نماد سایت خبر ‏پارسی

پرسش‎های توام با انتقاد روزنامه جمهوری‎اسلامی از مصباح یزدی

روزنامه جمهوری اسلامی طی یادداشتی پرسش‎هایی را نسبت به سوابق آیت الله مصباح یزدی به بهانه مواضع وی در انتخابات ریاست جمهوری مطرح کرده است.

این روزنامه نوشت: آیت‌الله محمدتقی مصباح یزدی از جمله شخصیت‌های علمی به شمار می‌روند که حضورشان در قدرت سیاسی و در رسانه‌ها، مجامع مختلف و مراکز اثرگذار حوزوی و غیر حوزوی، پس از رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی، حضرت امام خمینی – رحمت خدا بر او باد- و به ویژه در سال‌های اخیر، گسترش یافت و در سایه آن تلاش کرده‌ و می‌کنند با دیدگاه‌ها و برداشت‌های خود در مسائل اسلامی و موضوعات جاری، بر مسائل مختلف سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و مدیریتی کشور اثر بگذارند. چنان که می‌دانیم دامنه اظهار نظرهای ایشان محدود به مسائل کلی فکری و اسلامی نمی‌شود و تا داوری درباره جریان‌ها و اشخاص و عملکرد‌ها و حتی تعیین یا حمایت از نامزدهای انتخابات و یا مخالفت با برخی دیگر و ورود در جزئیات، پیش رفته است. ایشان درباره برخی مسائل نیز حساسیت ویژه‌ای دارند، از جمله دعوت به وحدت و همدلی که از سوی برخی جریان‌ها و شخصیت‌های دلسوز و محترم بر آن تاکید می‌شود و ایشان لازم می‌بینند در برابر آن موضع بگیرند و نسبت به آن هشدار دهند تا مبادا کسی به آن اعتناء کند!

به عنوان نمونه ایشان در آستانه انتخابات با تاکید بر اینکه اصلاح‌طلبان میان مردم جایی ندارند، با اطمینان خاطر خبر دادند که “سران آنان قطعا رد صلاحیت می‌شوند” و سپس افزودند: “متأسفانه افرادی که از همه جا شکست می‌خورند و هیچ جایی آنها را راه نمی‌دهند حتی در نماز جمعه! دم از وحدت می‌زنند.” و این جمله ظاهرا اشاره به رئیس محترم مجمع تشخیص مصلحت نظام، جناب آیت‌الله هاشمی رفسنجانی است که آقای مصباح در سال‌های اخیر یکی از وظایف اصلی خود را مقابله با ایشان دانسته‌اند. چنان که برخی رسانه‌های حامی آقای مصباح نیز آن را اشاره به آقای هاشمی گرفته و با طرح این پرسش که “چرا کسی که به نماز جمعه راهش نمی‌دهند، دم از وحدت ملی می‌زند!؟” برآن تاکید کردند.

ایشان یک هفته پیش از انتخابات اخیر ریاست جمهوری به مناسبت عید مبعث، در تحلیل اینکه چرا به رغم بعثت پیامبر(ص) همه مردم هدایت نشده‌اند به یک نکته اساسی درباره خود اشاره کردند و آن اینکه “پس از ۸۰ سال به این رسیده‌ام که سرّ مسئله این است که اصلا این عالم برای این آفریده نشده که همه به زور به سعادت برسند و اصلاح شوند.”

از سوی دیگر آیت‌الله مصباح یک روز پس از اعلام نتیجه انتخابات ۲۴ خرداد و هویدا شدن اینکه نامزد محترم مورد حمایت صریح ایشان، تنها حدود یک دهم آرا را کسب کرده است، در ارزیابی وضع انتخابات و عملکرد خود، به جای تحلیل منطقی و پرداختن به علل واقعی عدم اقبال اکثریت قاطع جامعه به این جریان، در تاکید بر اینکه اینان تنها به وظیفه خود عمل کرده‌اند و نباید ناامید شد، افزوده‌است: “این عافیت‎طلبان و راحت‎طلبان هستند که نسبت افراط‌گری را به عده‌ای می‌دهند، اما با دادن این نسبت‌ها تکلیف ساقط نمی‌شود.” و این اشاره به شخصیت‌ها و جریان‌ها و رسانه‌های مختلف است که بارها به ویژه در هفته‌های اخیر نسبت به قدرت گرفتن “افراطیون” هشدار داده و یا ناکامی بزرگ این جریان در انتخابات اخیر را برخاسته از تندروی‌های آنان شمرده‌اند. نمونه برجسته و آشکار آن را باید آیت‌الله هاشمی رفسنجانی شمرد که همواره از جمله در انتخابات اخیر به نقد افراط‌گری و دعوت به اعتدال و پرهیز دادن از تندروی فراخوانده است.

