هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران! /تصاویر از تراژدی غزه؛ بگذارید در این کشتزار گریه کنم
سردبیر
خبر پارسی – در بحبوبه اتهام زنی و دروغ پراکنی رسانه های دولتی و شبه دولتی در جریان وقایع پس از خرداد ۸۸ ،اصلاح طلبان متهم به شعار نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران شدند. اتهامی که بلافاصله با واکنش بزرگان اصلاحات مواجه گشت و به ضرس قاطع اعلام کردند: هم غزه هم لبنان جانم فدای ایران . این شعار مورد استقبال برخی علما قرار گرفت و بویژه حضرت آیت الله جوادی آملی هم بر آن تاکید کردند.
رسانه هایی که طبل رسوائیشان این روزها بد جور نواخته شده و میزان دریافتی ریالی و دلاریشان از جیب دولت مشخص شده، آن روزها برای اتهام زنی به اصلاح طلبان از سوی دولت احمدی نژاد شارژ ریالی و دلاری می شدند تا همسو با رسانه مثلا ملی به سیاه نمایی علیه اصلاح طلبان بپردازند .میزان کمک های نقدی دولت مثلا عدالت محور به رسانه های همسو با خود آنقدر بود که هنوزاهنوز به پشتوانه آن چمدان های دلار و ریال،به تخریب اصلاح طلبان بپردازند و به دروغ بنویسند که رسانه های منسوب به این جریان شعارشان نه غزه نه لبنان است و بویی از انسانیت نبرده اند !خبر پارسی فقط به یک مورد از کار متفاوتی که روزنامه اعتماد در تاریخ ۲۹ تیر ماه ۹۳ ارائه داد اشاره می کند تا رسانه هایی که بویی از اخلاق و انسانیت و شرف و مردانگی نبرده اند روسیاه شوند.
مرور دوباره رسانه های دروغ در دولت احمدی نژاد و حمایت گسترده دولت از این کارخانه های دروغ پردازی که نتیجه اش سقوط آزاد این تفکر و پیروزی دولت تدبیر و امید بود ، ما را یاد آن داستان معروف در انتخابات ۸۸ می اندازد .روزهایی که علامت دروغ ممنوع را می شد بر سر در هر مغازه دید! همان داستانی که می گفت :
روزی دروغ به حقیقت گفت: میل داری باهم به دریا برویم و شنا کنیم؟ حقیقت ساده لوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند.
وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد. دروغ حیله گر لباس های او را پوشید و رفت.
از آن روز همیشه حقیقت عریان و زشت است، اما دروغ درلباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود!
دروغ این روزهای رسانه های اقتدار گرا اما آنقدر زشت است که با هیچ لباسی پوشیده نمی شود و با هیچ آرایشی نیز بزک نمی شود!درست مثل ژست انسان دوستانه دولتمردان رژیم غاصب صهیونیستی که چهره کریه شان شبیه گردانندگان رسانه های دروغ پرداز اقتدار گریان در داخل کشوراست !همان رسانه هایی که روزگاری از مردی دفاع می کردند که نزدیکترین یارش ،مردم اسرائیل را دوست مردم ایران خواند. مردمی که همین چند روز پیش وقتی صدای انفجار موشک دولتمردانشان در غزه را شنیدند صدای شادیشان پس از انفجار موشک در غزه اشک جهانیان را در آورد! حافظه تاریخی این مردم به ما می گوید آن کوتوله مرد در انتخابات سال گذشته عنوان کرد مشایی یعنی احمدی نژاد و احمدی نژاد یعنی مشایی!
همان روزگار که روزنامه های جریان دروغ با حمایت دلاری و ریالی دولت مثلا عدالت محور سخن مشایی را در حمایت از مردم اسرائیل تیتر می کردند، روزنامه های اصلاح طلب تحلیل روزوافسانه در شیراز از هرگونه آگهی دولتی منع شدند و تحلیل روز را لغو امتیاز کردند!
رسانه های اصلاح طلب هنوزاهنوز با مشکل مالی مواجه هستند اما چمدان های دلار و ریال احمدی نژاد آنقدر پر بود که توپخانه تبلیغاتی رسانه های دروغ همچنان شلیک کنند و همچنان سعی دارند درلباس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان شوند!
با هم کار متفاوت روزنامه اصلاح طلب اعتماد را در حمایت از مردم غزه مرور می کنیم.
