خبر پارسی – فرزاد صدری – شاید وقتی ایرج شهریوری از دیار فردوسی به دیارحافظ و سعدی آمد تا در دانشگاه شیراز تاریخ بخواند هرگز گمان نمی کرد خیلی زود رتق و فتق امور ادبی هنری مهمترین دستگاه فرهنگی یک استان تاریخی را در یک کلان شهر فرهنگی بدست گیرد.این اتفاق اما خیلی سریع بوقوع پیوست و اهل هنر بویژه بروبچه های تئاتر شیراز آنقدر با شهریوری خو گرفتند تا نمایشنامه هایش را در پایتخت به عنوان یک کار اورژینال شیرازی به روی صحنه ببرند و داد سخن سر دهند که تئاتر شیراز زنده است نفس می کشد و صاحب حرف و سخن است.
شهریوری که شروع کار فرهنگی خود را مدیون جهاد دانشگاهی شیراز و کار در دهه طلایی این نهاد در میانه سال های شصت تا هفتاد است هنوز هم در این نهاد انقلابی مشغول کار است با این تفاوت که دغدغه جدید او در این نهاد اشتغال فارغ التحصیلان است و به غیر از برنامه های ویژه کمتر فعالیت فرهنگی از او شاهدیم.نکته جالب اینکه شهریوری وقتی از اداره امور ادبی هنری فرهنگ و ارشاد اسلامی می رود محمد رضا خالصی جایگزین او می شود و درست وقتی که از معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی نیز کوچ می کند باز این محمد رضا خالصی است که وارد این معاونت می شود!
گفت و گوی خبر پارسی را با این کارشناس ارشد «مدیریت فرهنگی» بخوانید. گفت و گویی که باز نشرش حاوی نکته های مهم اتفاقات فرهنگی استان از اواخر دهه ۶۰ است سال هایی که جنگ تحمیلی تازه پایان یافته،حضرت امام را از دست داده ایم و انقلاب وارد بخش تازه ای از تاریخ خود شده است.
این روزها که فارس برای انتخاب مدیر کل فرهنگش سردرگم است شاید او گمشده ای باشد که دنبالش هستیم،تا شما چطور فکر کنید؟…
چطور شد که شهریوری گمنام ناگهان سر از مهمترین بخش یک دستگاه فرهنگی استان فارس سر در می آورد و همه امور ادبی هنری این دستگاه فرهنگی را برنامه ریزی و نظارت می کند ؟
ناگهانی نبود من سال ها در معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی فارس که در آن زمان مهمترین قطب فعالیت های فرهنگی شیراز بود کار فرهنگی می کردم و اتفاقا فعالیت های ما در جهاد دانشگاهی هم در معرض دید مخاطبان عام یعنی مردم و هم در معرض دید جامعه دانشگاهی بویژه دانشجویان به عنوان قشر اثر بخش جامعه بود.
شما از همین جا بود که به اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس به عنوان متولی اصلی بخش فرهنگ استان فراخوانده شدید؟
بله سال ۶۷ نادر کجوری مدیر کل وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی فارس که برنامه ها و اجراهای من را در جهاد دانشگاهی دیده بود خواست که با او همکاری داشته باشم . من در جهاد دانشگاهی انجمن های هنری را اداره می کردم.روزی به اتاق من آمد و گفت:به نظرم آدم فعالی هستی.جوانی و فکرت هم خوب است و ما در اداره کل فرهنگ و ارشاد به کسی با مشخصات تو احتیاج داریم.همین شد که با قبول پیشنهادش رفتم تا با ایشان همکاری داشته باشم.
دوست دارم بیشتر توضیح دهید.به نظر می رسد آدم هایی با مشخصات شما اطراف او کم نباشند اما چرا ایرج شهریوری؟چرا جهاد دانشگاهی؟
در آن مقطع رقابت های صنفی در کنار مباحث احساساتی هنرمندان درجه یک استان مسائل و مشکلاتی را بوجود آورده بود که تلاقی آنها با همدیگر برای حوزه فرهنگی استان دردسر ساز شده بود.کجوری یک عنصر سوم می خواست که بتواند پلی میان او و و هنرمندان باشد.او دنبال این بود که منازعات صنفی را کاهش دهد و در نتیجه آن علاوه بر تولید برنامه های فرهنگی این برنامه ها را غنا ببخشد. کجوری موفق شده بود در استفسائی ازحضرت امام(ره) و با دستخط مبارک ایشان در رابطه با موسیقی،نشر موسیقی و ساختن سازهای موسیقی پاسخ بگیرد و پاسخ های حضرت امام مجوزی شده بود که با در نظر گرفتن یکسری تدابیر برنامه ریزی و اقدام کند.او برای این کار به یک سری عناصر جوان با طعم و رنگ انقلابی نیاز داشت با همین استدلال جهاد دانشگاهی را گزینه مناسبی برای انتخاب می دانست که در نهایت من و محسن فردرو که در جهاد دانشگاهی کلاس آموزش فیلم سازی را داشت انتخاب کرد.من فردرو و کجوری تا چند سال یک تیم متحد و همزبان را تشکیل دادیم تا در فضای بعد از جنگ و ارتحال حضرت امام(ره) فعالیت فرهنگی داشته باشیم.
