چند سطری درباره مایلی شو ، نمایشی که همه را سرکار گذاشت/تو که جک نیکلسون نیستی آقای مایلی کهن!
سردبیر
خبر پارسی – هومن جعفری- نمی شود انگار دل داد به محمد مایلی کهن.یکطوری زمخت پست می زند که انگار راهی نداری غیر از اینکه از او بدت بیاید چاره ای برایت نمی گذارد.بهانه ای دستت نمی دهد که بتوانی نگهش داری.نمی توانی…می گذاری اش کنار..معدود خاطره های خوب و معدود بهانه هایی که می شد با آن یکطوری تحملش کرد را هم باید از پشت خروار خروار خاطره های بد انگار بیرون کشید. ولش کن….چرا باید یکی را به زور دوست داشت؟ چرا باید یکی را زورکی تحمل کرد؟ چرا؟
***
«سرنوشت محتوم و تکراری محمد مایلی کهن انگار نه قصد تغییر دارد و نه قصد به عافیت رسیدن، انگار که سرنوشت او کتی است دوخته شده بر تنی که ترک عادت کردن را نمی پسندد. ابتدای فصل وقتی به صبا رفت مدیرعامل باشگاه در پاسخ به سوال خبرنگاری گفت: از مایلی کهن خواسته ایم تا به تیم های دیگر کاری نداشته باشد و تنها روی صبا تمرکز کند. نسخه مدیرعامل گمنام اما ظاهرا فوتبال شناس صبای قم درست همانی بود که محمد مایلی بدان نیاز داشت. روزه سکوت گرفتن، دقت کردن و ریز شدن در احوال خود و تیمش، از یاد بردن همه آدم بدهای فوتبال از گروهبان قندلی تا آقا قلدره و درآوردن شنل کلانتری و گشت ارشاد بودن فوتبال ایران و برگشتن به همان شغلی که سال هاست فراموشش کرده: مربیگری!صبای محمد مایلی کهن تا روزی که سرمربی بالای سر خود داشت تیمی موفق بود. به صدر جدول راه یافت. یقه بزرگ ها را گرفت و در یک کلام کارنامه مربیگری محمد مایلی کهن را از بایگانی ذهن ها خارج کرد و به سمت جاده احیا شدن نزدیک کرد. با این همه محمد مایلی کهن این سیر تحول را برنتافت و باز تصمیم گرفت جامه مربیگری از تن به در آورد و دوباره به همان گشت ارشاد بودن روی بیاورد. به علی دایی حمله کند و حال او را بگیرد چه این حال بزرگ تره را گرفتن سال هاست مرام امثال محمد مایلی کهن است»
***
نمی شود انگار دل داد به او….هر آنچه خیرخواهانش مهندسی می کنند به هم می زند.چنان شکر می پاشد به معدود خاطره های شیرین و چنان اسیدی می پاشد روی صورت خاطرات خوبش که انگار عزم جزم کرده تک تک خاطره های خوبش را خود به تنهایی به مسلخ ببرد و بسمل کند بی آبی و دانه ای و دعایی….انگار مستقیما از دل قصه های باورناکردنی ابراهیم افشار بیرون آمده با آن پهلوان هایی که از ترس مورد پسند قرار گرفتن جنس مخالف ، چشم خود را کور می کردند تا نگاهشان به جمال نامحرم نیفتد.
محمد مایلی کهن احتمالا اینگونه دارد یکی یکی چشم نامحرم ما را از خاطرات خوبش دور می کند.اینگونه دارد برای جلوگیری از ریا تزویر می کند تا ادم بد جلوه کند! ورنه چه کسی با خود چنین ویرانگری می کند که محمد مایلی کهن و چه کسی چنین جامه شهرآشوبی برتن می کند که محمد مایلی کهن و چه کسی این چنین همت خود را صرف سوختن دلی نه با غمزه که صد البته با نیزه زبانش می کند که محمد مایلی کهن.
