خبر پارسی – وحید دلپسند – آیا محصولی می شناسید که پیش از تولید، به عرضه ی آن در بازار فکر نشده باشد؟! هر محصولی قبل از تولید به فروش و بازگرداندن سرمایه ی اولیه به عنوان نخستین رکن تولید اندیشه می کند. تولیدکنندگان همیشه به این فکر می کنند که چگونه محصولی را روانه بازار کنند تا در کوتاه ترین زمان هم بازگشت سرمایه داشته باشد و هم این که مصرف کننده را ترغیب به مصرف بیشتر و تقاضای افزونتر کند؛ این طبیعت بازار است. اما همه ما با این پرسش مواجهیم که چرا وقتی به حوزه فرهنگ و بازار محصولات فرهنگی می رسیم تمام قواعد و ارکان یک تولید اقتصادی و بهره ور را فراموش می کنیم و منتظریم که از یارانه های دولتی و نفتی، بودجه و اعتباری فراهم باشد تا به عنوان مدیر فرهنگی فقط دغدغه هزینه کرد درست آن را به ذهن داشته باشیم؟! آیا در حوزه فرهنگ محصولی بنیادی تر و اصیل تر از کتاب می شناسیم که دولت ها برای رونق بازار آن موظف به حمایت و هدایت باشند؟! حتی همین کتاب هم در یک بازار طبیعی باید اقتصادی متکی به توان درونزای خود داشته باشد. کتابی که مشتری ندارد و خواننده آن برای خریدش حاضر به پرداخت پول نیست و متکی به بن کارت ها و یارانه های مرحمتی است، از دوحالت خارج نیست: یا نیاز بازار را پاسخ نمی دهد و یا اینکه قرار است نقشی نمایشی در بازار مکاره فرهنگ کشوری را بازی کند که می خواهد حوزه فرهنگش را به زور آرایه های تصنعی سرپا و زیبا نگه دارد تا پز ارتقای شاخص های فرهنگی اش را به همسایگان و رقبا و منتقدان بدهد.
کتاب، به عنوان یک نمونه ذکر شد تا سایر محصولات فرهنگی را بتوان راحت تر مثال زد. برای یک عمارت فرهنگی کتاب ها حکم خشت خشت دیوارها و برج و باروی آن را دارند. وقتی تولید و آفرینش کتاب هم باید اقتصادی باشد طبیعی است که سایر محصولات فرهنگی نیز می بایست متناسب با نیاز بازار روی پای خود بایستند. فرقی نمی کند که فیلم باشد یا نمایش یا کنسرت موسیقی یا یک نمایشگاه نقاشی و هنرهای تجسمی و… همه آنها باید بتوانند روی پای خود بایستند و اگر نمی توانند یک جای کار عیب دارد. به عبارتی، هنرمندان و فرهیختگان باید نان بازی خودرا بخورند
همه اینها به کنار، چگونه می توان تصور کرد یک مدیر دستگاه عمومی فرهنگی که اعتبارات ملی را در اختیار دارد تنها و تنها به نحوه هزینه کرد اعتبارات فکر کند و ابدا به بازگشت سرمایه نگاه و نظری نداشته باشد؟!
شاید عده ای بر این نظر باشند که تاثیر و نتیجه بخشی یک محصول یا اقدام فرهنگی را هرگز نباید با سنجه های مادی قیاس کرد؛ اگر فرض بر درستی این دیدگاه داشته باشیم آن گاه این پرسش پدید می آید که اگر قرار باشد محصولی را با سنجه ای غیر مادی عیار شناسی کنیم آن سنجه و معیار چیست؟!
کدام شاخص را می شناسید که به اندازه میزان مالی فروش یک فیلم تقسیم بر تعداد بینندگان(بلیت های فروخته شده)، سطح توفیق یک فیلم را مشخص نماید و روایی و اعتبار داشته باشد؟! یا در مورد کتاب، که تیراژ و دفعات چاپ آن شاخص پر طرفدار بودن آن است مگر ما به ارزش نقدی تابلوهای نقاشی یا تیراژ و دفعات انتشار یک البوم موسیقی به عنوان معیار موفقیت آنها نمی نگریم؟! پس طبیعی است اگر یک مدیر فرهنگی در زمان هزینه کرد یک برنامه به بازگشت سرمایه و نحوه فروش یا بالارفتن میزان درآمد برنامه نگاه دقیق و مبنایی داشته باشد. مگر آن که همچون مدیران نفت زده فرهنگی سنتی ما فقط و فقط به هنر هزینه کرد خود در حوزه فرهنگ ببالند و به آن فخر بفروشند که عامل موثر در تولید فلان پروژه عظیم و فاخر سینمایی بودند که توانسته اند ملیاردها ریال پول بیت المال را پای پروژه ای بریزند که در کل جغرافیای این کره خاکی فقط دو هزار بیننده داشته است؛ فیلم فاخری که اساسا دیده نشده تا چه رسد که اثر بخش هم باشد.
بیشتر خواهیم گفت.