چنان که در بیانیه مهم خود پس از انتخابات و برگزیده شدن حجت ‌الاسلام و المسلمین آقای روحانی به ریاست جمهوری، در برشماری برخی از درس‌های این انتخاب پر‌معنا از جمله نوشته‌اند: “به بزرگان اندیشه‌ساز در داخل کشور، درس داد که تحجّر، دگم‌اندیشی، بداخلاقی‌ها، حذف‌ها، طردها و انحصارطلبی‌ها، متاعی بی‌بها و مقطعی است و جایی در طاقچه ذهن و زبان مردم این سرزمین ندارد و مهربانی، تعامل و اعتدال، بهترین زبان برای گفتگوی با مردم است و به‌ویژه جوان ایرانی خوب می‌داند که چگونه در برگه‌های آرای خویش به سفیران عطوفت سلام دهد.” و افزودند: “انتخابات ۲۴ خرداد فقط یک رویداد سیاسی نبود، بلکه یک اتفاق فرهنگی، یک هشدار اقتصادی و یک همراهی اجتماعی برای اعلام انزجار از کلّه‌شقی، قانون‌گریزی و فراز و فرودهای افراط و تفریط و برگشت به راه اعتدال و عقلانیت است که جانْ‌مایه رسالت نبوی و اساس تعالیم ائمه هداست.” و دیدیم که اکثریت جامعه نیز در انتخابات ۲۴ خرداد به این منطق درست پاسخ مثبت داد.

اظهارات پس از انتخابات آیت‌الله مصباح نشان می‌دهد جناب ایشان ارزیابی و تحلیل درستی از آنچه در جامعه گذشته و می‌گذرد و نتایجی چون نتیجه ۲۴ خرداد را پدید آورده و می‌آورد ندارند. پیداست راه شناخت اینکه این گروه یا آن جریان چقدر در میان مردم جایگاه دارند، ادعاهایی از این دست که آیت‌الله مصباح می‌کنند نیست و راه‌های شناخته شده دیگری دارد و نمونه آن انتخابات اخیر بود که به رغم موانع و مسائلی که پیش آمد، اندازه نفوذ اشخاص و جریان‌ها را اجمالا در جامعه نشان داد!

نگارنده در این یادداشت نمی‌خواهد به این ادعاها بپردازد. چنان که هدف اصلی، ارزیابی مخالفت مستمر ایشان با دعوت به وحدت و اعتدال از سوی بزرگانی مانند آیت‌الله هاشمی نیست. خواسته‌ای که دست‌کم در این انتخابات از سوی جریان‌ها و شخصیت‌هایی که قرابت فکری با ایشان دارند نیز پی‌گیری شد و به جایی نرسید. علت عدم حضور آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه نیز اگر خود جناب ایشان لازم بدانند بیان خواهند کرد که ناشی از شکست و منع ایشان از آن بوده است یا نه؟ البته تا آنجا که نگارنده خبر دارد نکته اصلی این است که ایشان وضع را -دست کم تا پیش از انتخابات اخیر- مساعد بیان آنچه خود به مصلحت جامعه و کشور می‌دانستند و از ایشان انتظار می‌رود نمی‌دیدند و آنچه را ممکن می‌دانستند بیان شود راهگشا نمی‌دانند. البته حضور شخصیتی در سطح آقای هاشمی در مناصب و جایگاه‌های نظام از جمله امامت جمعه، بیش و پیش از آنکه کسب اعتبار و وجهه برای وی بوده باشد، مایه اعتبار فزون‌تر آن منصب و جایگاه بوده است، به ویژه اگر آن منصب به هر دلیل در جامعه دچار افت جایگاه شده باشد!