خونسردی سینما مقابل خون گرم غزه
مینا اکبری
خبرنگار گاردین شهادت میدهد هیچ صدای آژیری نشنیده، ولی هر روز خبرهایی از فلسطین مخابره کرده که بوی خون و بوی باروت میدهند. هر روز در فلسطین سنگ به جنگ تانک میرود و هر اتفاق کوچک، بهانهیی است تا مدرنترین سلاحها، سهم کودکان و زنان فلسطین از تمدن امروز شود. هر روز بر سر و روی زنان غزه اسلحه مرگ کشیده میشود و کودکان در آغوش مادرانشان چشم نگشوده به خواب دیگری میروند. هر روز خشونت مانند ترانه روزمرگی سروده میشود و روزی به سر نمیرسد، مگر اینکه فلسطین به بهانهیی سیاهپوش نباشد و مرگ صورت زنان و کودکان آن را همچون خاکی که در آن به دنیا آمدهاند، شیار نکشد. مردم منتظر رسانهها نماندند و هر تصویری از این گوشه زخمی جهان به دستشان رسید با دیگران به اشتراک گذاشتند.
این تصاویر اما دل کمتر فیلمسازی را در ایران و جهان به درد آورده تا لنز دوربینش را از آپارتمانهای شیک و آسمانخراشهای دلهرهآور و کهکشانها و سیارههای ناشناخته و موضوعات تکراری به سمت این منطقه در خاورمیانه بچرخاند. امروز سرتیتر اخبار سینما در جهان چالش استیون اسپیلبرگ برای پیش تولید تریلری بدون عنوان درباره جنگ سرد و مانور اولیور استون برای اکران فیلمی درباره رفیقش هوگو چاوز با عنوان «دوست من هوگو» است. اصلا چرا راه دور برویم ابراهیم حاتمیکیا مهمترین فیلمساز برآمده از انقلاب اسلامی ایران که روزگاری جنگ بوسنی چنان خشمگینش میکرد که یک تیم فیلمسازی را بسیج میکرد تا رمانس «خاکستر سبز» را بسازد، این روزها چنان تامین بودجه برای ساخت فیلم جدید سرگرمش کرده که فراموش کرده در همسایگیاش درامی قویتر با آدمهایی واقعیتر در حال اجراست. میتوان لیست این اخبار را تا ابد ادامه داد، اما هیچ خبری مبنی بر ساخت یک فیلم درباره فاجعه غزه و فلسطین در آن پیدا نکرد. در دنیای مدرن امروز کسی درباره تاثیر سینما به عنوان پرمخاطبترین هنر سرگرمسازی و همچنین نگرش کالامحور و عافیتطلب سرمایهداران و حکومتها از هنر به عنوان ابزار استراتژیک تردیدی ندارد، اما تکلیف سینما در برابر مادران و پدران غزه و کودکانی که بار سهمگین خشونت جاری در فلسطین را تحمل میکنند، چیست؟ سهم نوجوانی که در بازگشت از مدرسه به جای خانه و خانوادهاش تلی از خاک و خون را چشم انتظار خود میبیند، از سینما چیست؟ آیا سینما برای معمای لاینحل و روی دست مانده فلسطین که هرچیزی در افق آن با دود انفجار و بوی گوشت سوخته دیده میشود پاسخی دارد؟ سینما برای زمینی که خون آدمی تنها جویبار و سایه مرگ تنها خنکا و اشک تنها راه التیام آن است، تصویری دارد؟ این سینما برای دهان گشاده جنگ و وحشیگری اسراییل چه کرده است؟ خون خون است، اما نه برای هالیوود. خونی که در آشویتس ریخته شده هنوز سرختر و غمانگیزتر است از خون فلسطین و غزه.
صحبت در اصالت فراموش شده و فرهیختگی از دست رفته سینماست که خود را به خواب زده و اگر هم روی خوش به جنگ نشان دهد، محصولش نبش قبر هیتلر است و موضوعاش آشویتس، وگرنه هیچ کس نمیتواند مصدر این بیتوجهی بیتوجیه را به مقام پاسخ و مسند چالش بکشاند. اسراییل هنوز تشنه وجب وجب خاک و قطره قطره خون فلسطین است و هنوز دستهای بسیاری درکارند تا سکوت، سهم چشم مادران و چشمه جوشان اشکشان باشد. اما روی سجاده خونی که در این خاک پهن است، نماز تقاص ادامه دارد و سکوت و بیتوجهی، هدیه سینما و تمدن امروز بشر در هزاره سوم برای کودکان و زنان غزه است. خبرنگار گاردین شهادت میدهد هیچ صدای آژیری نشنیده، ولی هر روز تصاویری از فلسطین مخابره میکند که قهرمانان آنان زنان و کودکان کشتهشده فلسطینی هستند. تاریخ از این سکوت ترسناک سینما در برابر تصاویر ارسالی از فلسطین فیلمی خواهد ساخت، فیلمی با تلخترین درامها که تراژدیهای خانوادگی ستارگان فیلمساز، در آن آبرویی نخواهند داشت.
