با نسل دومی های طرفدار مرتضی پاشایی؛بدرود صدا قشنگه!
سردبیر
خبر پارسی – فرزاد صدری
یه غرور یخی یه ستاره ی سرد
یه شب از همه چی به خدا گله کرد
یدفعه به خودش همه چی رو سپرد
دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد..
ترانه آشنای مرتضی پاشایی در یک عصر سرد پاییزی در باغ ارم شیراز مرا به طرف صدا می کشاند.حدس می زنم نسل سومی ها یا چهارمی های طرفدار مرتضی پاشایی باشند .هنوز به جمع آنها نرسیده ام که همخوانیشان با ترانه اشتیاقم را برای رسیدن به آنها بیشتر می کند.صدای جمع مرا به تردید وا می دارد. وقتی به گروه پتج نفره شان می رسم از تعجب خشکم می زند!
۵ مرد میانسال یا همان نسل دومی با اشتیاق عجیبی ترانه پاشایی را زمزمه می کنند!
دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره
هنوزم به جز تو کسی رو نداره
عوض می کنی زندگیمو
تو یادم دادی عاشقیمو
تو رو تا ته خاطراتم کشیدم
به زیبایی تو کسی رو ندیدم…
مات و مبهوت تمایشایشان می کنم.حالا دیگر قطرات اشک را به وضوح می توان در چشمانشان دید.
نگو دیگه آب از سر من گذشته
مگه جز تو کی سر نوشتو نوشته
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی..
دست هایشان را در هوا می چرخانند و بیت آخر ترانه پاشایی را مدام تکرار می کنند!
تحمل نداره نباشی
دلی که تو تنها خداشی..
لَ لَی لَ لَی لَلَلَی لَلَی
لَ لَی لَ لَی لَلَلَی لَلَی…
همخوانیشان که تمام می شود چند پسر و دختر حاضر در پارک برایشان دست می زنند.نسل دومی ها از جوانان خواهش می کنند فیلمشان را از گوشی خود پاک کنند.جوان ها چانه می زنند اما سرانجام به احترام سنشان خواسته اشان اجابت می شود و فیلم ها را از گوشی هایشان پاک می کنند.
سلام می دهم و خود را معرفی می کنم.تا می گویم خبرنگارم هماهنگ می زنند زیر خنده ! می پرسم خنده دارم؟ یکی شان بلندتر می خندد و می گوید: وای خدای من خبرنگار نسل دومی! و دوباره می زنند زیر خنده! از خنده آنها من هم خنده ام می گیرد! خوب که خنده اشان تمام می شود،می پرسند :حالا سئوال چه داری؟بلافاصله می پرسم؟نسل دومی و پاشایی؟!کمی عجیب نیست؟آن هم اجرای کر «نگران منی» در یک مکان عمومی؟!
نفر اول که جواد نام دارد به خنده اش پایان می دهد و می گوید:راستش ترانه های پاشایی با آن صدای محزونش عجیب با قصه زندگی ما گره خورده است.معتقدم علاقه ما به پاشایی عجیب نیست،علاقه جوانان به او عجیب است!
کنجکاو می شوم به فکر فرو رفته ام که مهدی می گوید:اینکه پاشایی در خیلی از ترانه هایش از جدایی و نرسیدن سخن می گفت و این همه طرفدار در میان جوانان داشت به نظر می رسد باید نگران بود.نگران نسلی که هنوز جوانی نکرده، داد از جدایی و نرسیدن سر می دهد.
بیتی از ترانه «تو رفتی» را زمزمه می کند.
دل دنیا رو خون کردی که اینجوری تو رفتی
تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی
و ادامه می دهد: «واسه من دیگه عاشقی جاده ی یک طرفست» هم تو ذهنت مرور کن.
جواد می گوید : یا ترانه «دروغ دوست داشتنی» اونجا که مرتضی می خوند:
تو که از اولشم جای من یکی دیگه ، توی قلبت بود
نگو به من که تو هر کاری کردی درسته ، نگو حقت بود
………
بگو عاشقم نبودی تو که داری میری
به خدا همش دروغه که منو دوست داری
خب به ترانه ها و پیامشون دقت کنید اگه ما نسل دومی ها این ها رو زمزمه کنیم خیلی جای تعجب و نگرانی نداره اما با یه نگاه جامعه شناختی می بینید که جامعه جوان ما یه جورهایی ناامید و افسرده است.حالا صدای زیبای پاشایی هم هست البته، اما خواننده های دیگه نسل امروز هم ترانه هاشون همین فضا را رو دارند و از قضا طرفدار هم کم ندارند و خب اغلب هم جوون!