در این فرصت تنها به طرح چند پرسش می‌پردازیم که پاسخ شفاف به آنها از سوی جناب آیت‌الله مصباح می‌تواند دست‌کم برخی افراد به ویژه عناصر جوان را که از برخی حقایق فکری یا تاریخی آگاهی لازم ندارند، در ارزیابی بهتر و میزان اثرگذاری رهنمودهای جناب ایشان کمک کند؛ به ویژه وقتی آقای مصباح این‌گونه وارد مصادیق و جزئیات مسائل جاری کشور و جامعه می‌شوند و از جمله درباره اشخاص داوری می‌کنند و به جای تحلیل واقعی عدم اقبال جامعه، دیگران و حتی برخی نزدیکان فکری و سیاسی به خود را به “عافیت طلبی” و “راحت طلبی” متهم می‌کنند، معلوم شود این سخنان چه جایگاهی دارد و خاستگاه آن چیست؟ و طبعا وقتی شخصی هرچند در سطح آیت‌الله مصباح احساس مسئولیت کرده و این‌گونه وارد مسائل می‌شود و درباره افراد و جریان‌ها اظهار نظر کرده و صرف نظر از میزان درستی و نادرستی آن رای صادر می‌کند و خود را در معرض پرسش قرار می‌دهد، باید به دیگران نیز حق داد دست‌کم برخی پرسش‌ها و ابهام‌هایی را که دارند مطرح کنند و توقع پاسخ شفاف داشته باشند و بتوانند به ارزیابی پاسخ‌های ایشان نیز بپردازند؛ به همان شفافیتی که ایشان درباره دیگران نظر می‌دهند. شاید طرح این پرسش‌ها به جناب آیت‌الله مصباح که پس از هشتاد سال به حقیقت یادشده پی برده‌اند، کمک کند به برخی واقعیات دیگر نیز پی ببرند؛ از جمله این نکته که در سال‌های پس از رحلت امام(قده) بیش از حد “نیاز” یا “توان” درگیر مسائل اجتماعی و سیاسی شده‌اند و برای علاقه‌مندان به خود توقع پدید آورده‌اند.

ممکن است همه یا برخی از پرسش‌های مورد نظر تکراری باشد یا چندان مهم نباشد اما در مجموع می‌تواند ملاک روشن‌تری در ارزیابی مواضع و دیدگاه‌ها و اظهارات این استاد محترم به دست دهد. در این فرصت ۵ ‌پرسش را مطرح می‌کنیم با این آرزو که مایه رنجش و خرده‌گیری نشویم که چرا این گونه از جناب استاد پرسش شده است بلکه به رسم طلبگی فرصتی برای رفع برخی از ابهام‌ها شمرده شود.

پرسش اول:

پیام تاریخی و پر‌نکته حضرت امام خمینی به روحانیت در سوم اسفند ۱۳۶۷ به حق نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی به ویژه در میان حوزه‌هاست. نکوهش و شکوه‌ای که امام خمینی در این پیام از رفتار جریان متحجر و مقدس‌نمای واپسگرا کرده و سرفصل‌هایی که در این باره داده‌اند به راستی مایه شگفتی است. پیامی که بارها باید خواند و در آن اندیشه کرد؛ از جمله با ذکر برخی موانع و دشواری‌های مبارزه از سوی این جریان‌ها نوشته‌اند: “هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهای مقدس‌نماها از میدان به در می‌رفت.” و در ادامه آورده‌اند: “بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بیش از این تلخ نکنم. ولی طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‌مآبی و دین فروشی عوض شده است.” و در ادامه در اشاره به مقایسه نقش‌آفرینی‌های این جماعت پس و پیش از انقلاب نوشته‌اند: “دیروز “حجتیه‌ای‌ها” مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانی نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابی‌تر از انقلابیون شده‌اند!” پرسش این است که اگر دیگران در نگاه آیت‌الله مصباح عناصری شکست خورده‌اند که حتی آنان را به نماز جمعه نیز راه نمی‌دهند، و امروز عافیت طلبان ایشان را به افراط‌گری متهم می‌سازند، اما ایشان که با همت والا و تلاش درخور تقدیر خود و به برکت انقلاب اسلامی از فرصت‌ها و امکانات گسترده‌ای برای بیان و ترویج دیدگاه‌ها و مطالب خود برخوردار هستند و نام مرکز آموزشی ایشان نیز مزین به نام “امام خمینی” است، تا کنون درباره تفسیر و تحلیل این پیام تاریخی چه اقداماتی کرده‌اند و آیا تلاشی برای شناساندن جریانات مورد اشاره امام به “طلاب جوان” کرده‌اند و مثلا کسانی را که تلاش کردند به نفع شاه تحریم چراغانی نیمه شعبان از سوی امام‌خمینی و عالمان مبارز را بشکنند، به نسل جوان حوزه معرفی کرده‌اند تا جوانان گرفتار کژ‌راهه آنان نشوند؟ آیا در میان منابع و مواد آموزشی و یا برنامه‌های جنبی مرکز آموزشی ایشان، بخشی هر چند محدود به شناخت ویژگی‌های جریان حجتیه و مبانی فکری و تاریخ عملکرد آن اختصاص یافته است؟ پیداست برای کسی یا کسانی که در برابر جریان‌های فکری دیگر آن گونه که در گذشته و حال سراغ داریم، احساس خطر کرده و می‌کنند، نسبت به این جریان که امام خمینی در برابر آن چنین موضع گرفته و هشدار داده‌اند، باید احساس وظیفه کرده و روشنگری کنند. شایسته است در این باره گزارشی داده شود. تردیدی نیست این پیام مهم امام خمینی سند مهم و معتبری در تمایز خطوط و صفوف عافیت طلبان و مردان جهاد و مبارزه است و تفسیر و تحلیل درست و مستند آن کمک بزرگی به این امر می‌کند.

