پرواز را باید به خاطر سپرد، پرنده مان رفتنی بود/ صدای پاشایی طعم رویا داشت
سردبیر
خبر پارسی – عبداصمد ابراهیمی – زندگی را هم می شود لای بقچه خیس سفر گذاشت و چشم های تر دوستدارانت را ظرف آب پشت سر مسافر دیار سایه ها فرض کرد و تا خود بهشت دوید.
شناسنامه اش جوانتر از آن بود که تصور پر کردن سطرهای صفحه آخرش به ذهنت برسد.صدایش هر روز از پخش ماشین بیرون می آمد و آرامبخش ترین نغمه ها را سر می داد.مرتضی روی زمین که نه روی تخت افتاده بود.قاعده فیرپلی حکم می کرد اجل به دروازه زندگی اش حمله نکند اما کرد. مرد سختکوش قصه ها،حنجره بی تکرار و خاطره ساز مرتضی کم مقاومت نکرد اما همه می دانستیم پرواز را باید به خاطر سپرد، پرنده مان رفتنی بود.
صدایش گاه لالایی شب های بیخوابی می شد، گاه میان تنگناهای روزانه برایت طعم رویا داشت و گاه در میان تورق روزهای رفته یا حتی نیامده، میان قفس پر از جای خالی اویی که میخواستی باشد و نبود تو را تا خیلی جاها می کشاند.
حالا مرتضی نیست اما صدای جاودانه اش عجیب به دردهایمان مرهم می پاشد.حیف، امان از درد جدایی.خدایا قرص های فراموشی ام کجاست؟