خبر پارسی – مستانه مرتب – مبحث خانه دار یا شاغل بودن بانوان سالهاست که از سوی جامعه شناسان و روانشناسان و سایر کارشناسان مورد بحث و بررسی است. با وجودی که عرف جامعه را مردم بیشتر از مسئولین می توانند تغییر دهند اما هنوز مسائلی در کشور ما وجود دارد که مردم به اکراه از آن اطاعت می کنند.
بسیاری بانوان به ناچار شاغلند و بسیاری دیگر به اجبار خانه دار. برای بحث در این زمینه ترجیح دادم متکلم وحده نباشم و قضاوت را به چند بانوی عزیز با سلیقه ها و اعتقادات متفاوت دهم و صرفا شنونده باشم، باشد که به نتیجه برسیم….
۱-خانم ۳۴ ساله،فوق لیسانس، دارای دو فرزند و بر خلاف میلش خانه دار : زنان خانه دار ما در واقع “خانه نشین” و گوشه گیر هستند و این امر مرا مجاب می کند که با داشتن شغل موافق باشم. آمار هم گویای آن است که زنان خانه دار بیش از زنان شاغل افسرده اند و افسردگی نمی تواند انتخاب من باشد. سالها درس خواندم تا برای جامعه مفید باشم، نه باری برای جامعه. زنان امروز تنوع سلیقه ای فراوانی دارند و با زنان حتی سی سال پیش هم زمین تا آسمان متفاوتند.حتی اگر یک زن خانه داری را ترجیح بدهد نباید از فعالیت های اجتماعی، هنری و فرهنگی دور باشد تا تبدیل به یک موجود بی تحرک و بی خلاقیت نشود. زن افسرده از تصمیم گیری عاجز است و فاقد اراده کافی،دائم غر می زند و به هیچ هدفی فکر نمی کند. با اندک توجهی می توان فهمید این عارضه چقدر می تواند برای تربیت فرزند او خطرناک باشد.مشکل دیگر این است که مردها کار خانگی زن را کار واقعی حساب نمی کنند! نیازهای زنان هم معمولا پس از نیازهای شوهر و فرزندان قرار می گیرد و در باور سنتی ما بهترین زن یک زن کارگر است که در تنش های زندگی از خودش بگذرد و کارهای سخت انجام دهد. این اتفاقات زن را پر از خشم نهفته و غم می کند که جامعه به آن کاملا بی توجه است.
۲- خانم ۴۵ ساله، خانه دار، لیسانس و دارای سه فرزند: من خانه داری و خدمت به همسر و فرزند را عاشقانه دوست دارم و همه ی کارها را با لذت انجام می دهم. می دانم انجام کارهای خانه بر اساس موازین شریعت ما باعث بخشش گناهان کبیره می شود و این به من دلگرمی می دهد. من در خانه ی همسرم ادامه تحصیل دادم اما به خاطر رسیدگی به فرزندانم نمی خواهم شاغل باشم. هر گاه دچار کلافگی می شوم با سفر یا کلاس ورزش یا دیدار اقوام و دوستان آن را خنثی می کنم. این خیلی بد است که زنان ما خانه داری را مایه خجالت و شرمساری می دانند و نگاه جامعه به زن خانه دار تحقیر آمیز و به شکل یک موجود بی مصرف است.
۳-خانم ۳۰ ساله، خانه دار، دارای یک فرزند،لیسانس: من از خانه داری متنفرم.اما به خاطر فرزند و مخالفت همسرم شرایط کار را ندارم. هر صبح که چشم باز می کنم با نفرت تا یک ساعت به سقف اتاق نگاه می کنم و کارهای آن روز را در ذهنم مرور می کنم. تنها چیزی که خانه داری به من داده حس کلافگی از تکرار مکررات،بیهودگی ، اسارت و افسردگی است. احساس می کنم تمام وقت و هزینه ای که از اول دبستان تا آخر دانشگاه برایم صرف شده به باد فنا رفته و با یک زن بیسواد در ناکجا آباد هیچ فرقی ندارم.روح و جسمم از این خستگی به شدت بیمار است. ای کاش می توانستم به همسرم بگویم روزی که با تو ازدواج کردم آرزویم شادی و خوشبختی بود، نه ظرف شستن و جارو کشیدن….