فریادی به بلندای فریاد زخمی این پدر
بهروز غریبپور
وای خدای بزرگ، چرا این فریاد، چرا این نعره، چرا این جامه دریدن، چرا این بر سر و روی کوبیدن، دنیا را بیدار نمیکند؟ چرا کشتن کودکان برای?مان عادی شده است؟ چرا شیونها و ضجههای مادران و پدران برای?مان عادی شده است؟ چرا این سازمان ملل تا به این اندازه بیمصرف و بیفایده شده است؟ چرا عالمان و فرزانگان و پیشوایان دینی به نطق و نصیحت اکتفا میکنند… وای خدای من، این پدر را در عکس دیدن مطلقا آسان نیست. اگر فریادش را از نزدیک بشنوی و جامه دریدنش را از نزدیک ببینی و نمیری هنر کردهیی… وای خدایا، مردم غزه تاوان چه را باید بدهند؟ چرا باید غزه آزمایشگاه سلاحهای مخترعان مرگ بشود. خدایا اینها به نام تو و دینهای پیامبران مرسل تو کشتار میکنند پس، مگر خود تو، مگر اراده خود تو این جهنم را به پایان برساند… من هیچ امیدی به هیچ سازمان بینالمللی و هیچ دار و دستهیی ندارم. خدایا رحم را در دل کشتارگران بیدار کن. خدایا رعدی، صاعقهیی، زلزلهیی در کاسه سر این خونخوران بهپا کن تا بلکه این کره وحشت از چنگ امثال نتانیاهوی بدتر از هیتلر خلاص شود. خدایا فریاد مرا نیز بشنو فریادی به بلندای فریاد زخمی این پدر که هرگز نمیتوانست فکر کند که بازی جنگآفرینان بیرحم بیدین بیاخلاق و بیشرم آخرین بازیشان خواهد شد و توپ مرگآور توپ بازی آنها و خود آنها را نابود خواهد کرد: عجب روزگاری گران محنت است/ که بر مردگان زنده را حسرت است
به چه نگاه میکنید
لیلی گلستان
چه را تماشا میکنید؟ چه میبینید؟ عدل را؟ داد را؟ انصاف را؟ انسانیت را؟ بیرحمی را ؟ سبعیت را؟ متلاشی شدن مغز بچهها را نگاه میکنید؟ خراب شدن خانهها را میبینید؟ ضجه مادران جوان از دست داده را میشنوید؟ و بعد سیگاری یا جرعهیی نوشابه یا گازی به ساندویچ و بعد میروید میخوابید. خوابی عمیق و سنگین. وعده دیدار برای فردا. سرگرمی خوبی است مگر نه؟ تماشای تکه پارهشدن تن بچهها. آتش گرفتن خانهها. منفجر شدن ماشینها و هزاران تخریب و کشتار دیگر و بیتفاوتی شما. بیغیرتی شما. حیوانیت شما. درندگی شما. چند سال است؟ چند سال؟ سالیان سال است. سالیانی است که همه عزاداریم. عزادار از دست رفتن تمام رفتارهای انسانی. عزادار از دست دادن عزت و حرمت انسان بودن. عزادار نبود غیرت، حمیت و شرف و شما دارید تماشا میکنید، در کمال خونسردی. به سینمای مجانی آمدهاید. خوش بگذرد. اما ما صبرمان زیاد است. صبر کردن را زیاد تمرین کردهایم. ما هم مثل زنان و مردان فلسطینی میدانیم خدایی هست و میدانیم دنیا دار مکافات است. خواهیم دید ذلت نامردان را. خواهیم دید پیروزی انسانیت را. آری بسیار طول کشیده اما ما صبر میکنیم. صبوری پیشه ما است. شما فعلا نوشابهتان را تا ته بخورید و گاز گندهیی به ساندویچتان بزنید؛ سیگاری هم در پیاش روشن کنید. مکافاتتان را خواهیم دید. دیر است اما دور نیست.
نترس، هیچ غولی توی کمد نیست!
