دلنوشته ای تکان دهنده از مدیر کل آموزش و پرورش فارس: مرگ خاموش هزاران نونهال در غوغای دفن سیب زمینی گم شد!
سردبیر
خبر پارسی – حمید رضا آذری مدیر کل آموزش و پرورش فارس در دلنوشته ای که روزنامه های شیراز آن را منعکس کرده اند،آرزو کرده کاش جامعه به همان اندازه که به باز کردن بخیه یک کودک حساسیت نشان می داد،به ترک تحصیل او ناشی از فقر و بی پولی هم احساس مسِوولیت می کرد.
در دلنوشته این شخصیت فرهنگی آمده است:
ای کاش دولتمردان، اصحاب جراید، مدیران سایت های خبری، نخبگان جامعه، نمایندگان مجلس به اندازه آنفولانزای خوکی ، دفن سیب زمینی ، بازکردن بخیه از صورت یک کودک به علت بی پولی ، برای عدالت آموزشی و محروم شدن هزاران دانش آموز از تحصیل که به عبارتی محروم شدن از هستی است، حساسیت نشان می دادند.
به نظر می رسد بی تفاوتی در برابر مرگ خاموش هزاران نونهال در دورافتاده ترین روستاها که به جز خدا کس دیگری ندارند، از خود اصل موضوع یعنی محروم شدن از آموزش مناسب و با کیفیت، دردناک تر است.
گاهی اوقات که با افراد تاثیر گذار جامعه صحبت می کنیم بسیاری از کودکان این سرزمین و به تعبیر دقیق تر فرزندان ما ، به دلیل فقر و مشکلات خانوادگی مدرسه را رها می کنند ، منتظر یک شوک ، یک عکس العمل ناگهانی هستیم ، می بینیم که آنقدر هم این موضوع برای آنها تعجب آور و غمناک نیست و در حالی که چالش اصلی آینده ما همین کودکان سرگردان در کوچه و خیابانهاست .به راستی آیا کسی از عمق اتفاقاتی که در شهرستان ها و روستا ها برای دانش آموزان پاک و معصوم می افتد خبر دارد ؟
در حال حاضر به دلیل کاهش دانش آموزان در روستاها ، تجمیع آنها در یک روستا که مرکزیت دارد اجتناب ناپذیر است که این پدیده در آموزش و پرورش ( روستامرکزی ) گفته می شود .اما به دلیل اینکه دولت در چند سال اخیر توانایی پرداخت هزینه های ایاب و ذهاب آنها را ندارد و از طرف دیگر خانواده های روستایی که حداقل یک یا چند فرزند مدرسه ای دارند ، امکان پرداخت هزینه آنها که میانگین ماهیانه بین یک میلیون تا ۲ میلیون ریال می باشد ؛ ندارند، در نتیجه ناگزیر ترک تحصیل می کنند و بعضی از والدین فرزند کوچک تر را به مدرسه می فرستند و از فرستادن بقیه فرزندان که چند کلاس بیشتر درس خوانده اند خودداری می کنند.
مشکل اصلی بسیاری از دانش آموزان روستا و مناطق محروم ما به دلیل نا مناسب بودن فضا ی آموزشی ، نداشتن معلمان مشخص و با انگیزه، نداشتن وسائل کمک آموزشی، نداشتن اقتصاد مناسب برای جبران کمبود های مدرسه ، از کیفیت آموزشی پایینی برخوردارند که بعضی از آنها در دوره متوسطه ترک تحصیل کرده و بعضی از آنها تا پیش دانشگاهی ادامه می دهند اما قادر به رقابت با دانش آموزان شهرهای بزرگ در آزمون هایی که سرنوشت آنها رقم می خورد نخواهند بود.
و اما دو سئوال از همه کسانی که دلشان برای آینده این کشور بی قرار است:
۱-آیا از دانش آموزانی که در دوره ابتدایی ترک تحصیل می کنند و نه دانش ، نه مهارت، نه ثروت دارند و نه از حمایت یک خانواده خوب و مناسب برخوردار است ، چه انتظاری می توان داشت جز تبدیل شدن آنها به آسیب های اجتماعی و مهاجرت به حاشیه شهرهای کوچک و بزرگ و بعد دولتمردان و بزرگان کشور و نمایندگان مجلس به دنبال راه حلی برای مهار بزهکاری و آسیب های آنها باشند و آنهم بدون نتیجه ؟
۲-آیا دانش آموزانی که به علت پایین بودن کیفیت آموزشی به دیپلم اکتفا می کنند می توانند در آینده در ساختار سیاسی – اقتصادی ، فرهنگی جامعه نقشی موثر داشته باشند ، بدون شک می توان گفت در ۱۵ یا ۲۰ سال آینده روستائیان در مراکز قدرت سیاسی اقتصادی – فرهنگی جامعه نقش تاثیرگذاری نخواهند داشت در حالی که در دهه اول و دوم انقلاب به دلیل کیفیت آموزشی نسبتا مناسب و معلمان با انگیزه و اقتصاد مناسب خانواده های روستایی ، توانستند به بالاترین سطوح تصمیم گیری جامعه دست پیدا کنند و اکنون بسیاری از مدیران رده بالای کشور از دل همین روستا ها توانسته اند نقشهای مهم و اساسی را در جامعه بعهده بگیرند.
امام راحل (ره) چه زیبا می فرمود: وقتی که سر کلاس های دانش آموزان روستا می روید، به کفش های مندرس، لباسهای کهنه و صورتهای چروکیده آنها نگاه نکنید چه بسا یکی از این ها در آینده مقدرات مملکت را رقم بزند.
ای کاش شاهد روزی باشیم که وقتی در جامعه شنیده می شود یک دانش آموز امروز به علت فقر از مدرسه خداحافظی کرده است، قلب جامعه به تپش بیفتد و به اندازه آنفولانزای خوکی ، دفن سیب زمینی، باز کردن بخیه از صورت یک کودک توسط پزشک به علت بی پولی عکس العمل نشان دهند به قول فریدون مشیری « صحبت از پژمردن یک برگ نیست »