محمود میان حرف جواد می پرد و می خواند:
گریه کــن تو میتونی پیشــه اون نمیمونی
اون دیگه رفته بسه تمومش کن..
ببین آقای خبرنگار!اگه می خوای گزارش ینویسی برو رابطه ترانه های پاشایی و آرزوهای نسل امروز رو پیدا کن.این ترانه ها و این همه علاقه به اون یه هشداره که وظیفه امثال شماست به گوش مسئوولین برسونید من که بعید می دونم دولت و یا مجلس و یا سایر تصمیم گیرندگان پیام نهفته این تجمع طرفداران پاشایی رو گرفته باشه ،خودت یه کاریش کن!
سعید یکی دیگر از جمع پنج نفره نسل دومی های طرفدار پاشایی می خواند:
چطور دلت اومد بری بعد هزارتا خاطره
(ناگهان همه در خواندن «ترانه چطور دلت اومد بری» سعید را همراهی می کنند!)
تاوانِ چی رو من میدم اینجا کنار پنجره
چطور دلت اومد بری چطور تونستی بد بشی
تو اوج بی کسیم چطور تونستی ساده رد بشی…
به اینجای ترانه که رسیدند سعید می گوید:
فاجعه نیست!همه جوان ها از رفتن و به انتها رسیدن سخن می گویند!چرا آقای خبرنگار؟هوم؟!
دستپاچه سئوال می کنم خب شما چرا از این ترانه ها خوشتون میاد؟!همه باهم انگار که بارها به این پرسش پاسخ داده باشند،می گویند:حکایت ما حکایت دلِ . ما واقعا ته خطیم دلیلش هم نپرس که نمی گیم!
سعید ادامه می دهد:این ترانه ها برای ما نوعی نوستالژیه اما اینکه این همه جوون بخوانند چطور دلت اومد بری …قبول کن نگران کننده است.انگار جوون های ما خلق شدن برای نرسیدن و ته خط موندن برو این ها رو بررسی کن خبرنگار نسل دومی!
نفر پنجم هنوز ساکت است. از او می پرسم اصلا چه جوری با پاشایی آشنا شدی؟خودش را فرهاد معرفی می کند و می گوید:خب آدمی به سن و سال من که یه فرزند نوجوون هم داره مجبوره با فرزندش کنار بیاد و اون و علاقه ها و خواسته هاشو دنبال کنه.وقتی پسرم تو خونه آهنگ پاشایی رو پخش می کرد شیفته صدای قشنگش شدم.ترانه هاش هم من رو می برد تو خاطرات بخصوص بغض تو صدای پاشایی ویرانم می کرد این بغض البته نمی دونم چرا باید برای جوون هایی مثل پسر من قشنگ باشه شما روزنامه چی ها برید علتش رو پیدا کنید.
به فرهاد گفتم :خب از پسرت سئوال نکردی؟نگاه معنا داری بهم کرد و پاسخم را نداد…
جمع از من می خواهد تنهایشان بگذارم.از آنها تشکر می کنم و تنهایشان می گذارم.به حرف های آنها فکر می کنم و با خود می اندیشم راستی چه کسی تا به حال از این زاویه به ترانه های پاشایی نگاه کرده ؟!هر چه یادم میاد در تمام این سال ها فقط برای پیروزهای ملی در عرصه فوتبال و یا انتخابات ریاست جمهوری بود که تجمعاتی از این قبیل داشتیم.تجمعاتی که پیام آور نوعی شادی بود، آیا تجمع گسترده طرفداران پاشایی برای مرگ یک هنرمند آن هم یک خواننده پاپ که به نوعی خط قرمز هم محسوب می شوند،حاوی پیام خاصی است؟!
یاد حرف محمود افتادم که گفت:خودت یه کاریش کن…واقعا من چی کار می توانم بکنم؟!شاید همین که این حرف ها را منتشر کردم کار کمی نباشد!پاشایی مرگش هم می تواند مسبب خیر باشد.بدرود آقا مرتضی!بدرود صدا قشنگه!