۴-خانم ۲۵ ساله،دیپلمه،خانه دار: من شغل و درآمد را دوست دارم اما چون همسرم مرا خانه دار می خواهد، آن را برگزیدم. از سیستم زندگی ام راضی ام و تمایلی به کار ندارم چون احساس می کنم با شرایط اقتصادی کنونی جامعه، مردها در اولویت هستند برای تصاحب مشاغل. متاسفانه خانم ها با حقوق کمتر و بدون بیمه حاضر به کار هستند و کارفرماها از این فرصت سو استفاده می کنند، در حالی که بیکاری یک مرد یعنی از بین رفتن فرصت یک ازدواج و بالا رفتن سن ازدواج در جامعه.البته مخالفت من تا زمانی است که مردها به شرایط خوب کاری برسند.
۵-خانم ۲۷ ساله، فوق دیپلم،شاغل: واقعا نمی دانم باید شاغل باشم یا خانه دار.هر از گاهی کار می کنم اما یک مدت بعد خسته می شوم چون احساس می کنم مثل یک مرد کشش کار را ندارم و آن طور هم که می خواهم نمی توانم به تفریح و کارهای مورد علاقه ام بپردازم. به لحاظ مالی هم کار کردن را دوست دارم چون درآمدش در زندگی ام تاثیرگذار است. در جامعه ما زنان بسیاری مثل من در ارتباط با شاغل بودن یا نبودن دچار گیجی و سر در گمی هستند.
۶-خانم ۴۰ ساله،دبیر ریاضی،لیسانس: البته که با شاغل بودن زن کاملا موافقم.زن باید مستقل باشد،هم شخصیتش و هم حساب بانکی اش.چون هیچکس نمی تواند پیش بینی کند که در آینده چه اتفاقی برایش می افتد. زنان ما باید آینده نگری را به شخصیتشان اضافه کنند چرا که بانوان بسیاری در جامعه داریم که به لحاظ اجبار مالی با همسران بد ادامه ی زندگی می دهند و حتی اعتماد به نفس جدا شدن هم ندارند. خود آقایان هم به یک خانم دکتر یا خانم دبیر احترام بیشتری می گذارند و حساب بیشتری باز می کنند. جامعه هم نگاه محترم تری به زن شاغل دارد. حتی به نظر من زنان شاغل در رفتارهای اجتماعی شخصیت مقبول تری دارند. من تا حالا ندیده ام یک خانم مهندس در صف اتوبوس یا زیارتگاهها مثلا دیگران را هول بدهد!زن شاغل احتمالا زن کامل تری است.
۷-خانم ۳۸ ساله،لیسانس مدیریت،شاغل : من با اینکه شاغل هستم اما دیدگاه بدی به خانه داری ندارم. به نظر من زنان ما مخصوصا نسل جدید کمی تنبل هستند و مادرانشان تکنیکهای خانه داری را خوب به آنها آموزش نداده اند. طبیعتا ما نسبت به آنچه تخصص نداریم علاقه نشان نمی دهیم. یکی از دلایل فرار دخترها از کار خانه و یا بچه دار شدن نداشتن مسئولیت در خانه پدری و دلسوزی های اشتباه والدین است که می گویند دوست نداریم فرزندمان سختی بکشد غافل از اینکه همین فرزند در زندگی آینده اش دچار مشکل می شود. خانه داری می تواند نوعی هنر باشد اگر ما دیدگاهمان را تغییر دهیم.البته مردها هم باید نگاه خدمتکارانه به زن را تغییر دهند چون این شغلی نیست که او انتخاب کرده باشد بلکه بسیاری از زنان “خانه داری” را به عنوان گزینه ی اجباری در ازدواج می پذیرند. زنان امروزی مایل به سبزی پاک کردن و گپ زدن در خانه همسایه ها نیستند. آنها بخاطر تغییر سلیقه فکری در دنیای امروز دچار تناقض های فراوانی شده اند و از خانه داری لذت نمی برند. “زن” بودن چم و خم های زیادی دارد و ابعادش بسیار متفاوت از مرد بودن است.
۸-خانم ۳۶ ساله،پزشک،شاغل: تجربه کاری من ثابت کرده که بسیاری از افسردگی ها و ناراحتی های زنان خانه دار روحی نیست، بلکه چون بعد از مدتی به خودشان بی توجهی می کنند دچار عارضه های جسمی می شوند که تاثیر بد در روانشان می گذارد. علت خستگی و کلافگی بسیاری خانم ها به دلیل ورزش نکردن،کم خونی شایع بین زنان،اختلالات تیروئید،کمبود ویتامین ها، کمبود پتاسیم در تابستان و دیابت و… است.اکثر خانم هایی که فقر آهن دارند حوصله هیچ چیز ندارند و بداخلاق می شوند و از نگاه دیگران افسرده به نظر می آیند.عوامل جسمی و تغذیه را هرگز نباید نادیده گرفت.