شیوا مقانلو
صبر کن، مراقب باش! اول من میرم جلو. من دمپایی پامه، تو پابرهنهای، مواظب پاهات باش. چرا همه جا روشنه؟ سقف اتاقمون کجاست؟ این شیشه شکستهها مال پنجره آشپزخونه است، شایدم مال گلدون بلور مامانبزرگ… در کمدمون کجاست، خود کمدمون کو؟ خب حالا دیگه لازم نیست شبا بترسی و گریه کنی که آقا غوله از تو کمد درمیاد و میخوردتت. ببین! الان روزه. آقا غوله تو روز روشن اومده و کمد و دیوارا رو برداشته با خودش برده. مامان و بابا رو هم برده. اما تو غصه نخوریها! من خودم مراقبتم، برات غذا میخرم، بعد هم میبرمت مدرسه. کیف مامانو که هنوز رو اون دیوار پشتی آویزونه میندازم رو دوشم و مامانبازی میکنیم. بابا همیشه چی میگفت، که من دیگه دارم واسه خودم خانمی میشم؟… اصلا میرم برات یه کارتون میگیرم که نگاه کنی و حواست پرت شه. خاله، قبل از اینکه آقا غوله بیاد و ببردش، میگفت یه کارتونی اومده که دو تا خواهرن که پدر ومادر ندارن و باید مراقب هم باشن. فقط یه کمی با من وتو فرق داشتن انگار. میگفت موهاشون طلایی و بلنده، توی خونههای بزرگ و راحت زندگی میکنن، رو یخ سُر میخورن، لباساشونم پر تور و پولکه، مثل لباس عروسی خود خاله. میگفت همه بچه کوچولوها و آدم بزرگای دنیا عاشق این کارتونه شدن و باهاشون گریه کردن. خودم امشب قصهاش رو برات تعریف میکنم. امشب؟ نه، ترس نداره! نمیذارم آقا غوله ببردت. کنار همین ستون همو بغل میکنیم… صبر کن، انگار اون دور یه خبراییه. اول من میرم جلو. تو اصلا نترسی، اما از پشت دستمو بگیر و مواظبم باش چون من خیلی میترسم.
کودکان، برای مرگ به دنیا نیامدند
نیکی کریمی
تاریخ را مرور میکنم و میبینم که نقطههای سیاه تاریخ انسان، مربوط به شکستهای بزرگ و جنگهای بزرگ یا بلایای بزرگ طبیعی نیست. بلکه مقاطعی است که نسلکشی بدون منطق صورت گرفته است. متاسفانه امروز در فلسطین و غزه شاهد چنین شرایطی هستیم.
تاریخ شاید نام کودکان کشته شده این روزها را فراموش کند، اما قطعا نام کشورها و ملتهایی را که در برابر این نوع رویدادهای فجیع سکوت پیشه کنند نه تنها از یادها نخواهد رفت بلکه به عنوان نقطه سیاه در خاطر همه خواهد ماند.
معمولا با شنیدن لغت انسانیت و اخلاق در جامعه، تلاش برای بهبود زندگی دیگران در ذهن تداعی میشود. اما امروز در هزاره سوم میلادی به شکلی در معرض سقوط اخلاقی قرار گرفتهایم که انتظار سادهمان نگرفتن حق زندگی از زنان و کودکان شده است. آنها برای مرگ پا به این جهان پراز خشونت نگذاشتهاند.
داعش یهود
تهمینه میلانی
نفوذ اسراییل همه رسانهها را در مقابل ظلمی فاحش و وحشیانه ساکت کرده است. هر روز در جستوجوی اخبار جدید از غزه تلویزیون را روشن میکنم و مردمی را میبینم که بعد از ۶۰ سال امروز بیشتر و فجیعتر از سالهای قبل کشته میشوند. ما اینجا عکسها و خبرها را میبینیم و رنج میبریم از ناتوانیمان در ایجاد اندکی تغییر در وضعیت مردم فلسطین. چطور میتوان این سکوت رسانهیی را شکست جز با انتشار هزارباره این تصاویر و اخبار. هر آدمی فارغ از اعتقادات خود اگر قلبی در سینه دارد، امروز آن قلب پر است از اندوه مردم غزه. نتانیاهو همان کاری را با یهودیت میکند که داعش با اسلام. او بیشترین ضربه را به دین یهودیت زده و یهودیان معتقد باید مقابل او بایستند. چه کاری از دست ما برمیآید جز نشان دادن چیزی که نمیخواهند ببینند. جز نشان دادن همین بوسه خداحافظی یک پزشک بر پیشانی کودکی که در خواب تکهتکه شد.