحذرها ذواللّب العاقل.داستان دنیا چون داستان مار است که دست بر آن بکشی نرم است، ولی در اندرونش زهر کشنده دارد. فریب خوردهی نادان به سوی آن میرود و خردمند دوراندیش از آن دوری میگزیند.» و یا در جای دیگری دارد«بدان که دنیا معشوقهای است فتّان و ر عنایی است بیسامان. دوستی است بیوفا، دایهای بیمهر و دشمنی پرگزند. هرکه را بامداد بنوازد، شامگاه بگدازد. هرکه را یک روز به شادی دل بیافروزد، دیگر روزش به آتش غم و اندوه بسوزد.» آری دنیا دو روز است. روزی با تو و روزی بر تو.آن روز که با توست مغرور مشو و روزی که بر تو مایوس نشو.
***
او وقتی از عدم ضرورت حضورش می گوید معنایش کناره گیری نیست. برداشت ناصواب از آن جملات و تصور کناره گیری سطحی ترین نگاهی است که می توان از آن سطور داشت. او اما می بیند در این جدال نامنصفانه ، ادبیات تقابل با برخی زیاده خواه را ندارد. ادبیاتی عاری از نزاکت و ادب و انصاف و گاه ایمان و تقوی. تهمت می زنند و ذبح شرعی می کنند و در دادگاه ذهنشان همواره قضاتی دارند که خود قانونگذارند و خود رای دهنده و خود متصدی اجرای احکام. هرکس را خودی ندانند برچسب بر او می زنند و ابراهیم فارس در مکتبی که تلمذ کرده چنین واحدهایی را پاس ننموده است. او می بیند در چکاچک شمشیرهای از نیام بیرون آمده و در میان دندان تیزکرده هایی که برای پست و مقام دست به هرکاری می زنند غریبه مانده، ترجیح می دهد از عدم ضرورت بودنش و عدم بازگشتش بگوید.
او ردای آبرو برتن کرده و از عریانی پادشاه می ترسد هر چند در این سالها آنقدر برهنگی دیده ایم که گاه کار را به نمایش فیلم های افشاگرانه در سینمای «بهارستان» هم کشاند. او از بی اخلاقی هایی که گریبانگیر جامعه شده هراس دارد وگرنه آنجایی که می نویسد«من حدود ۵ سال افتخار این را داشته ام که در دولت جناب خاتمی همراه و خدمت گذار شما مردم فارس بوده ام و طی این مدت بر اساس توان و توشه خود از هیچ تلاشی برای پیشرفت و توسعه فارس دریغ نورزیده ام. بر این اعتقادم که این مدت برای استفاده از تجربه هر مدیری در استانی غنی مانند فارس کفایت می کند و ضرورتی برای تکرار مدیریت و بازگشت اینجانب به استان در حال حاضر وجود ندارد .» شاید مفهوم عامیانه اش خطاب به آنهایی که برای نفی او هرگونه اقدامی را مباح می دانند این باشد که «آنچه برای شما آرزوست برای من خاطره است»
دکتر از عدم ضرورت تکرار مدیریتش می نویسد . این اما از زاویه دید خود اوست و البته که محترم اما سئوالمان از او این است که آیا داشته های امروز فارس – این استان غنی- متناسب با روند دوران حضور اوست؟ آیا عقبگردهایمان را نفی می کنید؟ این یادداشت در جهت سیاه نمایی اوضاع کنونی یا زیر سئوال بردن تلاش های صورت گرفته در سالهای اخیر نیست اما یک حساب ساده دودوتا چهارتا رکود فارس را برملا می کند و «عیان» ها را چه حاجت به «بیان».
دکتر اگر ضرورتی برای تکرار حضورش نمی بیند شاید مصداق کلام گهربار حضرت علی(ع) باشد که می فرمایند«انْدَمَجْتُ عَلَى مَکْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لاَضْطَرَبْتُمُ اضْطِرَابَ الْاءَرْشِیَهِ فِی الطَّوِیِّ الْبَعِیدَهِ /اسرارى در دل نهفته دارم ، که اگر آشکار کنم ، لرزه بر اندامتان افتد، چونانکه طناب فرو شده در چاه مى لرزد.» در بسیاری عرصه ها بدون تعارف فارس به آی.سی. یو رفته و سرپنجه دکتری حاذق می خواهد تا قبل از آن که نبض سهراب از حرکت بایستد برایش نوشدارویی بیابد.
اگر ۵ سال مدیریت موفق انصاری لاری برای استان فارس کفایت می کند آیا ۸ سال مدیریت تفکری که با رد از سوی مردم همراه بوده باید تداوم یابد؟ تلاش نمایندگان در به کرسی نشاندن گزینه خود برای انتخاب والی فارس گاها” از قانون اساسی و بحث تفکیک قوا هم عدول و عبور می کند. این مشی خطرناک می تواند دردسرساز باشد. همین رفتارهاست که امثال دکتر انصاری لاری را به نگارش بیانیه ای وا می دارد که مغایر با خواست حامیان دولت کنونی است. او برای حضور در مناصب بیقراری نمی کند اما اگر ردای خدمت به او تکلیف گردد بی تردید خدمتگزاری صدیق است. حال دیگر قضاوت با آنانکه باید تصمیم بگیرند. تلاش او برای دو نیم نشدن طفل مورد مناقشه آیا باید باعث شود«دایه»ها نام این طفل را در صفحه دوم شناسنامه خود به عنوان فرزند خوانده به ثبت برسانند؟ «رها کن صحبت یعقوب و دوری و غم و فرزند/من از گرداندن یوسف، سر بازار، می ترسم»
پایان بخش این یادداشت شعری از شهریار ملک ادب است که شاید ترجمان نظم گونه واگویه های ابراهیم فارس باشد«از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران/رفتم از کوی تو لیکن عقبت سرنگران /ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی /تو بمان و دگران وای به حال دگران /رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند/هر چه آفاق بجویند کران تا به کران /میروم تا که به صاحبنظری باز رسم/محرم ما نبود دیده کوته نظران /دل چون آینه اهل صفا می شکنند /که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران /دل من دار که در زلف شکن در شکنت /یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران /گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود /لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران /ره بیداد گران بخت من آموخت ترا /ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران /سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن /کاین بود عاقبت کار جهان گذران /شهریارا غم آوارگی و دربدری /شورها در دلم انگیخته چون نوسفران»