ایران ۰ – آرژانتین ۱/امان از این خرداد پر از حادثه!/اینجا ایران من است باهمه دخترهای استادیوم نرفتهاش
سردبیر
خبر پارسی – امان از این خرداد که حتی در آخرین ساعات باقی مانده اش هم خاطره می آفریند؛ ماه حیرت انگیزی است برای ما ایرانیان.
احسان محمدی در عصر ایران می نویسد :از دو خرداد مشهورش تا سه خردادی که یادآور خرمشهر است و “ممد” که نبود و نماند تا ببیند “شهر آزاد گشته”. از ۲۴ خردادش که بوی صندوق رای می دهد تا ۲۸ خردادش که با جیغی بنفش به جام جهانی صعود کردیم و حالا ۳۱ خرداد که تا وقتی زنده ایم یادمان می ماند که ضربه پای چپ لیونل مسی مثل آخرین تیری که در چله اسفندیار مانده باشد بر پهلوی رستم ما فرود آمد و پهلوان را با قامتی برافراشته، با غروری باشکوه، با ابهتی مردانه زمین گیر کرد.
به آرژانتین ۰-۱ باختیم، نتیجه ای که قلب مان را به درد آورد اما سرمان را در دنیا برافراشته کرد. تحلیل فنی و میزان پاس های رد و بدل شده و کیفیت و قیمت بازیکنان چیزی است که از یاد می رود اما پیش از این هم نوشتم در این مدت هیچوقت جوکها و شوخیهای تهوع آور در مورد بازیکنها را دست به دست نکردم، هیچوقت تحقیرشان نکردم، هیچوقت این کار را نمیکنم.
آن همه سرزنش و شوخی های مضحک با پسرهای سرزمینم برایم بیش از گل مسی دردآور بود. ما با آنها بد کردیم، ترس را خودمان ریختیم به جان شان اما آنها سربلندمان کردند.
من طرفدار آلمان، آرژانتین، فرانسه یا هلند نیستم، من تیم خودم را دوست دارم. ایران و این تنها تیمی است که ضربان قلبم را تند و کُند میکند حتی اگر همه دنیا تحقیرش کنند.
۲۰ سال دیگر وقتی بخواهم برای دخترم از جام جهانی حرف بزنم، از کاستاریکای شجاع، سوارز سوپرمن و مولر گلزن نمیگویم، از تیم ملی ایران حرف میزنم، از این که بازیکنان کشورم وقتی دنیا میخواست انکارمان کند و بعضی از عزیزان وطنی کمکشان میکردند، تیم ما را بردند به بزرگترین میهمانی دنیا! مردانه ایستادند و تا آخرین نفس های مانده در ریه جنگیدند؛ نابرابر اما مردانه.
من به بازیکنان تیم ملی کشورم حتی وقتی خیلی ها برایشان به اندازه دو دست مقابل آرژانتین گل خورده کنار گذاشته بودند ایمان داشتم چون باور دارم اگر نقشه کره زمین را بگذارید جلوی تمام بازیکنان حاضر در جام، فقط ملی پوشان ایران میدانند من کجا زندگی میکنم. آندو، گوچی، حاجصفی، خسرو و … فوری انگشتشان را میگذارند روی ایران؛ سرزمینی گرفتار آمده وسط زامبیهای داعش و دینامیتهای متحرک افغانستان و پاکستان. فقط آنها زبان من را میدانند.
این تنها تیمی است که میداند ما چه روزهایی را در این کشور از سر گذراندهایم، چه تابستانهای تبآلود، چه بهمنهای پربرف… این تیم من است. این کشور من است، اینجا ایران من است، با همه پوتینهای جامانده در میدان مین، با همه چینهای نشسته بر پیشانی پدرهای فقیر، با همه دستهای تاول خورده مادرهای صبور، با همه دخترهای استادیوم نرفتهاش … من دوستش دارم.