وقتی به اداره کل فرهنگ و ارشاد فارس رفتی زیر نظر چه کسی مشغول به کار شدی؟
با خود کجوری کار می کردم .گفت یک تعدای بازیگر حرفه ای داریم.پیشینه تئاتر فارس قوی و حرفه ای است می خواهم تعدای جوان که خود را وارد دسته بندی تئاتر نمی کنند بیاورم تا برای همه فرصت کار و ارائه دیدگاه های متفاوت باشد.او به من گفت شما می توانید این ویژگی را داشته باشید.هم تئاتر را اداره کنید و هم به شکل عادلانه امکاناتی که ما داریم را میان هنرمندان تئاتر توزیع کنید.
پس در آن مقطع تئاتری ها بیشتر از سایر هنرمندان مشکل داشتند؟
ببینید وزیر وقت فرهنگ و ارشاد در آن زمان خاتمی بود.او به تکثر و تنوع دیدگاه ها اعتقاد داشت و این تکثر و تنوع شاید میان اهالی تئاتر گاهی مشکل آفرین می شد از همین جهت ما باید ضمن ایجاد یک وحدت رویه میان هنرمندان بخش تئاتر به گستردگی و تنوع سلایق هم توجه می کردیم.
و اگر این سلیقه ها با سلیقه متولیان فرهنگی استان همسو نبود؟
ممیزی وجود داشت بویژه در حوزه تئاتر اما باز هم رویکرد ما یک رویکرد روشنفکرانه بود اما در مبانی دینی و اخلاقی کوچکترین اغماضی نمی کردیم برخلاف حوزه های اجتماعی فرهنگی و سیاسی که هنرمندان می توانستند دیدگاه های خود را بیان کنند.
شما مشخصا در رابطه با تئاتر فعالیت می کردید؟
در ابتدا بله . انجمن نمایش اداره کل جزو معدود اداراتی بود که ۱۲ یا ۱۳ نفر هنرمند زبده داشت که همه انها هم کارمند اداره بودند. کسانی مثل احمد سپاسدار،محمود پاک نیت،مهوش صبرکن،خانم پران، روزیطلب،نادر شهسواری،ابوالقاسم پورشکیبا،مهدی فقیه،امین بیطرف، ،حبیب دهقان نسب و گل زاده بودند.کسانی مثل جواد بخشی زاده و یا رحیم هودی هم بودند اما کارمند اداره نبودند.می خواهم بگویم کار کردن با این آدم ها که هر کدام برای خود نام و آوازه ای داشتند کار آسانی نبود و خیلی از توان آدم را می گرفت ضمن اینکه من هم جوان بودم و پذیرش یکی مثل من برای این ها مشکل بود.انگار که به آنها تحمیل شده بودم.آن سال ها جنگ تازه تمام شده بود اما رزمندگان هنوز در جبهه بودند و قرار بود هنرمندان تئاتر ما یک سیاه بازی به جبهه ببرند.خاطرم می آید یک روزامین بیطرف آمد و گفت:یک سیاه بازی آماده کردیم یک سیاه کم داریم به همین جهت آقای شهریوری را برای این نقش انتخاب کردیم!منظور بیطرف این بود که تو تحمیلی هستی. من هم پاسخ دادم:ایرادی ندارد حاضرم خستگی رزمندگان را التیام بدهم. در واقع به او فهماندم که من برای نفع شخصی نیامده ام می خواهم کمک حال شما باشم.
از این موارد زیاد بود یادم می آید یک روز هم یکی از پیشکسوت ها در یک جمع رسمی که قرار بود من معرفی شوم روی میز ضرب گرفته بود و آهنگ شش و هشت می زد.من هم برگشتم به او گفتم خوشحالم که در خدمت افراد پیشکسوتی مثل شما باشم و امیدوارم شما که اینقدر از آمدن من خوشحال هستید ۶ ماه دیگر نیز همین قدر خوشحال باشید.
