خبرپارسی-آیت الله هاشمی رفسنجانی در مصاحبه با ویژه نامه نوروزی روزنامه شرق در پاسخ به این سوال که آیا قبل از اینکه خبر عدم تأیید صلاحیت شما منتشر شود؛ درخواست هایی شد که شما از کاندیداتوری انصراف بدهید ؟ گفت : در دو، سه روز آخر کسانی از داخل شورای نگهبان به من اطلاع دادند که یکی از مسئولان امنیتی و معاون هایش آمدند و با اصرار زیاد اجازه یافتند و وارد جلسه شدند. البته دیگران مخالفت می کردند که بنا نیست کسانی از بیرون به جلسه ما بیایند . چون داریم بحث انتخابات می کنیم. بعضی ها گفتند که فقط آن مسئول بماند و بقیه بیرون بروند که رفتند. آن شخص ماند و گفت که من می خواهم به شما بگویم که ما از همان روزی که آقای هاشمی نامزد شد، هر صبح و شب دائماً داریم افکار سنجی می کنیم .رای ایشان به سرعت بالا می رود و تا دیشب به ۷۰ درصد رسیده و اگر دو روز دیگر را هم صبر کنید؛ به ۹۰ درصد می رسد . اگر او بیاید همه رشته های این سالهای ما پنبه می شود. با این صحبت ها ؛ آنها تکلیف را روشن کردند.
اهم اظهارات رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در ادامه می آید:
* من تردیدی نداشتم که اگر بیایم ؛ رای دارم .البته . تردید داشتم که در مراحل مختلف بگذارند همه چیز به صورت طبیعی پیش برود. ولی من کار خودم را کرده بودم و اگر می آمدم ؛کافی بود .البته وظیفه ام را انجام دادم و به تقاضاهای مردم جواب منفی نداده ام که این مهم بود. وقتی این بحث ها شروع شد و همین حرف ها پیش آمد ؛ من گفتم :«ما کار خودمان را می کنیم و آنها کار خودشان را بکنند.» هیچ اقدامی نکردم برای اینکه ردّ صلاحیت نشوم.
*شب همان روزی که می خواستند ردّ صلاحیت مرا اعلام کنند، شورای نگهبان آقای روحانی را خواسته و به ایشان گفته بودند: اینجا تصمیم گرفته شده که فلانی درانتخابات نباشد و شما بروید با ایشان صحبت کنید تا خودشان نیایند و انصراف بدهند که بی احترامی نشود . گفته بودند : به آقای علی لاریجانی هم گفتیم و بناست ایشان هم فردا برود با ایشان صحبت کند.
*آقای روحانی به من نگفت که انصراف بدهم یا ندهم فقط حرف آنها را زد. گفت :من به آنها گفته ام پس مردم چه می شوند؟ این مردمی که این گونه امیدوار شده اند و در همه کشور ولوله بپا شده، این خطرناک است. گفتند : باید آن را به گونه ای دیگر حل کنیم. آقای روحانی به من گفت : شما چه می کنید؟ گفتم : من کنار نمی روم. چرا من بروم؟ من اگر کنار بروم ؛ مردم چه می گویند؟ جواب مردم را چه بگویم؟ بگویم شورای نگهبان این کار را کرد؟ این مثل همان ردّ صلاحیت است. مردم با آمدن من امید پیدا کرده اند و چرا من روی این شعله افروخته احساسا مردم آب بریزم؟ ایشان دلشان نمی خواست من کنار بروم و اصراری هم نکرد و فقط پیغام داد. فردا صبح که به دفترآمدم، آقای علی لاریجانی آمد. در اطاق راه می رفتیم و حرف هایمان را می زدیم. ایشان ماجرا را با مقدمات بیشتری گفت و پرسید: الان شما چه می کنید؟ انتظار این است که شما انصراف بدهید تا مشکلی برای کشور پیش نیاید. من گفتم : من اگر انصراف بدهم؛ مشکل بیشتری پیش می آید. به علاوه اینکه من به مردم چه بگویم؟ مردم از همه ما بر می گردند. ما مردم را تا اینجا رسانده ایم که خودشان را نشان دادند. تا همین الان خیلی گزارش ها از شهرستان ها داریم که مردم ستاد زده اند و دارند کار می کنند. من به این مردم چه بگویم؟ من قبول نمی کنم. ایشان گفت: اگر رهبری دستور بدهند، باز شما قبول نمی کنید و کنار نمی روید؟ گفتم : اگر ایشان دستور بدهند کنار می روم، ولی می گویم که آقا از من خواستند تا مردم بدانند که من با مردم بی وفایی نمی کنم. آقا هم حقشان است که دستور بدهند و من هم قبول کنم. اگر ایشان این راه حل را بپسندندو انجام بدهند؛ من حرفی ندارم. ایشان گفت: این هم عوارض بدی دارد که مردم این همه در صحنه آمده اند و به این جمعیت انبوه بگویند که آقا نگذاشت. من گفتم: من هم این را قبول دارم و توصیه من هم نیست که آقا این کار را بکنند. ولی اگر به این نتیجه رسیدند که من نباید بیایم، حتماً مصلحتی دارد که ایجاب می کند این کار را بکند.