پرسش دوم:

یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ پس از پیروزی انقلاب، تصویب قانون اساسی و نظرخواهی عمومی از مردم در ۱۲ آذر ۱۳۵۸ می‌باشد. پیداست پذیرش قانون اساسی پس از تصویب آن و تایید از سوی امام خمینی و دیگر بزرگان دین و رای مثبت دادن به آن، شاخصه‌ای مهم در ساختار جمهوری اسلامی و راهیابی به مناصب عالی آن بوده و هست. چنان که دلیل روشنی که در همان دوره نخست انتخابات ریاست جمهوری برای رد صلاحیت یکی از سران گروه‌های مخالف مطرح شد، عدم رای این فرد به قانون اساسی بود. پرسش این است که آیا آیت‌الله مصباح در آن سال به قانون اساسی رای مثبت داده‌اند یا نه؟ منشأ این پرسش این است که ایشان در اردیبهشت سال۸۹ در مدرسه فیضیه در نقد موضوع “رهبری شورایی” گفته‌اند: “در طول تاریخ حکومت پیامبران و یک هزار و چهارصد سال شیعه، مسئله حکومت شورایی مطرح نبود و هیچ پیامبری را نداشتیم که با مجموعه‌ای از پیامبران حکومت کرده باشد. چنین موردی را حتی در زمان ائمه اطهار(ع) و فقهاء سنتی نیز نداشتیم و در هیچ آثاری نیز چنین چیزی نیامده است.” ایشان افزوده‌اند: “ممکن است امروز برخی افکار غربزده چیزهایی بنویسند ولی سراغ نداریم که کسی از فقهای ما احتمال این کار را داده باشد.” این در حالی است که موضوع “شورای رهبری” در هفت اصل و یک عنوان قانون اساسی در کنار عنوان “رهبر”، آمده بود و در بازنگری سال ۶۸ نیز کاملا حذف نشده است. با وجود مبنا و اصولی که در نگاه ایشان این گونه با اسلام و فقه اسلامی و حتی تاریخ ادیان توحیدی مخالفت دارد و کسی از فقهاء احتمال درستی آن را نیز نداده است، ایشان چگونه این امر را نادیده گرفته و به قانون اساسی رای مثبت داده‌اند؟ (پیداست اینک شورای رهبری موضوع بحث نیست و نیازی به بحث ندارد و ذکر آن برای بیان منشأ پرسش است.)