بالآخره پذیرفته شدید؟
بله آنها خیلی زود متوجه شدند که من فقط اجرا کننده دستورات مدیر کل نیستم بلکه فکر خود را د ارم و اهل گروه بازی هم نبودم.به همان اندازه ای که با پیشکسوتانی مثل هودی و بخشی زاده کار می کردم با جوان هایی مثل سپاسدار هم کار می کردم.در واقع به جای اینکه مثل روال قبل با یک طیف خاص کار کنم با همه کار می کردم.
سپاسدار آن موقع هنوز یک پیشکسوت نبود؟
سبک کارش جدید بود.او همزمان با آمدن من به اداره نمایش، قوهای وحشی نوشته عنایت اله هوشمند را به صحنه برده بود که در سطح کشور هم درخشیده بود.
مهدی فقیه چه کار می کرد؟
مهدی فقیه در عرصه نمایش های عروسکی و طراحی و ساخت عروسک ها رودست نداشت و معتقدم در زمان خودش مثل او نبود.شاید اشکال کار فقیه آن موقع این بود که کمی خود را وارد جریانات آدم ها می کرد و همین باعث می شد مغضوب واقع شود.بعد که خود را از این جریانات خارج کرد از انزوا هم خارج شد و یکسری کارها را برای اداره او انجام داد.در طراحی ها و خطاطی ها و نیز آرایش و تزئین صحنه فستیوال های نمایش فعال شد.
پالآخره توانستید توازن لازم را میان هنرمندان و اداره بوجود بیاورید؟
بله تا قبل از دهه ۷۰ هنرمندان وقتی دیدند مقابل آنها نیستم و با مدیر کل نیز مقابله ندارم به من اعتماد کردند و توازن لازم ایجاد شد طوری که هم بچه های نمایش راضی بودند و هم مدیر کل.تازه یک سال بعد از این بود که سرپرست امورادبی هنری شدم.
کارنامه شما در حوزه نمایش قابل قبول بود؟
البته من نباید رای بدهم اما معتقدم در این حوزه کارهای خوبی صورت گرفت.آن زمان به همت علی منتظری که اتفاقا بعدها رئیس جهاد دانشگاهی در کشور شد جشنواره های استانی و منطقه ای در شکل گسترده برگزار می شد و معمولا یک یا دو نماینده خوب از فارس حضور داشت.در همین دوره هم نمایش هایی چون فانوس دریایی عنایت هوشمند و یا شیخ کنعان بخشی زاده روی صحنه رفت.
گویا شما خودتان هم دستی برنمایشنامه نویسی داشتید؟
بله از جمله نمایش سایه ها که سپاسدار آن را کارگردانی کرد.مهدی فقیه فرانک فرهادی و ساسان ریاستیان آن را بازی کردند.طراح صحنه هم مهدی فقیه بود.او یک طراحی متفاوت و هنرمندانه ای در این کار ارائه داد که در جشنواره فجر هم مورد توجه قرار گرفت.
در هر حال یک سری متون هم با مدیریت و نظارت من و کجوری نوشته و اجرا شد.
بعد از کجوری هم بودی به نظر می رسد حوزه اختیارات شما هم افزایش پیدا کرد.
بعد از کجوری افراسیابی آمد.او دخالت نمی کرد.تقریبا تمام اختیارات حوزه تئاتر- موسیقی- هنرهای تجسمی و فعالیت های تجسمی و فعالیت های خانه فرهنگ را به من واگذار کرد.معاون هنری او خوشرو نامی بود در شیراز به افراسیابی گفته بود:این شهریوری خیلی پهن شده جمعش کن!ما در یزد یکی مثل او داشتیم اداره … جمعش کرد! افراسیابی گفته بود:من به شهریوری اعتماد دارم.
واقعا اداره ادبی هنری زیر نظر معاونت فرهنگی نبود؟
زیر نظر معاونت خاصی نبود.کسی به نام حاج آقا عبدالهی که یک روحانی جوان بود مشاور فرهنگی مدیر کل بود.او نیز تمام فعالیت های حوزه خود را واگذار کرده بود به ما. ما هم امکانات خوب و هم اختیارات خوبی داشتیم. با حضور حاج آقا عبدالهی نگاه باز ،جامع نگر و متینی بر تعالیم دینی حاکم بود و بر اساس این آموزه های دینی گروه خوبی تشکیل داده بودیم به طوری که افراسیابی که تا قبل از این در حوزه نظامی کار کرده بود یک مدیر فرهنگی برگزیده شد تا به مدیر کلی صدا و سیمای فارس هم برسد او حتی تا رده های بالای سازمان صدا و سیما هم پیش رفت.