*خودم اطلاع درستی از آنچه که آنجا( وزارت کشور) گذشت، نداشتم. پاسدارهایم را هم نفرستادم. حتی آنها می خواستند پیشرو بروند که امنیت را تأمین کنند. ولی چون تصمیم نداشتم؛ اجازه رفتن ندادم. اگر هم رفتند به صورت مخفیانه رفتند. چون من گفتم که نروید و بعدها هم نپرسیدم که رفتند یا نه؟ بنا شد که تا من نگویم کسی نرود. البته کسانی هم بودند که تلفن می کردند و می دانستم یک عده مردم در آنجا جمع هستند و شعار می دهند . ولی به این وسعت نمی دانستم در کشور چه خبر است و بعداً معلوم شد این حالت انتظار در سراسر کشور بوده است که خبر نام نویسی من با پیامک منتقل شده است. وقتی آن شرایط را دیدم، برای من یک مقدار تازگی داشت.
*من به میل خودم نیامده بودم. اصرار اقشار مختلف مردم مرا علیرغم تصمیم قطعی برای نیامدن مجاب کرد که نام نویسی کنم. عدم تأیید صلاحیت من به عنوان شخص من نبود. نه گفتن به مردمی بود که حداقل آن روز منتظر نام نویسی من بودند و شما دیدید که می گویند در سراسر کشور چنین بود. گفتم که من میل نداشتم بیایم و مسؤولیت اجرایی را بپذیرم. از سال ۷۶ نمی خواستم بیایم.
*همان موقعی که آقای روحانی آمد و به من گفت که اینها او را شب خواسته اند و این را گفته اند، پیشنهاد خودش این بود که او هم کنار برود. من گفتم که اتفاقاً به همین دلیل شما بمانید تا اگر مشکلی برای حضور من پیش آمد، شما باشید. احتمالات و شرایط را می دانستم. لذا به ایشان گفتم که شما بمانید. آقای روحانی می گفت: دیگر معنا ندارد که من هم باشم. من گفتم: شما باید احتیاطاً بمانید تا اگر من نبودم، شما باشید.
* ما برنامه ریزی به آن صورت نداشتیم. البته اصرار ما اول به آقای ناطق بود که ایشان بیایند که نپذیرفت. بعد سراغ آقای روحانی رفتیم و ایشان پذیرفت. در این فاصله هم قبل از اینکه ثبت نام کنم، من به ایشان کمک می کردم.
* من که رسماً گفتم به آقای روحانی رأی می دهم و آقای خاتمی هم آقای روحانی را تأیید کرد. منتها مشکلی که وجود داشت و آقای خاتمی حل کرد، این بود که اگر آقای عارف و آقای روحانی هر دو می ماندند، معلوم بود که نمی توانند پیروز شوند. حتی اگر هر دو رأی بالایی هم داشته باشند، ولی به پیروزی نمی رسیدند. لذا آقای خاتمی برای انصراف آقای عارف اقدام کردند. این راه پیروزی یک جریان فکری در یک انتخابات دموکراتیک است که آقای عارف اعلام کنند، من نیستم و این کار را آقای خاتمی انجام داد که خیلی موثر بود.
* به هر حال انسان هر وقت که بخواهد یک کار به این بزرگی را انجام بدهد، باید با دیگران همکاری داشته باشد. الان هر کسی بخواهد نامزد شود، امکانات خودش و آشنایی ها و هماهنگی هایش را متمرکز می کند.به طور کلی طبیعی است که اگر کسی هدفی داشته باشد، در جاهای ممکن از همکاری ها استفاده کند.