انگار در شیوه مربیگری هر چه بیشتر ناکام می شود در شیوه سخنوری بیشتر جسارت می یابد.انگار هر چه ناکام تر زبان به کام تر و انگار هر چه بازنده تر برنده تر و تیز تر!
***
« مایلی کهن بد فوتبال ایران را نمی خواهد اما با فوتبال ایران بد می کند. درست مثل دیگر همفکرانش که در روزهای آرامش و اعتماد سازی می خواهند شیشه بشکنند و اتفاقی رقم بزنند تا معادله عوض شود. ته معادله را هم نمی دانند. نیت شان تنها بر هم زدن معادلاتی است که بی آنها رقم می خورد. هرجا هم که معادله با آنها رقم خورده نتیجه ای جز شکست نداده. آنها سربازان روزهای جنگند. در روزهای صلح به کاری بر نمی آیند. محمد مایلی کهن وقتی می توانست سرمربی تیم ملی باشد که به حجازی و پروین تیم ملی را نمی دادند. در این روزگار که تیم ملی یک راست می رود توی جیب بهترین مربیان خارجی، محمد مایلی کهن بودن دشوار است. دیگر امتیازات زمان های قدیم از راه نمی رسد. این روزها دیگر کسی کاری ندارد که تو نماز شبت را می خوانی یا نه. این روزها برای نشستن روی صندلی از تو چیزهای دیگری می طلبند که نه بلدی و نه دوست داری یاد بگیری. مدیر برنامه کجای دلت جای می گیرد؟به روزگاران تو – چرا راه دور برویم؟همین ۸ سال قبل - تیم ها را در روضه خوانی ها تقسیم می کردند یا مصلی. مدیر برنامه ای نیاز نبود. یک مداح می آمد و دست آدم را می گرفت و می برد پیش آن که تیم دستش بود. حالا قصه عوض شده »
***
خودش خواست که دستبند به دستش چفت شود.خودش خواست که برود زندان.خودش خواست که با دایی سرشاخ شود و حتی بعد از آنکه بار قبل در آستانه زندان رفتن بخشیده شد، دوباره این بازی دوسر باخت را آغاز کرد تا برود آن تو! با چه نیتی؟ هیچ. خودتخریبی محض و بدون سیاست چه حکم زندان رفتنش در زمان محمود احمدی نژاد صادر شد نه در زمان روحانی و اساسا به دلیل استقلال قوه قضاییه از قوه مجریه ، کسی نمی تواند زندانی شدن این حامی احمدی نژادی را ربط دهد به قصه سیاست و تدبیر و امید. رسانه های اصولگرا نمی توانند از مایلی کهن قهرمانی بسازند که در راه حقیقت هزینه داده. این بازی نه حسابگری سیاسی دارد و نه حسابگری ورزشی چه معادلات طوری رقم خورده که وزیر روحانی دنبال بیرون کشیدن حامی احمدی نژاد از زندان است و خود دنبال شکایت از علی دایی که همه جا علیه رییس دولت سابق حرف می زند و او را مسوول اخراج خود از تیم ملی می داند. . تو فکر کن به مایلی کهن پس از خروج از زندان تیمی هم دادند.وقتی قرار است سقوطش دهد چه حاصل؟ وقتی قرار است دوباره از روی نیمکت تیم فرضی علی دایی را بزند و جای تمرکز روی تیم خود دایی را ببیند و جای رصد کردن تیم های حریف دایی را رصد کند چه سود؟ مگر غیر از این است که این همه تیم در این سالها دستش دادند و در هر کدام نتیجه اش یکی بود..جدایی…اخراج…سقوط….