بر خلاف افراسیابی گویا مدیر بعدی فرهنگ و ارشاد فارس چنگی به دل نزد هرچند برخی نخبه های فرهنگی به او نزدیک شدند.
بعد از افراسیابی شایسته نیا آمد. خیلی زود متوجه شدم او انتخاب خوبی برای این حوزه نیست.انتخاب اشتباهی بود که به نظر من باعث شد یک شکستی در فعالیت های ارشاد اتفاق بیفتد.وقتی می گویم شکست یعنی شکست در حوزه مدیریت فرهنگی استان چرا که شاکله فکری شایسته نیا تناسبی با این فعالیت ها نداشت.شاید از وزیری چون میرسلیم که مهندس موتورهای درون سوز بود هم انتظاری بیش از این نمی رفت .البته اگر بتوان برای این انتصابات سهمی یا حقی برای وزیر قائل شد!
استاندار فارس در این مقطع چه کسی بود؟
به نظرم جهرمی بودکه البته استاندار باهوشی بود.
ببینید انتخاب شایسته نیا در دوره استانداری که شما از هوش او تعریف می کنید کمی سئوال برانگیز است.
خط و ربط شایسته نیا فرهنگی نبود و در این مسئله تردید نباید داشت.او جاهایی را از نظر برخی توانسته بود اداره کند فکر می کردند می تواند حوزه فرهنگ را نیز اداره کند.شایسته نیا از هنرمندان موسیقی به عنوان اهل مزقون نام می برد که مشت نمونه خروار است.مثل این می ماند که شما به زن بگویی ضعیفه…
سررشته ای از هنر هم داشت؟
شایسته نیا از هفت هنر فقط خوشنویسی را قبول داشت .خوشنویسان در زمان او مسئولیت گرفتند و نمایشگاه های خوشنویسی در همین زمان بود که رواج خارق العاده ای گرفت.به یک سال نکشید که با او ادامه فعالیت ندادم چرا که میسر نبود.
خب افراسیابی هم فرهنگی نبود او از یک محیط نظامی به مهمترین اداره فرهنگی آمده بود.
می توان بگویم شایسته نیا نقطه مقابل افراسیابی بود.البته افراسیابی هم در زمینه هایی شناخت کافی نداشت اما حداقل علاقمند بود.مطالعه می کرد و خود را یک دانشجو فرض می کرد.در حوزه فرهنگ هم بر عکس شایسته نیا که مدعی بود همه چیز را می داند(چیزهایی را که دیگران نمی دانند) ادعایی نداشت اما به آدم های فرهنگی اعتماد می کرد.
چه تحلیلی از این ۳ مدیر فرهنگی استان (کجوری،افراسیابی و شایسته نیا)در سال های پایانی دهه شصت و اوایل دهه هفتاد دارید؟
کجوری هنرمند بود.صدای خوبی داشت.پیانیست خوبی بود و موسیقی را نیز می شناخت.او نقاش هم بود و سینما و تصویر را می شناخت.تئاتر را نیز تجزیه و تحلیل می کرد اما مدیر خوبی نبود!احساساتی بود و خودی و غیر خودی می کرد.خیلی دوست داشت آدم ها را دسته بندی و دائما راجع به آنها قضاوت کند اما آن چیزی که باعث شده بود حدود ۱۲ سال مدیر کل باقی بماند آشنائیش با چگونگی تنظیم روابط انسانی بود البته به نفع خودش!طوری که برداشت های مثبت به نفع خودش اتفاق بیفتد.او حذف و اضافه را بلد بود.
و افراسیابی؟
افراسیابی یک بسیجی صاف و ساده بود.پذیرفته بود که در باره یک چیزهایی باید تجربه کند و به آدم ها اعتماد می کرد.او یک انسان دوست داشتنی بود.با او به راحتی دوست می شدی.پس ذهن او چیزی نبود که نگرانش باشی. کار کردن با او راحت بود.تبعیض قائل نمی شد و زود قضاوت نمی کرد.آموزه ها و تربیت های دینی به کمک او آمده بود.اجازه نمی داد کسی در اتاق او غیبت کند کاری که آن زمان مرسوم بود و همه در اتاق مدیران غیبت می کردند!افراسیابی در مسائل مالی بنا را بر حسن اعتماد گذاشته بود و فرصت ها را توزیع می کرد.او شخصیتی محبوب و با هوش بود.
