خبر پارسی – بستری از عقل را باید میان همه تردیدها به بازی گرفت. روی تابلوهای پر از رنگ و لعاب دودلی لازم است رد تازه ای از وفاق نشاند و دست « اویی» که نشانی خانه دوست را در جیب دارد گرفت و کنارش نشست و به «شهر پشت دریاها» اندیشید.
از اومی نویسیم؛ برای دکتر انصاری لاری که در اوج حضور اصولگرایان برای همدلی و و حدت در استان پیش قدم شده بود. حوالی همین روزها بود. نزدیک همین روزهایی که رویای صادق ابراهیم (ع) کارد بر گلوی اسماعیلش می گذارد ، «ابراهیم» انصاری هم آمده بود تا داستان بازگشت یاران رسول خدا از جنگ با « بنى مطلق» و نزاع میان « جهجاه »و «سنان بن وبر » تکرار نشود که حالامهم نیست کدام «انصار» بود و کدام مهاجر و کدام زمزمه کرده باشد«قُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَى الْمَدینَهِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ» منافقون/۸٫
خود را عزیزتر می پنداشتند و دیگران را ذلیل تر. «دکتر» اما در آن عید قربان سال ۸۵ کنار آیت الله حائری می نشیند و درباره وفاق سیاسیون فارس می گوید،« همدلی و وفاق همه نیروها و سلیقه های سیاسی بر سر منافع و مصالح استان چیزی است که لازمه توسعه استان است و من در دوران مسئولیتم به شدت بر آن تأکید می کردم و به آن پای بند بودم و تا حدود زیادی هم در تحقق این وفاق و همدلی توفیق داشتم.»
دکتر انصاری لاری با تأکید بر اینکه اکنون هم معتقدم مسئولین سیاسی و اجرایی و نیز علما و بزرگان استان باید این مسأله را مورد عنایت و توجه ویژه قرار دهند، گقته بود: به نظر می رسد آیت الله حائری پس از احراز کرسی نمایندگی مجلس خبرگان مصمم هستند این مسأله را بیش از گذشته تعقیب کنند و برگزاری این جلسه و اظهارات وی را باید در این راستا ارزیابی کرد.
استاندار سابق فارس ومشاور ,وقت وزیر کشور در پاسخ به این سئوال که در شرایط فعلی و پس از اینکه بسیاری از اصلاح طلبان منزوی شده اند چگونه می توان به تحقق این هدف امیدوار بود گفته بود: با وجود همه اتفاقاتی که افتاده است و گلایه ها و نقدهای جدی که به مواضع و عملکرد اصول گرایان می توان داشت، اگر اصولگرایان در برخی از روش ها و منش های خود تجدید نظر کنند بخصوص شخص آیت الله حائری در این مهم مصمم و جدی باشند، من به تحقق این وفاق و همدلی امیدوارم و آمادگی دارم با آیت الله حائری در ساماندهی وفاق و همدلی نیروهای سیاسی استان همکاری کنم و اطمینان دارم دوستان ما نیز برای تحقق این امر و کمک به توسعه استان از هیچ تلاشی فروگذار نخواهند کرد.»
در آن جلسه استاندار و جمعی از مسئولین دولت اصلاحات در شیراز، فرماندار وقت شیراز، رئیس وقت دانشگاه شیراز، مسئولین وقت آموزش و پرورش، اعضای شورای دوم و سوم شهر شیراز و جمعی دیگر از مسئولین حضور داشتند که به سفارش امام جمعه شیراز در پایان این جمع با روبوسی و در آغوش کشیدن همدیگر، عقد اخوت بسته بودند و آیت الله حائری در این مراسم اظهار داشته بود: انسانیت را ملاک بگیرید اگر انسانیت ملاک باشد اصولگرا و اصلاح گرا فرقی ندارد.
حالا تشویش ها و تردیدها، هجمه ای سیلاب گونه علیه «ابراهیم» راه انداخته تا او را میان آتش قربانی کنند. آتش نفاق و تفرقه. آتشی برای سوزاندن آثار حماسه سیاسی و غافلند از آن که عزت و ذلت دست آن بالایی است که فرموده« قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ/ اى آتش، بر ابراهیم سرد و سلامت باش.»
سهراب کاش از مشهد اردهال می آمد و برایمان نجوا می کرد« زندگی هندسه ی ساده و یکسان نفس هاست» و یادمان می داد« نفس نفس» زدن برخی برای نفی دیگران تلاش در جهت اثبات خود نیست. زندگی اصلا همین است و کاش هندسه ساده «نفس» های سلامت و پاک را می فهمیدیم و تفسیر به رای نمی کردیم.از« نفس» افتاده ها تیشه بر تندیس تاریخ می زنند و دست پناه چراغ می گیرند تا نورش دیده نشود!
هجمه ها علیه مردی که سالهاست«چترها را بسته» و «زیرباران» آمده منصفانه نیست.«انسانیت» اگر ملاک باشد جناح بندی های مخرب امروزی رنگ می بازد اما هیهات!افسوس! دریغ!
بازنگری گفته های ابراهیم فارس در آن عیدقربان ۷ سال قبل درسی بزرگ برای امروز خیلی هاست.او خود را وقف استانش کرد. وقف آمال انسانیش.او پر از شعر سهراب است« من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن/من ندیدم بیدی سایه اش را بفروشد به زمین/رایگان می بخشد نارون شاخه ی خود را به کلاغ/هر کجا برگی هست شور من می شکفد» این گیوتین را از روی گلوی «صداقت» بردارید. جنگ انصار و مهاجرین راه نیاندازید. اینجا «حراج گاه» معرفت و صداقت و انسانیت نیست. این کالای پربهای کمیاب را به ثمن بخس نفروشید.
بزرگان برای صندلی ها بیقراری نمی کنند، این صندلی ها هستند که مانند مرکبی «نا آرام» و سرکش سواران «کم توان» و «سبک» خود را با یورتمه ای ساده چنان بر زمین می کوبند که هاله ای از گنجشک های دوره گرد را بالای سر خود می بینند . سوارکار که خبره شد مرکب هم چموشی نمی کند. این رخش چموش «رستم» خود را می جوید. این طاق ترک خورده«امیرکبیر»ی می خواهد تا باز بنا شود.نه؛ نگذارید «انسانیت» جایش را به جناح بندی های بی اصول و منطق بدهد و «گرا» گم کرده های پا در بیراهه نهاده، «اصول» خود را به جای اصول نظام جا بزنند و «طلب» نداشته شان را از حامیان«صلح» و «اصلاحات» مطالبه کنند که اگر بگذارید تا ابد الدهر خود را طلبکار می دانند و نخواسته اند پیغام آن حماسه سیاسی را بشنوند.اینجا پایان خط«بگم بگم »هاست و «گفتم گفتم» ها کارنامه افراد را نشان می دهند. غیر از این هرچه باشد ساده پنداری اوضاع سختی است که «دانایان» برای رسیدن به مناصبش بیقراری نمی کنند.
آدرس خانه دوست در جیب اوست.او «فواره بلند اقبال» را می شناسد. و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است؟یا حق!