***
« این روزگار دیگر جایی برای دعوا کردن و دعوا راه انداختن ندارد که دوره ، دوره تنش زدایی است و در چنین روزگاری آدمی که حتی از کنار زمین فوتبال هم سکویی می سازد برای نکوداشت دوران احمدی نژاد البته جایگاهی نخواهد داشت. محمد مایلی کهن اخراجی تمام فصل های مربیگری این دهه پرآشوب یک بار دیگر به مانند هم صنفانش قاعده بازی را رعایت نمی کند و می گذارندش کنار. این جماعت انگار یاد نمی گیرند تنها قاعده بازی شان- همان که می گفت همه قاعده ها را به هم بزن- دیگر کاربرد ندارد. روزگار این جماعت با این همه هیچ شباهت ندارد به حاج کاظم آژانس شیشه یی که او یاد گرفته بود کنار بیاید و در گوشه خیابان با ماشین قدیمی اش مسافرکشی کند و کار نداشته باشد به کار جماعت. امثال مایلی کهن اینگونه نیستند. رانت های دولتی به آنها می رسد. مثل حاج کاظم مسافرکشی نمی کنند چه آنقدر از اینجا و اینجا، در این مصلی و آن مصلی تیم دولتی جسته اند که بس شان باشد. از فولاد و سایپا و صبا و پیکان و تیم های دیگر کم نگرفته اند که مدتی حاشیه نشینی سخت شان باشد. آنچه سخت شان است کامروایی آقا قلدره و گروهبان قندلی هاست که برای خودشان در دشت بی انتهای فوتبال ایرانی می تازند و پیش می روند و دیگر نه انگار که انگار»
***
حالا محمد مایلی کهن را داریم در یک قاب ساده..صبح می رود کلانتری اما به دوستانش زنگ می زند که خبر را به رسانه ها برسانند.خبر می رسد به رسانه ها! به همین راحتی! شوی تبلیغاتی مایلی کهن با دستبندی در دست و با حضور عکاسان و خبرنگارانی در کنار و با حضور دوستانی که از این اتفاق آفتاده اند پیش می رود. نمایش مایلی شو ، خیلی زود می شود نمایش اول رسانه هایی که در این قحط تیراژ و آبرو و مخاطب ، بدشان نمی آید از تن دادن به این ویرانی خودخواسته مرد ویرانگر…مایلی کهن می رود به زندان تا در تنهایی خویش از اینکه اینگونه برنده شده شادمان است. نجوای درونی او شبیه به نجوای درونی ماتئی قهرمان کتاب قول فردریش دورنمات است که چند سال قبل جک نیکلسون به بهترین شکل ممکن نشانش داد. داستان مردی که هدف مقدسی داشت اما در انتها هیچ برایش نماند غیر از نجواهی توهم گونه درونی و مونولوگ غمگین کننده اش : «میاد…میاد…می دونم که میاد….منتظرم که بیاد…»
قول را ببینید یا بخوانید اگر می خواهید محمد مایلی کهن را درک کنید. داستان مردی که برای خودش هدفی تعیین می کند اما هدف آنقدر بزرگ است که او را زنده زنده از درون می خورد.محمد مایلی کهن اینگونه است. مردی با هدفی در دوردست..مردی با نجوایی درونی…مردی که مثل جک نیکلسون شکسته اما همه چشمانش به جاده است تا به آنچه می خواه برسد…مردی که با خودش زمزمه می کند : میاد…می دونم که میاد…منتظرم که بیاد…..
***
« از همین روست که واپسین شانس و آخرین صله دوران محمود را سکه وار خرج ماشین قماری می کند که تا به امروز به یک بار هم در آن برنده نشده. ژتون را خرج می کند تا برای آخرین بار گلوله ای بخرد و آقا قلدره را هدف قرار دهد غافل از اینکه تیر مشقی است. حالا ژتون تمام شده. آقای معترض را از کلوپ بیرون می کنند. دیگر هم جایی نیست که به او ژتونی بدهد برای بازگشت به میز بازی. باید بنشیند بیرون و برای آرام کردن دل خود آژانس شیشه یی را ببیند و خودش را حاج کاظم جا بزند اما نشنود که رضا کیانیان دارد توی صورتش فریاد می کند: دهه ات گذشته مربی!»