افراسیابی پیوند خیلی خوبی با دفتر امام جمعه داشت.هم او به حائری احترام می گذاشت و هم حائری به او.پس از سال ها در اولین فرصت به پیشنهاد خود من و با حمایت افراسیابی و احتمالا نظر مثبت آیت اله حائری شیرازی کنسرت شجریان به نام «یاد ایام» به شکل گسترده برگزار شد .
این کنسرت اما نیمه تمام رها شد!
بله دلیلش این بود که چون کنسرت در ورزشگاه حافظیه برگزار می شد خیابان های منتهی به حافظیه را به دلیل آلودگی صوتی هنگام اجرا مسدود کرده بودیم.تا اینکه در اواسط برگزاری کنسرت گویا حسام مدیر کل وقت تربیت بدنی فارس که نمی تواند با خودرو سواری تا اداره تربیت بدنی برود با استاندار تماس می گیرد و از وضعیت شکایت می کندووقتی قرار شد آن خیابان ها هنگام اجرا باز باشد شجریان نیز اعلام کرد ادامه نمی دهد. نمی شد در وسط آواز و چهچهه استاد صدای بوق و یا ویراژ ماشین ها را گوش داد!
استاندار کی بود؟
دانش منفرد.
در مورد کجوری خیلی عجیب است که بر بسیاری از هنرها دست داشته اما نتوانسته آنگونه که باید حوزه فرهنگ را مدیریت کند.
معتقدم ترجیحا بهتر است که هنرمندها مدیر نباشند! عده ای واقعا هنرمند هستند اما به دلیل حساسیت ها و طبع نازکی که دارند برای لحظات مدیریت زیاد مناسب نیستند چرا که دائما سرد و گرم می شوند مدام می پذیرند و رد می کنند!پیشینه و تاریخچه هنرمندان این را اثبات کرده. کم نیستندهنرمندانی که حتی نتوانستند در زندگی شخصی خود به یک قوام و دوامی بوجود بیاورند.
بعد از شما و در زمان مدیریت شایسته نیا چه کسی وارد اداره فعالیت های ادبی هنری شد؟
محمد رضا خالصی.بالآخره بیس کار او خوشنویسی بود.از طرفی قدرت اعجاب انگیزی در وفق دادن خود با آدم ها داشت.
به عنوان سئوال آخر فکر می کنید یک مدیر فرهنگی خوب چه شرایطی را باید داشته باشد؟
معتقدم مدیر فرهنگی باید با قالب های هنری فرهنگی آشنا باشد.جزئیات و ریزه کاری های حوزه فرهنگی را بداند و بتواند با اهل فرهنگ و هنر همگام باشد.او باید بتواند شرایط خلق آثار هنری را فراهم کند اما الزاما هنرمند نباشد نه اینکه اگر بود و خوب عمل کرد ایراد دارد نه اما اینکه او یک خطاط ،نقاش و یا یک موزیسین باشد الزامات یک مدیر فرهنگی خوب نیست.
فعالیت فرهنگی، در اعلی مرتبه تخصص است.هوش سرشار، درایت، زیرکی ، استنباط و تدبیر بنده در خوشبینانه ترین وضع مقوله دیگری است که با مدیریت فرهنگی اشتباه گرفته می شود. آن موجود به اصطلاح زیرک در عرصه فرهنگ، کمیتش لنگ می زند. مدیرغیرفرهنگی قادر نیست تولید فرهنگی وزین را هدایت کند و در نظارت هم سرش کلاه می رود. انسان فرهنگی مشخصه اش تسلط بر قوه نایاب خلاقیت است. سواد فرهنگی و قدرت تحلیل جامع را دارد. غیر از این باشد مدارک تحصیلی دانش آموختگان حوزه فرهنگ می شود کاغذ پاره. مدیرانی را می شناسم که مناصب فرهنگی دارند و بر کرسی فرهنگی تکیه زده اند حتی ممکن است زیرک یا با درایت باشند اما چون وجه تمایز و مشخصه انسان فرهنگی یعنی خلاقیت جامع را ندارند دائما دغدغه اثبات خود در این مقام را یدک می کشند و برای دیده شدن به کسانی متوسل می شوند تا در آنها بدمند. چیزی که مدیران فرهنگی واقعی و عاشق به این معنا که اشاره شد محتاج به آن نیستند. کارکرد مانورهای فرهنگی هم ایجاد محدودیت نیست، بلکه ظهور معجزه آگاهی و آزادی در انسان است، مسیری هموار برای رسیدن به کمال معنوی . یادآوری می کنم محصولات فرهنگی فاخر حاصل جمع هنرنمایی فرهنگوران متعهد و مدیران فرهنگی موصوف است.