پرسش سوم:

جنگ هشت ساله‌ای که از سوی دشمنان تبه‌کار و سرسخت اسلام بر کشور و مردم مظلوم و نظام نوپای اسلامی ما تحمیل شد، آوردگاه اسلام و کفر و میدان بزرگ جهاد با سران کفر و نفاق و استکبار بود و خون صدها هزار زن و مرد و کودک و جوان و سالمند که مظلومانه در جای جای این سرزمین بر زمین ریخته شد یا به جانبازی و اسارت آنان انجامید، شاهد گویای این جهاد مقدس و دفاع مظلومانه بود. جهاد و دفاعی که میلیون‌ها نفر مرد و زن، هر کدام به گونه‌ای در عرصه آن حضور عملی یافتند و ادای وظیفه کردند و زبان از شرح فداکاری‌ها و تلاش‌های طاقت‌فرسا و جانفشانی‌های آنان قاصر است. روحانیون و عالمان معظم حوزوی در سطوح مختلف علمی و اجتماعی نیز مشارکت گسترده رزمی و تبلیغی داشتند و هزاران نفر شهید و جانباز تقدیم کردند و بسیاری از آنان علاوه، فرزندان و نزدیکان خود را راهی نبرد کردند و قربانی دادند که کم و بیش در گزارش‌ها آمده است. پرسش این است که آیت‌الله مصباح که کم و بیش شاهد بودیم برای پیروزی یک نامزد آن گونه وارد میدان شدند و برخی نشریات مربوطه و نیز برخی شاگردان از تقدیم طلاهای یکی از نزدیکان ایشان به ستاد انتخاباتی آن نامزد خبر دادند و اینک این گونه فرمانده سال‌های دفاع مقدس و منصوب از طرف امام خمینی را به جرم دعوت به وحدت، عنصری شکست خورده می‌شمارند که حتی به نماز جمعه نیز راه داده نمی‌شود، چرا حتی یک روز خودشان و فرزندانشان در جبهه حضور نیافتند و در حد یک سخنرانی نیز برای تقویت روحیه رزمندگانی که در جبهه حضور داشتند شرکت نجستند؟ آیا در طول نزدیک به سه هزار روز جنگ حتی توفیق یک یا چند روز حضور تبلیغی یا حتی حضور “نمادین” نیز نمی‌شد حاصل گردد؟ چنان که می‌دانیم بسیاری از رزمندگان عزیز در سطوح مختلف به رغم دشواری‌هایی که برای آنان و نزدیکانشان وجود داشت، ماه‌ها و بسیاری از افراد در مجموع سال‌ها دور از خانه و خانواده در جبهه حضور یافتند. آیا سزای کسانی که آن گونه فشارها و آن همه دشواری‌های همه‌جانبه جنگ و مدیریت کشور و نظام را بر دوش کشیدند و به این نیز بسنده نکرده و فرزندان خود را نیز بارها راهی جبهه کردند، این است که امروز کسانی که حتی خاطره یک روز حضور در جبهه در نامه اعمالشان نیست، آنان را عناصر شکست خورده‌ای بشمارند که به هیچ کجا راه ندارند و عناصری عافیت طلب شمرده شوند؟ اگر قرار باشد مشارکت در هشت سال دفاع و جهاد مقدس میزانی برای شناخت عافیت طلبی باشد و بی‌تردید چنین است، امروز چه کسانی به این عنوان نزدیک‌ترند؟

پرسش چهارم:

یکی از موضوعات مورد بحث در سال‌های پس از انقلاب به ویژه در بازنگری قانون اساسی و پس از آن قلمرو اختیارات ولی فقیه و نسبت آن با قانون اساسی و قوانین عادی بوده است و آیت‌الله مصباح در این سال‌ها سخت بر مطلق بودن اختیارات ولی فقیه و ما فوق قانون بودن وی تاکید کرده و مشروعیت قوانین را نیز برخاسته از تایید ولی فقیه شمرده‌اند و به مخالفان آن تاخته‌اند. این در حالی است که ایشان در مباحث خود در زمان حضرت امام خمینی، در سال‌های ۶۵-۶۶ که در قالب کتاب نیز منتشر شده از جمله در استدلال بر لزوم “نظارت دقیق” بر “اعمال رهبری” و حتی تشکیل “دادگاه خبرگان” برای رسیدگی به کارهایی که به تعبیر ایشان به “زعم فقهای مجلس خبرگان صحیح و مطابق موازین شرعی و معیارهای عقلی نبود” و عزل وی در صورت اثبات عدم شایستگی، می‎نویسند: “زیرا در اسلام، غیر از معصومین علیهم‌السلام هیچ کس فوق قانون نیست، بلکه همه باید تابع قانون باشند”. و نیز افزوده‌اند: “چنین نیست که رهبر جامعه اسلامی قدرت مطلق و بی‎چون و چرا داشته باشد و کسی نتواند وی را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد”. (حقوق و سیاست در قرآن، ص ۲۶۲-۲۶۳) پیداست به قرینه استثنا کردن معصومان(ع) مقصود از قانون علی القاعده نمی‌تواند صرف احکام شرع باشد. پرسش این است که خاستگاه تحول و مبنای تبدل نظر ایشان از آن دیدگاه به نگاه کنونی چیست؟ آیا به دلیل شرعی تازه برخورده‌اند یا برداشت تازه‌ای از دلیل قبل پیدا کرده‌اند؟ و آیا اگر به فرض، کسی اینک بر اساس مبانی و ادله مورد نظر خود همان نظر گذشته ایشان را داشته باشد، اشتباه غیر قابل گذشتی مرتکب شده و سزاوار نکوهش است؛ آن گونه که ایشان گاه به نقد و نکوهش این افراد می‌پردازند؟

پرسش پنجم:

وضعی که عملکرد دولت کنونی به رغم حمایت گسترده و آشکار آیت‌الله مصباح از رئیس آن، برای بانیان و حامیان پیش آورده و موجب نقد و فاصله گرفتن آنان از جریان حاکم بر دولت و حتی اعلام بیزاری برخی حامیان پر و پا قرص شده، برای تیز‌بینان کم و بیش قابل پیش‌بینی بود و اینکه جناب آقای مصباح نتوانستند ماهیت این جریان و برخی صحنه‌گردانان اصلی آن را بشناسند و این گونه شریک در خسارات وارده بر کشور و موجب زحمت برای خود و علاقه‌مندان به خود شوند را می‌توان در کنار دیگر اشتباهات و مواضع قابل نقد ایشان یا دیگران تحلیل و ارزیابی کرد. اما یک پرسش را از نظر دینی نمی‌توان نادیده گرفت و آن اینکه چگونه از سوی برخی حامیان از جمله جناب ایشان، به نفع یک شخص، آن همه کرامات غیبی و فضائل معنوی به عنوان پشتوانه مطرح می‌شود، آن وقت در فاصله‌ای اندک این گونه مایه اعلام برائت آشکار و پنهان حامیان دیروز می‌شود؛ در حالی که می‌دانیم اینها تنها بروز و ظهور بخش کمی از نارضایتی و حتی بغضی است که حامیان نسبت به بخشی از عملکرد روسای اصلی دولت دارند؟! چگونه می‌شود آیت‌الله مصباح خبر دهند: وجود مقدس ولی عصر(عج) مشغول دعا برای این فرد بوده است. و نیز تاکید کنند: آیندگان به این نتیجه خواهند رسید که انتخاب وی مشحون کرامات و معجزات بوده است. و آن را نفخه الهی در این زمان و ناشی از یاری عنایات امام زمان(عج) بشمارند، اما اینک این گونه مبغوض گردد؟ پرسش معرفتی و ناسازگاری آن ادعا و این واقعیت را چگونه باید پاسخ گفت؟ علاقه‌مندیم توضیح ایشان در این باره را نیز بدانیم. البته پرسش‌های مورد نظر محدود به اینها نیست اما پاسخ به همین مقدار نیز ملاک خوبی برای اهتمام و ارزیابی دیگر رهنمودها و دیدگاه‌های این استاد محترم در مسائل کشور و داوری ایشان در باره شخصیت‌ها و جریانات می‌باشد. و “انّ فی ذلک لذکری لِمن کان له قلبٌ او القی السمعَ و هو شهیدٌ”، صدق‌الله العلی العظیم.

پاورق?:

۱- نگارنده اینک نمونه‌ای برای حضور نمادین در جبهه‌های حق در خاطر ندارد اما در جبهه باطل می‌توان به حضور شاه حسین اردنی در کنار صدام حسین معدوم مثال زد که آن شاه مفلوک خواست به این وسیله همراهی خود با صدام و رژیم بعث را نشان دهد!

۲ – نگارنده سال پیش در مقاله‌ای مبسوط در دو قسمت با عنوان “نسبت قانون اساسی و ولایت فقیه” به ارزیابی دیدگاه و سخن ایشان پرداخت.

خروج از نسخه موبایل